«چهارشنبه سوری» یکی از جشنهای پیشواز نوروزی است که قدمت اجرای آن به عهد باستان باز میگردد. ایرانیان باستان بر این باور بودند که ارواح درگذشتگان در پایان هر سال به زمین بازمیگردند تا شروع سال جدید را در کنار خانواده خود بسر برند، لذا آنها در پنج روز آخر سال کهنه و نیز پنج روز ابتدای سال نو، با روشن نمودن آتش بر بامها، روح نیاکانشان را به خانههای خود دعوت و راهنمایی میکردند، آتشی که میبایست بهعنوان نماد و نشانه نیروی مهر، نور و دوستی تا برآمدن خورشید روشن نگاه داشته میشد.
چند روز پیش از نوروز افرادی به نام «آتشافروز» به شهرها و روستاها میرفتند تا مردم را برای این جشن اهورایی آماده کنند. آتشافروزان با برگزاری انواع نمایشهای خیابانی و اجرای دستافشانی و رقص به سرگرم کردن و خشنود ساختن مردم میپرداختند.
با توجه به اینکه در ایران باستان، در تقسیمبندی تقویمی هفته وجود نداشت و هر یک از سی روز ماه، نامی ویژه برگرفته از نام فرشتگان داشتند. اطلاق عنوان «چهارشنبهسوری» به «جشن آتشافروزان» را میبایست به دوران پس از اسلام نسبت داد که با تغییراتی، جشن آتش را به چهارشنبهسوری تبدیل نمود.
در ادیان سامی این اعتقاد وجود دارد که خداوند جهان را در ۶ روز آفرید و در روز هفتم به استراحت پرداخت و آفرینش پایان یافت. از اینرو روز هفتم را به زبان یهودی «شنبد» یا «شنبه» نامیدهاند که به معنی فراغت و آسایش است. بخشبندی روزها به هفته از یهود به عرب و از اعراب به ایرانیان رسیده است. لذا همانگونه که پیشتر بیان شد، اطلاق «چهارشنبهسوری» به این آئین را میبایستی به دوران پس از تسلط اعراب مسلمان به ایران دانست و ازآنجاکه چهارشنبه در فرهنگ عرب روز نحس هفته بوده، این پندار به واقعیت نزدیکتر میشود.
دلایل دیگری نیز وجود دارد تا به این باور برسیم که آئین چهارشنبهسوری، پس از استیلای اعراب مسلمان، شکلگرفته و مرسوم شده است که از آن جمله میتوان به اجرای این مراسم در هنگامه غروب آفتاب روز سهشنبه اشاره کرد، درصورتیکه ایرانیان باستان همواره آیینهای کهن خود را همانند نوروز، مهرگان، سده و… در آغاز مطلع روز انجام میدادند. در گاهشماری قمری برخلاف گاهشمار خورشیدی، غروب آفتاب آغازگر روند بیست و چهار ساعته روز میباشد و از همین رو است که بسیاری از آیینها، جشنها و سوگواریهای مذهبی از غروب روز پیش آغاز شده و تا غروب روز بعد ادامه مییابد.
با ورود اسلام، زرتشتیان بهاحتمال بسیار زیاد برای اینکه این سنت از بین نرود، نحسی چهارشنبه را بهانه کرده و این جشن را با اعتقاد اعراب مسلمان منطبق ساختند. به همین سبب «جشن آتشافروزی» از ده شب به یک شب محدود شد و آن شب نیز غروب آخرین سهشنبه سال در نظر گرفته شد. به این ترتیب نام جشن نیز به «چهارشنبهسوری» تغیر پیدا کرد.
علاوه بر دلایل ذکر شده، انتساب شکل کنونی اجرای مراسم چهارشنبهسوری به آئین باستانی و مذهبی ایرانیان باستان کاملاً منتفی است، چراکه در باور زرتشت آتش نماد مقدسی است و پریدن از روی آن، نوعی بیاحترامی به آن تلقی میشود.
آتش افروختن شب چهارشنبه آخر سال، یا چهارشنبه آخر صفر را، برخی به قیام مختار ثقفی نیز نسبت میدهند، آنگاهکه این سردار عرب به هنگام رهایی از زندان به خونخواهی شهیدان کربلا قیام کرد و برای اینکه قیام خود را علنی سازد دستور داد تا یارانش که عمده بسیاری از آنها را ایرانیان تشکیل میدادند بر بام خانه خود آتش روشن کنند. آتشافروزی مختار در شب چهارشنبه آخر صفر، بهانهای شد که ازآنپس برای پاسداشت این قیام، شیعیان و بهخصوص ایرانیان مسلمان این رسم را متداول نمایند.
برگزاری این جشن را میتوان در همه شهرها و روستاهای ایران سراغ گرفت، ایرانیان در این شب بر این باورند که با افروختن آتش و پریدن از روی آن، بیماری، ناراحتی و نگرانیهای سال کهنه را به آتش میسپارند و سال نو را با آسودگی و شادی آغاز میکنند. در برخی از شهرهای آذربایجان چون ارومیه، اردبیل و زنجان، هر یک از چهارشنبه ماه اسفند، نقش و نام معینی دارند. بهعنوانمثال مردم زنجان از دیرباز نخستین چهارشنبه را «موله» میگفتند و این روز به شستن و تمیز کردن فرشهای خانه اختصاص داشت. دومین چهارشنبه «سوله» نام داشت و در این روز به خرید وسیلهها و نیازمندیهای عید میرفتند. سومین چهارشنبه را «گوله» میگفتند و عمل خیس کردن و کاشتن گندم و عدس و غیره برای سبزههای نوروزی در این روز صورت میپذیرفت. چهارمین و آخرین چهارشنبه سال را نیز «کوله» اطلاق میکردند که مانند سراسر ایران جشن آتش یا چهارشنبهسوری در این روز انجام میشد.
اگرچه ممکن است خاستگاه استقرار و دوام جشن آتش در روز چهارشنبه ریشه در روند تاریخی و اجتماعی پس از اسلام داشته باشد، اما آنچه چهارشنبهسوری را به جشنها و آیینهای کهن ایران پیوند میزند، باور ایرانیان باستان به مقدس بودن آتش و جشنهای پنجه آخر سال و پنجه اول سال میباشد که زیست فرهنگی و اعتقادی خود را حتی در دوران استیلای اعراب بر ایران ادامه داد و تا روزگار ما پیشآمده است.
کهنترین اطلاعات ما از آئین چهارشنبهسوری با اسلوب کماکان مشابه روزگار معاصر از اواسط سده چهارم و دوران حکومت سامانیان بهدست آمده است؛ اما پیش از آنکه به این امر اشاره داشته باشیم لازم است تا اندکی درباره آتش و جایگاه این عنصر در باورهای اساطیری بدانیم.
در اساطیر باستان، «پرومتئوس» آتش را از خدایان ربود و به انسانها داد و به همین دلیل عقوبت سنگینی را به جان خرید. آتش به این سبب که هدیه خدایان است همواره نزد ملتهای متمدن جهان باستان دارای ارج و احترام بسیار بوده است. هندویان پروردگار آتش را «آگنی» مینامیدند، در یونان به آن «هستیا» (Hestia)، و در چین به آن «تسئووانگ» (Tsao Wang) میگفتند. رومیان باستان نیز به آتش «اوستا» (Vesta) میگفتند و از این آتش مقدس بهوسیله دوشیزگان باکره و خوشنام نگاهبانی میکردند.
یهودیان به آتش توجهی ویژه دارند، زیرا که در باور ایشان «ده فرمان» با آتش فرو فرستاده شد و «موسی نبیالله» در «کوه طور»، خداوند را در قامت آتش مشاهده نمود. در تعبیر ایشان زبانه آتش زبان خداوند است.
در آیین مسیحیت به مانند آئین اسلام، آتش دوزخ به منزلگاه گناهکاران تعبیر شده است که اگرچه از قداست آتش کاسته ولی در این ادیان نیز به پاک بودن آتش و مطهر نمودن بهوسیله آن اذعان شده است.
آتش یکی از عناصر چهارگانه مقدس در ایران باستان و در آیین مزدیسنی محسوب میشود که با آیین و مراسم خاصی در آتشکدهها از آن نگهداری میشده است. خاستگاه آتش در باور ایرانیان باستان نشأت گرفته از روایتی است که بر مبنای آن «هوشنگ»، از پادشاهان پیشدادی روزی در کوهستان ناگهان چشمش به ماری سیاه میافتد و پارهسنگی به سمت او پرتاب میکند. از برخورد آن سنگ با سنگی دیگر جرقهای پدید آمده و بدین گونه آتش برافروخته میشود. هوشنگ به همراهانش میگوید که این جرقه فروغی ایزدی است و باید از آن پرستاری نمود.
در فرهنگ ایران باستان، آتش مردمان پاک را نمیسوزاند و داوری با آتش (ور) برای سنجش راست از دروغ از همین باور سرچشمه میگیرد. چنانکه در داستان «سیاوش» برای آزمون پاکی، او میبایست از آتش میگذشت.
«هرودت» مینویسد که: ایرانیان به آتش به چشم یک ایزد مینگرند و هرگز آن را آلوده نمیکنند. حضور آتشدان در سنگنگارههای آرامگاه «داریوش» و در نگارههای «تخت جمشید» و بر روی سکهها نشاندهنده نقش این عنصر در ایران باستان است.
با این مقدمه کوتاه اکنون به «جشن سوری» میپردازیم که یکی از آئینهای آتش در باور ایرانیان باستان است. جشن سوری و یا آنچه ما امروز آن را چهارشنبهسوری میخوانیم، جشنی است که مانند بیشتر جشنهای ایرانی وابستگی تام به ستارهشناسی دارد و همانگونه که گفتیم کهنترین اطلاعات ما از این آئین به دوران حکومت سامانیان بازمیگردد. در «تاریخ بخارا» نوشته «ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی» از برگزاری جشنی یاد شده است که بر اساس عادتی قدیمی در پیش از نوروز صورت میپذیرفته و افروختن آتش از مهمترین ارکان آن بوده است. در این اثر در احوالات «منصور بن نوح سامانی» نقل شده است که آتش برخاسته از جشن پایان سال، صدمات فراوانی را به ایوان درباری او وارد آورد، بهگونهای که این آتش عظیم بخشهای گستردهای از سرای حکومتی را طعمه خویش ساخته بود. در شاهنامه فردوسی نیز میتوان به اشارههایی دستیافت که درباره بزمی در حوالی نوروز سخن گفته است که به گمان بسیار اشاره آن به آئین چهارشنبهسوری می بایستی باشد.
این آئین در نزد مردمان دیگر کشورها نیز نمود پیداکرده است. بهگونهای که مردمان قفقاز به سنت ایرانیان در روزهای پایانی سال آتش افروخته و از روی آن میپرند و یا بنا بر آئینی کهن در سوئد، شبی که «والبوری» خوانده میشود را بهعنوان آغاز بهار جشن گرفته و با ایجاد توده عظیمی از آتش به جشن و شادی میپردازند. شواهدی از این رفتار آئینی در مردم روستاهای جنوب کشور رومانی نیز گزارش شده است.
برخی آئینهای چهارشنبهسوری
- بوته افروزی
ایرانیان در عصر سهشنبه آخر سال، پیش از آنکه خورشید کاملاً غروب کرده باشد. بوتههای خار و گزنی را که از پیش فراهم کردهاند، روی بام یا زمین حیاط خانه و یا در گذرگاه در سه یا پنج یا هفت «گله» کپه میکنند. با غروب آفتاب همگی گرد هم جمع شده و بوتهها را آتش میزنند. در این هنگام از بزرگ تا کوچک هرکدام سه بار از روی بوتههای افروخته میپرند تا بدینوسیله ضعف و بیماری و غم را از خود دور و به آتشسپرده و سلامت و سرخی و شادی را از آتش مقدس بازستانند. شعر معروف «زردی من از تو، سرخی تو از من»، اشاره به همین معنا دارد.
با پایان یافتن مراسم، خاکستر بازمانده از آتش را جمع کرده و آن را از خانه بیرون میبرند و در آب روان میریزد. تا بیماریها بهوسیله آب روان از خانه آنها دور شود.
تعداد کپههای آتش همانگونه که پیشتر بیان شد، قواعد خاص خود را داشت. ایرانیان از دیرباز به نشانه سه پند بزرگ زرتشت، که اندیشه نیک، کردار نیک و گفتار نیک است، سه کپه از بوته فراهم میکردند. برخی دیگر به نشانه و احترام هفت امشاسپندان به فراهم ساختن هفت کپه اقدام مینمودند. بعدها و به ویژه بعد از اسلام با رواج پریدن افراد از روی آتش که نوعی بی ارجی به مقام مقدس آن بود، عدد پنج بیشتر مورد اقبال قرار گرفت.
- قاشق زنی
زنان و دختران حاجتمند در این شب درحالیکه صورت خود را با روبندی پوشاندهاند، قاشقی با کاسهای مسین برداشته و شبهنگام در برابر هفت خانه ایستاده و بیآنکه حرفی بزنند پیدرپی قاشق را بر کاسه میزنند. صاحبخانه که میداند قاشق زنان نذر و حاجتی دارند شیرینی یا آجیل، برنج یا بنشن و یا مبلغی پول در کاسههای آنان میگذارد. اگر قاشق زنان در قاشق زنی چیزی به دست نیاورند از برآمدن آرزو و حاجت خود نامید خواهند شد.
- آش چهارشنبهسوری
خانوادههایی که بیمار یا حاجتی داشتند برای برآمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نذر میکردند و در شب چهارشنبه آخر سال «آش ابودردا» یا «آش بیمار» میپختند و اندکی از آن را به بیمار خورانده و مابقی را هم در میان فقرا پخش میکردند.
- مراسم کوزه شکنی
در این مراسم، پس از اجرای آتشافروزی، مقداری زغال به نشانه سیاهبختی، کمی نمک به علامت شور چشمی و یک سکه به نشانه تنگدستی در کوزهای سفالین انداخته میشد. سپس هریک از اهالی خانواده یکبار کوزه را دور سر خود میچرخاند و آخرین نفر که کوچکترین عضو بالغ خانواده به شمار میآمد، کوزه را بر بام خانه برده و آن را به کوچه پرتاب میکرد تا بهاینترتیب با دور افکندن کوزه، تیرهبختی، شوربختی و تنگدستی از خانه و خانواده دور شود.
در رسم متدوال دیگری، مردم کوزهها و ظروف شکسته و ترک خورده خود را در این روز از پشت بام به داخل حیاط یا کوچه پرتاب میکردند و سپس بقایای شکسته آنها را جمع آوری کرده به دور میریختند. به این ترتیب در سال نو ظرف نو جایگزین ظروف کهنه و شکسته میشد تا خوش یمنی را برای اهالی خانواده به ارمغان بیاورد.
- فالگوش نشینی
زنان و دخترانی که قصد ازدواج و یا آرزوی زیارت و مسافرت داشتند، در این شب نیت کرده و از خانه بیرون میرفتند و در سر گذر یا سر چهارسو میایستادند. سکهای را زیر پای خود میگذاشتند و با دقت به صحبت رهگذران گوش میدادند. نخستین پیامی که از خلال صحبت رهگذران دریافت میشد تفألی بود بر انجام کار. اگر سخنان دلنشین و شاد بود، به برآمدن حاجت و آرزو و اگر سخنان تلخ و اندوهزا بود، به نرسیدن به مراد در سال نو تعبیر میشد. درهرصورت پس از اتمام فالگوشی، سکه را با نیت سلامتی در جوی آب روان میانداختند.
- آجیل چهارشنبهسوری
زنانی که نذرونیازی میکردند در شب چهارشنبه آخر سال، آخرین دانههای نباتی مانند تخم هندوانه، تخم کدو، پسته، فندق، بادام، نخود، تخم خربزه، گندم و شاهدانه را که از ذخیره زمستان باقیمانده بود، روی آتش مقدس بوداده و با نمک تبرک میکردند. این آجیل را اهل خانه پس از پایان آتشافروزی در کنار هم خورده و باور داشتند ترکیب این آجیل مشکلگشاست و با خوردن آخرین طعام زمستانی بهار آماده ورود میشود.
- شال انداختن
شال اندازی از دیگر مراسمی است که پس از خاموشی آتش و کوزه شکستن و فالگوشی و گرهگشایی و قاشق زنی توسط جوانان اجرا میشد. در این مراسم چند دستمال حریر و ابریشمی را به یکدیگر گرهزده، از آن طنابی بلند و رنگین میساختند. آنگاه از راه پلکان خانهها یا از روی دیوار، آن را از روزنه دودکش وارد منزل کرده و یک سر آن را خود در بالای بام در دست میگرفتند. سپس با چند سرفه بلند صاحبخانه را متوجه ورودشان میساختند. صاحبخانه که منتظر آویختن چنین شالهایی بود، بهمحض مشاهده طناب رنگین، آنچه قبلاً آماده کرده بود را در گوشه شال میریخت و گرهای بر آن زده، با یک تکان ملایم صاحب شال را آگاه میساخت. صاحب شال بر اساس نوع هدیه، تفألی بر حال خود میزد. بهطور مثال نان نشانه نعمت، شیرینی نشانه شیرینکامی و شادمانی، انار نشانه کسرت اولاد در آینده، گردو نشان طول عمر، بادام و فندق نشانه استقامت و بردباری در برابر دشواریها، کشمش نشانه پرآبی و پربارانی سال نو و سکه نشانه سپید بختی بود.
- حاجتخواهی از توپ مروارید
توپ مروارید، یک توپ نظامی بزرگ از جنس آلیاژهای مس است که در تهران قدیم در میدان ارگ، روبروی نقارهخانه قدیم مستقر بود و هم اکنون در ساختمان شماره هفت وزارت امور خارجه (باشگاه افسران ارتش) از آن نگهداری میشود. طول آن حدود ۲ متر و ۴۰ سانتیمتر و دارای دو چرخ قطور و ۲۵ تا ۳۰ سانتیمتر قطر دهانه است.
مردمان تهران قدیم اعتقاد بر این داشتند که این توپ غنیمت جنگی نادرشاه افشار از هند است، گروهی نیز آن را غنیمت شاه عباس از پرتغالیها میدانستند. ازجمله باورهای دیگر در مورد این توپ آن است که توپ به دستور کریمخان زند در شیراز ساخته شده و چون مدتی در مقبره شخص مقدسی بوده، حالتی روحانی در آن پدیدار گشته و بعدها خودش از شاه چراغ شیراز به میدان ارگ تهران آمده است. اما در واقع این توپ در سال ۱۳۳۳ هجری قمری به دستور فتحعلی شاه قاجار در اصفهان توسط استاد اسماعیل ریختهگر اصفهانی ساخته شد و اشعاری نیز در مدح فتحعلی شاه روی آن بهطور برجسته حکاکی شده است. نقل است که چند رشته تزئینی به شکل مروارید به دهانه توپ آویزان شده بود که به همین سبب به توپ مرواری (مروارید) مشهور شد. این توپ در فرهنگعامه حائز اهمیت بود تا آنجا که خرافات زیادی پیرامون آن شکل گرفت و مردم برای گرفتن حاجتهای خود به آن توسل میجستند. از خرافات عمده این بود که زنانی که باردار نمیشدند، یا دخترانی که در طلب بازگشایی بختشان بودند، برای رسیدن به حاجت خود از زیر لوله توپ رد شده و یا روی لوله آن مینشستند. همینطور در هنگام بیماری نوزادان، مادرانشان کهنه یا پیراهنی از کودک بیمار را از زیر لوله رد کرده و یا آنها را به توپ گره میزدند. اوج شلوغی و ازدحام مردم در میدان ارگ به دور توپ مروارید شبهای چهارشنبهسوری و شب بیست و هفتم ماه رمضان بود. دختران دم بخت، در شب چهارشنبهسوری سوار توپ شده و سه بار میگفتند: «باقریب الفرج»، سپس از توپ پایین میآمدند. اگر کسی تا یک سال پس از سوار شدن بر توپ و دخیل بستن، حاجتش روا میشد، یک دسته شمع دورتادور توپ مروارید روشن میکرد. یکی دیگر از رسومی که مربوط به توپ مروارید بود، بستنشینی مجرمان یا خانوادههای آنها زیر چرخهای آن بود، بلکه شاه به آنها لطف کند و مجازاتشان را کاهش دهد. این رویه توسط امیرکبیر در زمان صدارت اعظمیاش ملغی شد. با اینوجود در ۱۳۰۷ سپاه لاریجان و در زمان مظفرالدین شاه چند تن از خوانین یزد از ستم جلال الدوله، پسر ظل السلطان، حاکم یزد در اطراف توپ مروارید بست نشستند. همچنین مردم تهران در اعتراض به رویه محمدابراهیم خان وزیر نظام، (حاکم تهران) اقدام به بستنشینی در گرد این توپ نمودند.
- گرهگشایی
دخترانی که بختشان گرهخورده و یا مردمی که دچار مشکلی بودند در شب چهارشنبهسوری گوشه دستمال، چارقد یا جامه خود را گره زدن و در سر گذر میایستادند و از اولین کسی که در آن مسیر میگذشت میخواستند که آن گره را باز کند و با باز شدن گره امید به رفع مشکل خود داشتند. دختران دم بخت اگر رهگذر پسر نابالغی بود، یقین مییافتند که به خانه بخت رفته و به همین سبب به پسر نابالغ شیرینی و آجیل هدیه میدادند.
- دفع چشمزخم و بختگشایی
برای بختگشایی در شب چهارشنبهسوری یکی از آداب مرسوم این بود که دختران کاسهای آب از دباغخانه و یا آبانبار آورده و در منزل بر سر و روی خود میریختند تا بختشان به برکت آب روشنشده و به خانه بخت بروند.
- دود کردن اسفند و کندر
یکی از آداب چهارشنبهسوری این بود که زنان به مغازه عطاری میرفتند و از او «کندر» میخواستند، بهمحض آنکه عطار برای آوردن کندر میرفت فرار کرده و به دکان دیگری رفته و اسفند طلب میکردند و مجدداً پا به فرار میگذاشتند، سپس از مغازه سوم مقداری کندر و اسفند خریده و در خانه برای دفع چشمزخم و حل مشکل خود دود میکردند.
- قلیا سودن
یکی از وسایل دفع جادو در شب چهارشنبهسوری قلیا سودن است به این صورت که مقداری قلیای خشک در هاون کوچک ریخته و از هفتدختر نابالغ میخواستند با آب آن را بسایند و سپس بر آن بول کنند و آن آب را در چهارگوشه صحن خانهای که آن را جادو کردهاند میریختند تا جادو باطل شود.
- آش بیمار
اگر در خانهای بیمار بود در شب چهارشنبهسوری برای شفای او آش مخصوصی میپختند به امید آنکه بیماری اهل خانه به سال بعد سرایت نکند. این آش را اصطلاحاً «آش بیمار» یا «آش امام زینالعابدین بیمار» میگفتند. رسم بر آن بود که دختران ظرفی مسین به دست میگرفتند و با قاشق به در خانه همسایه میرفتند و با آن قاشق بر ظرف میکوبیدند و صاحبخانه مکلف بود که چیزی که بتوان در پخت آش از آن استفاده نمود و یا چند شاهی پول در ظرف بریزد. هرچه در ظرف ریخته میشد باید در ترکیب آش استفاده میشد و یا با پول ریخته شده در ظرف، لوازم آش را تدارک دید. پس از آماده شدن آش به بیمار از آن خورانده و مابقیاش را به تهیدستان و یا سایر بیماران میدادند تا به تبرک آن بیماریشان شفا یابد.
- فال گرفتن با کوزه
یکی از دیگر از آداب چهارشنبهسوری فال گرفتن بهوسیله کوزه دهانگشاد کوچکی بود که عموماً توسط دخترها و زنهای جوان خانواده انجام میپذیرفت. در این نوع از فال هر کس وسیلهای از لوازم خود را به همراه قطعه شعری که بر کاغذی تاکرده نوشتهشده بود را درون کوزه میانداخت، سپس دختر نابالغی دست در کوزه کرده و یکی از کاغذهای تاکرده را بیرون میآورد و یکی از حاضران شعر نوشتهشده بر روی آن را میخواند، سپس همان دختر یکی از آن اشیاء را بیرون میآورد. شعر خواندهشده تفألی بود برای صاحب کالای بیرون آورده شده، در برخی از موارد نیز رسم بر آن بود که از اشعار حافظ برای تفأل استفاده نمایند.