دوست نازنیننم اقای دکتر طلایی گفتند برای کمک به عدهای از دانشجویان در این روزهای سخت و تلخ میخواهند شوق نوشتن را در آنها تحریک و تقویت کنند و متنی را میجستند که چنین کاری کند. سالها پیش مقالهای درباره نوشتن نوشتم و تجربههایم را روایت کردم. این مقاله را تقدیم طلایی عزیز کردم. گفتم شاید شما هم نیازمند تیز کردن اشتهای نویسندگیتان باشید. علاوه بر نوشتن، شوق عجیبی برای اندیشیدن درباره نوشتن دارم. الان هم «فقط روزهایی که مینویسم» اثر ارتور کریستال را میخوانم. کریستال بهترین جستارنویس سال ۲۰۱۰ شد. به حق این جایزه را دریافت کرده. «زندگی نویسندگی» را توصیف و تحلیل میکند. پنج جستار کوتاه است اما اندازه همه کتابها زیبا و خواندنی است. این روزها نیازمند نوشتنیم تا رنج روزها را تحملپذیر کند. حتی آنها که کنشگرند و تجربهای تازه میآفرینند فرصت بهتری برای نوشتن دارند. کریستال میگوید «زندگی کردن و نوشتن درباره زندگی، وجوه متقابل بودن اند». همین طورست. تابستانی که گذشت و پیش از آغاز «جنبش پاییزی» مشغول خواندن درباره نوشتن بودم تا شاید کتابی در این زمینه بنویسم. جایی از برونر و ویزنر خواندم که «ما زندگیمان را طی فرایند بیپایان متنسازی میشناسیم؛ از راه فرموله کردن و باز فرموله کردن توصیفی روایی و مفهومی از آنچه زندگی است. این توصیف میتواند گفتار یا نوشتار یا حتی به سادگی فکر باشد؛ میتواند صریح یا ضمنی باشد؛ در هر حال به نحو فعال مفهومسازی میشود. در هر حال زندگیها متن هستند؛ متنهایی که نیازمند تفسیر، بازبینی، تفسیر مجدد و امثال این هستند».
این روزها که شعار «زن، زندگی، آزادی» از بام ایران بلند است، به نوشتن بیندیشیم و بپردازیم که عین زندگی است. در کتاب «مساله مدرسه: بازاندیشی انتقادی در آموزش و پرورش ایران» فصلی را به اهمیت «مساله انشا» اختصاص دادهام تا این نگاه به نوشتن را توضیح دهم. انشا در مدارس ما مرده است و همین است که مدرسه ایرانی بوی زندگی نمیدهد.