پروژه «جهنم» در فومن، از جهاتی تجربهای جالب توجه است. هنگام تماشای فیلم آن، به جز صدای پخش آیات قرآن و فریادهای وحشت، چیز دیگری به گوش نمیرسد. در میان واکنشهای مختلف در فضای مجازی، شاید جالبترین پرسشی که مطرح شد، این بود: «پس چرا بهشت را بازسازی نمیکنید؟» پرسش به جایی است! مگر قرآن کریم نمیفرماید: «بَشیرًا و نذیرًا»؟ آن هم با تاکید بر بشیر پیش از نذیر.
البته من پیشنهادی دیگر دارم: چرا روز جزا را بازسازی نمیکنیم؟ به هر حال، در آموزههای دینی، ابتدا مرحله سؤال و جواب در پیش است؛ آن گاه روشن میشود چه کسی به بهشت و چه کسی به جهنم میرود. نمیتوان مرحله بشارت را حذف کرد، از داوری هم گذشت، و مستقیم به مرحله عذاب رسید! پروژهای که با صرف این همه هزینه ساخته شده را نباید به دور انداخت. در کلاسهای دینی (البته در دوران قدیم)، به ما میگفتند که قیامت محل حساب و کتاب است. در «جهنم در فومن» اما، نه خبری از سؤال است، نه جوابی. تنها آتش، کتک، و فریاد است!
حالا اینکه آتش این جهنم، در این وضعیت ناترازی انرژی، از کجا تأمین میشود هم پرسشی است که میتوان همین جا مطرح کرد، یا برای آخرت نگه داشت! اما نکته اساسیتر اینجاست: نمیتوان قرآن را گزینشی خواند. اگر قرار است آن را بپذیریم، باید تمام اصول آموزشی آن را اجرا کنیم – آن هم به درستی. اگر نمایش تحت اللفظی مد نظر است، پس باید اجازه ارائه تفسیرهای دیگر و اجرای هنری آنها نیز داده شود. اینکه گفته شود «مورد تایید علماست» هم ظلمی است در حق علما، چرا که دیدگاههای متفاوتی میان آنان وجود دارد.
اما نکته مهمتری نیز در این میان هست: اصل ماجرا! ماموران جهنم در این پروژه ماسکی بر چهره دارند که در بازار برای جشنهای هالیوینی عرضه میشود – همان ماسک معروف فیلم Scream یا جیغ. این ماسک نخستینبار در مجموعه فیلمها و محصولات «جیغ» ساخته ایالات متحده استفاده شد که در مجموع بیش از ۷۴۰ میلیون دلار فروش جهانی داشته اند. بعدها، این ماسک که آمیزهای از ترس، تعجب و طنز است، به فرهنگ عامه راه یافت و در مناسبتهای گوناگون از جمله هالووین به کار رفت.
جشن هالووین که به معنی «شب قدیسان» است مراسمی در میان مسیحیان بود که در آن افراد با شب زنده داری یاد و خاطره درگذشتگان را زنده نگه میداشتند. اما در سالهای ۱۹۳۰ میلادی بود که این رویه تغییر کرد. دهه ۱۹۳۰ به دلیل رکود بزرگ اقتصادی دورهای از سختیهای اقتصادی بود. جوامع به دنبال سرگرمیهای کم هزینه و جمعی برای بالا بردن روحیه خود بودند و هالووین فرصتی برای خلاقیت فراهم کرده بود. «خانههای تسخیر شده»، با خلاقیت شرکت دیزنی لند و با تکیه بر وسایل ساده، لباسها، داستان سرایی و جلوههای ویژه، راههایی در دسترس برای جشن گرفتن بودند. این خانهها از جذابیت آن دوره برای ماوراءالطبیعه بهره میبردند که توسط برنامههای رادیویی و فیلمهای ترسناک تقویت شده بود و مضامین گوتیک و ترسناک را محبوب کرده بودند. به عبارتی دیگر، دیزنی لند و دیگر شرکتها از فرصت استفاده کردند و جهنم را جذاب کردند. البته از نظر روانشناسی، این کار نه تنها باعث سرگرمی مردم میشد، بلکه وضعیت «جهنمی» آنها که در پی شرایط سخت اقتصادی غیر قابل تحمل شده بود را هم به موضوعی سرگرم کننده تبدیل کرده بود. حالا مردم دیگر حتی از جهنم هم نمیترسیدند و حاضر بودند با هم به ملاقات آن بروند، سرگرم شوند و حتی به آن بخندند.
پروژه «جهنم در فومن» باید به عنوان پدیدهای اجتماعی، روان شناختی و سیاسی مورد مطالعه قرار گیرد. اینکه چرا در این برهه دشوار، عدهای تصمیم گرفتهاند جهنم را با ماسکهای هالووینی بازسازی کنند، پرسشی جدی است. آثار چنین پروژهای نیازمند بررسی است. اینکه نتیجه این کار و اثر آن برای دین چه خواهد بود هم موضوع دیگری است که باید با نگرانی آن را مشاهده و مطالعه کرد. آیا قبح «غیر قابل باور» با این کار شکسته میشود و آن را به دیزنی لندی در فومن تبدیل میکند؟ پاسخ این پرسشها در گرو گفت و شنود، مطالعه و تأملی عمیقتر است.