در جهان انسانها، نامها تنها واژگانی برای اشاره نیستند؛ آنها صورتهاییهستند که معنا در آنها تجسد مییابد، ظرفهایی که حافظ حافظه جمعیاند، پلی میان گذشته و حال، و دروازههایی به سوی درک هویت. در این میان، نام«خلیج فارس» نه فقط یک اصطلاح جغرافیایی، بلکه نمادی است از تداوم، ازحضور تاریخی یک تمدن، و از پیوستگی معنایی در طول قرون
وقتی دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، پیش از سفر خود به منطقه غرب آسیا (عربستان، قطر و امارات) ، سخن از تغییر نام خلیج فارس گفت، شاید در ظاهر مسئلهای سیاسی ودیپلماتیک به نظر میآمد، اما در عمق این سخن، تناقضی هستیشناختی نهفته است: وقتی کسی چیزی را تغییر میدهد، خود این کنش، اعترافی است به وجودِ پیشینیِ آن چیز. کسی نامی را تغییر نمیدهد مگر آنکه بپذیرد آن نام از پیش وجود داشته، زنده بوده، و در ذهنها و نقشهها و کتابها تنیده شده است.
به بیان دیگر، خودِ تلاش برای تغییر نام خلیج فارس گواهی بینیاز از تاییدات تاریخی است بر اصالت و وجود واقعی نام نخست! این همان تناقضی است کهدر دل هر تلاش برای بازنویسی تاریخ نهفته است: آنکه میخواهد گذشته را پاک کند، اول باید به وجود آن گذشته اذعان کند. این اذعان، ولو ناآگاهانه، اعترافی است به حقانیت آنچه انکار میشود.
در طول هزاران سال، این پهنهی آبی با نام خلیج فارس در حافظهی تمدنها جاری بوده است. از نقشههای بطلمیوس و نوشتههای مورخان اسلامی تا اطلسهای قرون وسطی و اسناد سازمان ملل، همگی یک نام را فریاد میزنند؛ نامی که باجغرافیا همساز است، با تاریخ همنوا، و با فرهنگ منطقه درهمتنیده.
اما در عصر ما که واقعیت گاه زیر سایهی قدرت و منفعت رنگ میبازد، تلاشهایی برای بازتعریف واژگان صورت میگیرد. قدرتها میکوشند با تغییر زبان، حقیقت را خم کنند. نامها، همچون دروازههایی به جهان معنا، هدف حمله قرار میگیرند. اما تغییر واژگان، همواره برابر با تغییر واقعیت نیست. زیرا حقیقت، ولو پنهان، بازهم نفس میکشد، باز هم در ذهنها جاریست، و باز هم در برابر تحریف مقاومت میکند.
دونالد ترامپ، با زبان معاملهگر خود، شاید میخواست با واژهای تازه به دل دولتهای عربی راه یابد. اما در این کنش، حقیقتی نهفته است که ناخواستهآشکار میشود: او چیزی را نامید که پیش از آن، نامی دیگر داشت. و این یعنینام اصلی، هنوز زنده است!
ایران و مردمانش، این نام را نه تنها چون یک نشانهی جغرافیایی، بلکه چون بخشی از هستی خویش مینگرند. برای آنان، خلیج فارس تنها واژهای نیست؛ واژهایست که در آن حافظه تمدن کهن، ناخدایان، شاعران، و ملتها نهفته است. تغییر آن، نه یک اقدام اداری، بلکه زخمی بر پیکرهی هویت تلقی میشود.
خلیج فارس، با همه تاریخ، جغرافیا، و حافظهای که در خود دارد، نامی نیست کهبتوان به آسانی آن را از هستی حذف کرد. هر تلاش برای تغییر آن، بیشتر ازآنکه انکار باشد، تایید است. تاییدی بر حضور ریشهدار آن، بر واقعیت آن، و برجایگاهی که در ذهن و زبان جهان یافته است.
بنابراین، سخن ترامپ، نه آغاز تغییری در واقعیت، بلکه نشانهای از ناتوانی دربرابر آن واقعیت بود زیرا حقیقتهایی هستند که پیش از سیاست آمدهاند، و ازپسِ سیاست نیز خواهند ماند و خلیج فارس، یکی از همان حقیقتهاست.
در جهانی که هر روز با سیل اطلاعات ناپایدار و روایتهای ناپایدارتر مواجهایم، برخی نامها هستند که همچون صخرهای در دل امواج، پابرجا میمانند. خلیجفارس یکی از آن نامهاست؛ نه صرفا چون واژهای در نقشه، بلکه چون نشانهای ازپیوستگی، از ریشه، و از معنا. تغییر واژهها آسان است؛ اما معنا، ماندگارتر ازآن است که با یک فرمان دگرگون شود.