همه چیز از یک بعد از ظهر زمستانی آغاز شد؛ پنجم دی ماه ۱۴۰۱
دانشگاه برگهای در اختیارم گذارده بود که میبایست به امضای همه اساتید راهنما، مشاور و داور داخلی و خارجی پایاننامه رسانده میشد. دکتر محمد جواد حقشناس از جمله این اساتید بود.
پیش از این بارها در دانشگاه آزاد و نیز شورای شهر خدمتشان رسیده بودم، و ایشان هر بار با وجود مشغلههای زیاد، با محبت و تواضع و فروتنی، مرا به حضور پذیرفته بودند. در همه این جلسات، با دقت و حوصله به حرفهایم توجه نموده و راهنماییهای مناسب را ارائه میکردند. بنابراین دیدار با ایشان را همواره برای خود مغتنم دانسته و از هر بهانهای که ملاقات با ایشان را میسر نماید، استقبال میکردم. در همین راستا، تقاضای دانشگاه برای تایید فرم مورد نظر، فرصتی بود تا دیدار تازه شود و گفتگویی با استاد صورت گیرد
▪️
نظر به هماهنگی به عمل آمده، قرار بود عصر یک شنبه مورخه ۵ دی ماه به دفتر ایشان واقع در بلوار کشاورز بروم. دفتری واقع در طبقه پنجم ساختمانی در ضلع جنوبی بلوار.
دفتری ساده که در انتهای آن میز و چند صندلی راحتی قرار داشت که استاد از میهمانان خود در آن جا با چای و خرما و شیرینی پذیرایی میکرد، در عین حال محل کار جدید استاد بود و استاد پس از اتمام دوره نمایندگی شورای شهر، این فرصت را یافته بودند تا ساعاتی از روز را در این مکان به انجام امور فرهنگی و به ویژه زمینهسازی برای انتشار یک نشریه جدید اختصاص دهند. این نشریه تحت عنوان «نیمروز» به صورت هفته نامه و در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی منتشر میشود.
▪️
ساعتی در خدمت استاد بودم و در این مدت کوتاه ضمن صرف چای و خرما و امضای فرم دانشگاه توسط استاد، گپ و گفتگویی هم داشتیم. از هر دری صحبت به میان آمد. اما آن چه مشخص بود؛ نگرانی و نارضایتی استاد از روند تغییرات جامعه و سیاستهای دولت جدید بود. با این حال کنارهگیری و گوشهنشینی را صلاح نمیدیدند و بر انجام کار فرهنگی تاکید داشتند، هرچند انجام آن را دشوار، اما ضروری میدانستند.
▪️
وقت رفتن فرا رسیده بود. هنگام خروج از دفتر، ایشان کتابی را به رسم میهمان نوازی هدیه کردند. عنوان کتاب «مردی که ایران را از یاد نبرد»، و راجع دکتر محمد علی اسلامی ندوشن بود. کتابی بالغ بر ۴۰۰ صفحه که به شرح برخی از اقدامات دکتر اسلامی، به قلم برخی از دانشجویان و ارادتمتدان پرداخته، و دکتر حقشناس ضمن نگارش مقدمهای بر آن، به تدوین آن همت گماشته بودند.
▪️
من در ابتدا رغبتی به مطالعه این کتاب نداشتم، آن هم به سه دلیل؛ اولا نسبت به دکتر اسلامی ندوشن شناختی خیلی سطحی و مختصر داشتم و در عین حال آن شناخت ناقص و محدود را کافی میدانستم و خود را بینیاز از مطالعه بیشتر میدیدم، ثانیا حجم کتاب و تعداد صفحات زیاد آن بود که مرا از مطالعه باز میداشت. و اما عامل سوم کار زیاد و نداشتن وقت مطالعه آزاد بود. بنابراین، از مطالعه کتاب صرف نظر کرده و کتاب را به زحمت در یکی از قفسههای کتابخانهام جا دادم. این وضعیت چند ماهی ادامه داشت.
اما در پی خبر درگذشت دکتر اسلامی ندوشن در کانادا که اندکی هم رسانهای شد، و نیز فرارسیدن خرداد ۱۴۰۱ و شروع امتحانات دانشآموزان، رغبت و فرصتی پیش آمد تا به مطالعه کتاب بپردازم. کتاب با مقدمهای از استاد حقشناس آغاز شده بود؛ مقدمهای؛ شیوا و روان، که مطالعه آن مرا بیش از پیش مجذوب خواندن کتاب کرد، به طوری که ساعاتی از روز را به مطالعه کتاب اختصاص دادم و ظرف مدت کوتاهی کتاب را تا انتها مطالعه نمودم. بدون اغراق مطالعه کتاب «مردی که ایران را از یاد نبرد»، دریچهای جدید در افق ذهن من پدیدار ساخت و عطش شدیدی را برای مطالعه آثار دکتر اسلامی به ویژه مطالعه اثر چهار جلدی ایشان تحت عنوان «رازها» بوجود آورد. این کشش و جذبه به قدری شدید بود که بلافاصله در جستجوی تهیه این مجموعه یعنی «رازها» که دربرگیرنده یادداشتها خاطرات دکتر اسلامی ندوشن در طول عمر دراز و گهربارشان است، برآمدم.
▪️
من این حال و جذبه را که در نتیجه مطالعه کتاب «مردی که ایران را از یاد نبرد» و آشنا شدن با یکی از مفاخر ملی، حاصل گردید را مدیون دکتر حقشناس عزیز میدانم که حق استادی را بر من تمام کردند.
در پایان لازم میدانم مطالعه آثار زنده یاد دکتر اسلامی ندوشن به ویژه اثر فاخر چهار جلدی ایشان، «رازها» را به همه اهالی کتاب و کتاب دوستان، توصیه نمایم.