یکی از دشوارترین کارها پیش بینی آینده است، آنهم در کشور بیثباتی مانند افغانستان که دین، فرهنگ، اقتصاد، سیاست و روابط بین المللیاش متکی به قدرت خودی نیست.
طالبان یک نیرویی است که از آغاز با برنامهریزی راهبردی ناتو، پاکستان و کشورهای عربی به خاطر مقاصد خاص ژئوپولیتکی ساخته شده است. همین ائتلاف با اندکی تغییر در مهرهها، مثلا قطر به عوض امارات و سعودی، پروژه امروزی طالبان را به پیش میبرند.
نخستین نکته این است که بدانیم هسته اصلی ایدئولوژی طالبانی چیست و سپس ملحقات این ایدئولوژی را درک کنیم.
هسته اصلی ایدئولوژی طالبانی، دیوبندیت و پشتونیت است. دو مکتبی که حداقل صد سال میان کنش داشتهاند و با هم اردواج کردهاند. پس ایدئولوژی طالبان دیوبندیسم پشتونی یا پشتونیسم دیوبندی است. ملحقات این ایدئولوژی تروریسم سلفی، دکترین ژئوپولیتیکی مغولی پاکستان و دکترین ژئوپولیتیک ناتو است. با این زیرساخت میتوان فردای افغانستان را پیش بینی کرد.
۱ از منظر پشتونیسم، اکثریت مطلق قدرت سیاسی، اقتصادی، اداری، فرهنگی و دیپلوماتیکی به دست پشتونها قرار میگیرد، چنانچه قرار گرفته است اقوام دیگر از قدرت رانده میشوند. ناقلسازی پشتونها به ولایات شمال صورت میگیرد. زمینهای اقوام غیر پشتون به کوچیها توزیع میشود. زبان فارسی از ادارات و تحصیلات عالی و آموزش و پرورش طرد میشود. فرهنگ و تمدن و تاریخ ایران، دشمن معرفی میشود. حکومتداری قانونی از میان میرود، رژیم داری فرمانی امارتی مبتنی بر ملائیسم مدرسهای پاکستانی و اندیوالی دیرهای پشاوری تداوم پیدا میکند.
۲ از منظر دیوبندیسم، در گام نخست قرائتهای سنی مانند اخوانیسم، سلفیسم، تحریریسم و… تکفیر و تفسیق و سپس قلع و قمع میشود. چنانچه پروژه آغاز شده است. در گام دوم مذهب شیعه تبدیع و تکفیر میشود، از رسمیت میافتد، دفتر مراجع بسته میشود، چنانکه افتاده است. شیعهها جاسوس ایران معرفی میشوند، سنیسازی راهبردی شیعهها در دراز مدت ادامه مییابد. تجربه امیر عبدالرحمن خان تکرار میشود.
۳ از منظر دیوبندیسم پشتونی، اهمیت مکاتب عصری و دانشگاه کاسته میشود، به اهمیت مدارس دینی و دانشکدههای دینی افزوده میشود. چنانکه در دانشگاه کابل شده است. تعداد دانش آموزان معارف و دانشجویان تحصیلات عالی به شدت کاهش مییابد. مدارس دینی به شکل دیوبندیسم طالبانی افزایش مییابد و نیمچه ملاهای تروریست و آماده به انتحار تربیت میشود. این کار در خصوص زنان و مردان صورت میگیرد. بدین ترتیب تا ده یا بیست سال فرهنگ تروریستپروری، زیرساخت فرهنگی مردم افغانستان میشود. چنانچه در ایالت خیبر پشتونخواه پاکستان و ایالت کشمیر شده است.
۴ از منظر اقتصادی، غنیمت گیری اموال مردم و بیت المال شدت و حدت پیدا میکند. استخراج معادن ممکن افزایش پیدا کند و درآمد آن توسط سران طالبان به غنیمت گرفته شود.
۵ از منظر تروریسم سلفی، اندیشه استشهاد و انتحار به شدت به یک فرهنگ تبدیل میشود. تروریسم و انتحاریها به ایران، پاکستان و آسیای میانه و حتی به کشورهای عربی صادر میشود. افغانستان به اتاق فکر بزرگ و لانه تروریستان مبدل میشود. نمونه آن انفجار گردهمایی جمعیت العماء پاکستان و انتحاری در بلوچستان و همچنان آمادگی انتحاریها در مرز ایران است.
۶ از منظر دکترین جیوپولیتیکی مغولی پاکستان، دو امکان وجود دارد: صوبه پنجم شدن غیر رسمی افغانستان یا معاهده کنفدرالیسم با پاکستان و تشکیل کشور کانفدرال. در این صورت عنصر پشتونیسم در پاکستان تضعیف میشود و عنصر پنجابی غالب میشود و دکترین اشغال قلمروهای امپراتوری مغولی هند تا آسیای میانه باید گسترش یابد.
۷ این دکترین با دکترین ناتو در یک خط حرکت میکند. آسیای میانه باید نا امن شود. گروههای تروریستی بومی در آنجا گسترش پیدا کنند. سر انجام حکومتی مانند رژیم تالبان در آنجاها باید حاکم شده، پیش برنده برنامه پاکستان، عرب و ناتو باشند.
۸ از منظر دکترین جیولیتیکی عربی، پروسه تمدنی ایرانی اسلامی باید تضعیف شود. دست ایران از افغانستان قطع شود. پارسی زبانان ایران، افغانستان، تاجیکستان و آسیای میانه نتوانند با هم یک زنجیره فرهنگی و تمدنی را احیا کنند. ایران باید به یک جنگ داخلی از طریق نوارهای مرزی سنینشین غیر فارس باید رانده شود. شکوه ایران به عنوان یک قدرت منطقهای باید از میان برود. بدین گونه پشتونیسم خوشحال شده، پاکستان قدرت منطقهای میشود و ناتو فرصت بیشتری برای تضعیف روسیه و چین پیدا میکند.
۹ در برابر، جبهه مقاومت ملی افغانستان و دیگر جبهات آرام نمینشینند، حملات چریکی آنها افزایش مییابد. طالبان سختگیریها، دستگیریها، شکنجهها، بستنها و کشتنهای اقوام غیر پشتون را افزایش میدهند.
مردم غیر پشتون در وضعیت بد قرار میگیرند. امکان خیزش عناصر اندک پشتونی ضد پاکستان نیز وجود دارد، بدین گونه امکان گسترش جنگهای چریکی به تمام مناطق افغانستان وجود دارد.
۱۰ فردای افغانستان با حضور طالبان، رفتن به عصر امیرعبدالرحمان خانی در قرن بیست و یکم است، یعنی بدویت در عصر پسامدرن با تکنولوژی عصر دیجیتال. با یک تفاوت که او یارای صدور تروریسم را نداشت، اما راهبرد اصلی طالبان صدور تروریسم بالخصوص به منطقه و هم جهان است. بدین گونه افت فرهنگی و تمدنی در افغانستان حاکم شده و رعیتگری بدویت جای تمدن و حقوق بشر و شهروندی را میگیرد.
- نتیجهگیری
ممکن است که قدرتهای جهانی مانند چین، فرامنطقهای مانند روسیه و ایران و قدرتهای ملی کشورهای آسیای میانه به تنگ بیایند و از جبهه مقاومت ملی حمایت همه جانبه کنند. در این صورت افغانستان به شکل غیر رسمی به دو جغرافیای شمال و جنوب دارای دو نوع رژیم تقسیم میشود. امکان تجزیه در دراز مدت ممکن است روی دست گرفته شود یا اینکه یک جنگ متداوم چند دههای گسترده و هم شمول نصیب مردم بیچاره افغانستان باشد.