در ۱۲۹۱ پس از ختم تحصیل در سویس و فرانسه من به تهران برگشتم و وارد زندگی شدم. آن روز به هیچ وجه وسیله آمار و سرشماری در میان نبود.
جمعیت طهران را از روی مقدار نان و گوشت که هر روز به مصرف میرسید تخمین میکردند و بالاترین رقمی که بدست آورده بودند ششصد هزار بود.
طهران از چهار طرف خندق و خاکریز داشت و در فواصل معین دروازههایی ساخته بودند تا اگر خطری پیش بیاید آنها را ببندند و نگذارند کسی وارد شهر شود. در شمال شهر از مشرق که شروع میکردند نخست دروازه شمیران و بعد دروازه دولت و بعد از آن دروازه یوسف آباد؛ در مغرب دروازه باغشاه و دروازه قزوین و دروازه گمرک، در جنوب دروازه خانی آباد و دروازه شاه عبدالعظیم، در شرق دروازه خراسان و دروازه دوشان تپه بود. شهر در میان این ده دروازه واقع شده بود و در بیرون این دروازهها کسی مسکن نداشت.
در وسط شهر در میان خیابانهای امیرکبیر و لاله زار و فردوسی و سپه و خیابان بوذرجمهری و ناصر خسرو امروز محوطهای بود که به آن ارگ میگفتند و شامل نخستین آبادیهای طهران در زمان صفویه بود.
در زمان صفویه تهران قصبهای بود بر سر راه اصفهان به مازندران و در زمانی که پادشاهان صفوی از اصفهان به سوی شمال میرفتند در تهران توقف میکردند. به همین جهت در همان محله ارک ساختمانی کرده بودند و در زمان کریمخان زند قدری به آن وسعت داده بودند و در ضلع غربی آن حیاط کوچکی ساخته بودند که پشت عمارت موزه در باغ گلستان واقع بود و تا زمان ما به آن «خلوت کریم خانی» میگفتند. معروف بود که آقامحمدخان چون به سلطنت رسید به واسطه کینهای که از کریم خان در دل داشت، دستور داده بود قبر اورا در شیراز شکافته و استخوانهای او را به تهران آوردند و در همین حیاط در زیر پلکانی دفن کرده بودند که هر وقت از آن پلهها بالا و پائین میرفت استخوانهای کریمخان را پایکوب کند. به جز آنکه مردم میگفتند سندی برای این کار در دست نیست و این داستان به افسانه بیشتر شبیه است.
پس از خلع قاجارها در همان جایی که معروف بود زمین را شکافتند و استخوانهایی به دست آمد اما مسلم نبود که این واقعه حقیقت داشته باشد.
محله ارک از اطراف دیوارهای بلند داشت و دو دروازه یکی در دهانه خیابان باب همایون امروزی و دیگری در انتهای میدانی که اکنون ساختمان وزارت کشور و اداره کل تبلیغات در آنجاست ساخته بودند. شبها این دو دروازه را میبستند و عبور و مرور در محله ارک را پاسبانان نظامی منع میکردند، مگر برای کسی که از ایشان «اسم شب» گرفته باشند. یعنی کلمه محرمانهای که هرشب عوض میشد و هر کس آنرا به مامورین نظامی میگفت اجازه حرکت به او میدادند.
در جایی که امروز ساختمان حوزه وزارت دارایی هست سر در بزرگ آیینه کاری زیبایی بود که در بالای آن به خط نستعلیق درشت بسیار زیبا «السلطان ناصرالدین شاه قاجار» نوشته بودند و خط میرزاغلامرضا، خوشنویس معروف آن دوره بود و جلوه خاصی داشت و این سردر را چون آینه کاری بود سردر الماسیه و خیابان باب همایون را خیابان الماسیه و دروازه انتهای آنرا هم دروازه الماسیه میگفتند.
بالای سردر جنوبی میدان ارک، بالاخانهای بود که صبح در طلوع آفتاب و آخر روز در غروب آفتاب در آنجا نقاره میزدند و بهمین جهت این دروازه را دروازه نقاره خانه میگفتند. میدان سپه امروز که در آن زمان به آن میدان توپخانه میگفتند گذشته از دروازه الماسیه در دهانه خیابان سپه و خیابان فردوسی و خیابان لاله زار و خیابان امیر کبیر و خیابان ناصرخسرو پنج دروازه دیگر داشت.
در اضلاع شمال و مغرب و جنوب این میدان انبارهایی به اندازهای که یک توپ در آن جا بگیرد ساخته بودند و همه توپهایی را که دولت داشت در آنجا نگاه میداشتند و در طبقه بالا بالاخانههایی بود که سربازان و بیشتر توپچیان را در آنجا منزل میدادند. در وسط میدان سیه به همان اندازه که امروز هست باغچه مربعی بود که تارمیها و دست اندازهای آن عبارت بود از تفنگهای ته پر که دیگر مصرفی نداشت و آنها را بشکل نرده در آورده بودند.
سرتاسر ضلع شرقی میدان سپه در میان خیابان امیر کبیر و لاله زار ساختمان بانک شاهنشاهی ایران بود که امتیاز چاپ کردن و رایج کردن اسکناس را داشت و یک شرکت انگلیسی بود.
در وسط میدان ارک همان جایی که امروز آن حوض بزرگ هست، روی صفحه بلندی یک توپ کهنه با لوله کلفت و قطور و دو چرخ بسیار بزرگ گذاشته بودند که به آن توپ مروارید میگفتند و وجه تسمیه این اسمگذاری معلوم نبود. معروف بود که این توپ را شاه عباس از پرتقالیهای جزیره هرمز گرفته و برای آن معجزهای قائل بودند و میگفتند بیآنکه کسی آنرا بکشد خود از آنجا به طهران آمده است.
این همان توپ بزرگیست که اکنون در باغ باشگاه افسران است و روی لوله آن کتیبهای هست و اشعاری از فتحعلی خان صبا ملک الشعرای دربار فتحعلی شاه کندهاند که معلوم میکند این توپ را در زمان فتحعلیشاه ساخته اند.