سی و یک مرداد است. از حیث تاریخی سه روز از کودتای بیست و هشت مرداد گذشته است. امسال هم بسیاری در باره چند و چون کودتا سخن گفتند، اما جای سخن در باره مابعد کودتا خالی بود. بیایید همه چیز را همانطور که طرفداران پهلوی گفتند باور کنیم. گفتند اصلا مصدق بود که کودتا کرد و شاه هر چه کرد قانونی بود و با تکیه بر نیروی مردم به قدرت بازگشت. قبول. حال بیایید یک طرح بحث تازه کنیم: شاه از تجربه حذف مصدق و مخالفین دیگرش چه آموخت؟ آموختههای شاه چه بلایی بر سر زندگی سیاسی در ایران آورد؟
شاه از همان روزهای نخست سلطنت، با نیروهای سیاسی گوناگون مواجه بود. از آغاز دهه بیست تا پایان این دهه، میدانی از جدالها جریان داشت و شاه هم البته یک طرف قدرتمند میدان بود. تا روز کودتا خیال میکرد داستان همین است که هست. صحنه سیاست میدان جدال است و در میان کسان بسیار، باید تلاش کنی خوب بازی کنی. اما از کودتای بیست و هشت مرداد به بعد، شاه جان تازهای گرفت. او یک درس از میدان بازی آموخت: میتوان با حربههای متنوع مثل کمک نیروهای خارجی، کاربرد فریب و نیرنگ و حتی تکیه بر بخشی از مردم حریفها را حذف کنی. با خود فکر کرد چرا اینهمه دردسر بازی کردن به خود بدهد. تا اوایل دهه چهل شاه در کار حذف رقیبان در عرصه سیاست بود. تا اینکه بالاخره کار را به هویدا سپرد و خیالش راحت شد.
کار شاه را میتوانیم به یک بنگاه اقتصادی در میدان رقابت و بازار تشبیه کنیم. شاه مثل بنگاهی بود که برای خاتمه بخشی به بازی دشوار میدان رقابت، یکدفعه همه پول موجود در بازار را جمع کرد و در صندوقچه کنار میز کارش تلنبار کرد. حاصل فقط پایان بخشی به دوران رقابت نبود، خاتمه دادن به منطق زندگی اقتصادی بود. پولهایی هم که انباشت کرده بود به کاری نمیآمدند به زباله تبدیل شدند.
شاه میتوانست دستکم دیکتاتور عاقلی باشد. کاش میدانست هوس صفر کردن منازعه در میدان رسمی سیاست، اگر ممکن شود خودکشی است. اما شاه حذف را خوب آموخته بود و از آن کار غرق لذت میشد.
انچه شاه آموخت و اجرا کرد، بلای بزرگی بر سر حیات سیاسی ایرانیان آورد. انقلاب مشروطه قرار بود در آستانه ورود ما به دوران مدرن، بستر ساز زندگی سیاسی مدنی باشد. شاه با آموخته ناصوابش، جامعه را به دوران پیشاسیاست پرتاب کرد. منطق حذف را مخالفین شاه هم آموختند و البته این منطق را با سرود و شعر و خطابههای آتشین و آیه و قرآن و حدیث هم آمیختند. در این میان شاه بود که سلاحی در کف نداشت الا تفنگ نیروهای گارد شاهنشاهیاش.
کودتای بیست و هشت مرداد برای شاه بدآموزی داشت. او را به یک نابازیگر متوهم تبدیل کرد. برای جامعه سیاسی ما هزینههای فراوان به بار آورد. خودش رفت اما آموزههایش متاسفانه باقی ماند. ما هنوز باید حسرت آِیندهای را به چشم بمالیم که امکان زندگی سیاسی فراهم شود. همه بدانند بازیگر یک میدان هستند. برای بقاء خود هم که شده باید میدان را حفظ کرد. اما با بازی بهتر از دیگر رقیبان، به وزن خود در میدان افزود.
جواد کاشی : بعد از کودتا
سی و یک مرداد است. از حیث تاریخی سه روز از کودتای بیست و هشت مرداد گذشته است. امسال هم بسیاری در باره چند و چون کودتا سخن گفتند، اما جای سخن در باره مابعد کودتا خالی بود. بیایید همه چیز را همانطور که طرفداران پهلوی گفتند باور کنیم. گفتند اصلا مصدق بود که کودتا […]
- نویسنده : جواد کاشی
- 217 بازدید