• امروز : سه شنبه, ۳۰ اردیبهشت , ۱۴۰۴
  • برابر با : Tuesday - 20 May - 2025
::: 3426 ::: 0
0

: آخرین مطالب

ظهور استعمار «جهش یافته» در هم آغوشی تاج و تاراج | ابوالفضل فاتح سخنان ترامپ‌ در عربستان | سید محمود صدری پکن چگونه تغییر خواهد کرد؟ | رانا میتر (ترجمه: رضا جلالی) گفتگوهای ایران و آمریکا | سید محمود صدری* شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد فرزند خلیج فارس | محمدجواد حق‌شناس در باب پاسداشت زبان فارسی در میان سیاست‌مداران | محمدجواد حق‌شناس در فضای منافع ملی پیامی که باید از ایران مخابره شود | محمدجواد حق شناس عواقب اقتصادی تسخیر دولت | الیزابت دیوید بارت (ترجمه: رضا جلالی) جنگ یا گفتگو | باقر شاملو* نوروز و تجلی آن در فرهنگ پاکستان | ندا مهیار جشن آتش‌افروزان | مرتضی رحیم‌نواز دوگانگی در مواجهه با مصاحبه رفیق‌دوست | احسان هوشمند حرف‌های بی‌پایه درباره مسائل حساس قومی ـ زبانی را متوقف کنید شماره جدید نشریه نیم روز منتشر شد تلاش تندروها و بی‌ثباتی بازارها نگاهی دوباره به مشکلات روابط آمریکا با چین | جود بلانشت و ریان هاس (ترجمه: رضا جلالی) اهمیت راهبردی گردشگری دریایی در توسعه پایدار | محمدجواد حق‌شناس ایران در محاصره کوریدورهای ترکیه | علی مفتح* شخصی‌سازی حکمرانی یا ناحکمرانی | محمدحسین زارعی* پوتین و ترجیح اوکراین بر سوریه | الکساندر با نوف (ترجمه: رضا جلالی) شماره ۷۱ و ۷۲ | ۳۰ دی ۱۴۰۳ زاکانی پس از شرکت در انتخابات رای اکثریت را از دست داد تصمیمی شجاعانه ققنوس در آتش | مرتضی رحیم‌نواز شمایل یک اسطوره | مرتضی رحیم‌نواز بچه خانی آباد | ندا مهیار کالبد مدنی تهران | بهروز مرباغی* فضاهای عمومی و تعاملات اجتماعی رو بستر تاریخ | اسکندر مختاری طالقانی از تهران چه می‌خواهیم؟ | ترانه یلدا * داستان تولد یک برنامه | حمید عزیزیان شریف آباد* تاملی بر نقش سترگ سیدجعفر حمیدی در اعتلای فرهنگ ایران شبی برای «شناسنامه استان بوشهر» انجمن‌های مردمی خطرناک نیستند به آنها برچسب نزنیم فشار حداکثری فقط موجب تقویت مادورو خواهد شد | فرانسیسکو رودریگرز ناکارآمد‌ترین شورا | فتح الله اُمی نجات ایران | فتح‌ الله امّی چرا یادمان ۱۶ آذر، هویت بخش جنبشِ دانشجویی است؟ در ۱۶ آذر، هدف ضربه به استقلال و کنش‎گری دانشگاه بود یادی از۱۶ آذر | فتح‌ الله امّی وقایع ‎نگاری یک اعتراض | مرتضی رحیم ‎نواز روز دانشجو فرصتی برای تیمار زخم‌ها | محمدجواد حق‌شناس سیاست‌ورزی صلح‌آمیز ایرانی از منظر کنش‌گری مرزی | مقصود فراستخواه* دهه هشتادی‌ها و صلح با طبیعت | علی‌اصغر سیدآبادی* دلایل دوری از سیاست دوستی در جریان‌های سیاسی امروز با رویکرد شناختی | عباسعلی رهبر* شماره ۶۹ و ۷۰ | ۳۰ آبان ۱۴۰۳ دیپلماسی، تخصص دیپلمات‌هاست راه صحیح خنثی نمودن همگرایی اقتدارگرایان جدید | استفن هادلی (ترجمه: رضا جلالی) «پزشکیان» مسوولیت بخشی از اختیاراتش را به نیروهای رقیب واگذار کرده است

4

اندیشه‌های اجتماعی خواجه عبدالله انصاری | سعید حقیقی

  • کد خبر : 17441
  • 16 اردیبهشت 1403 - 8:57
اندیشه‌های اجتماعی خواجه عبدالله انصاری | سعید حقیقی
ﭘﯿﺮﻫﺮات، زﺑﺎن ‌ادﺑﯽ را ﺑﺮاي ﺑﯿﺎن اﻧﺪﯾﺸﻪاش ﻣﻨﺎﺳﺐﺗﺮ ﻣﯽداﻧست. اﮔﺮﭼﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ‌ ﻣﻮﺿﻮع، زﺑﺎن‌ ارﺟﺎﻋﯽ را اﻧﺘﺨﺎب‌ ﻣﯽﮐﻨﺪ و از ﻣﺮزﻫﺎي‌ ﻋﺎدي و ﮐﻠﯿﺸﻪای زﺑﺎن ﻋﺒﻮر ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻣﯽﮐﻮﺷﺪ ﺑﺎ واژهﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ‌ﮐﺎر ﻣﯽﺑﺮد ﻧﻪ‌ﺗﻨﻬﺎ ﻋﻮاﻟﻢ‌ ﻏﺮﯾﺐ ﺧﻮﯾﺶ را ﺑﯿﺎن‌ﮐﻨﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﯿﺶ ‌از آن ﺑﻪ‌ﮐﺸﻒ ﻋﻮاﻟﻢ‌ ﺗﺎزه دﺳﺖ‌ﯾﺎﺑﺪ و ﺗﺠﺮﺑﻪﻫﺎي‌ روﺣﯽ‌ﺗﺎزه‌ ﯾﺎﻓﺘﻪ را ﺑﺎ زﺑﺎن‌ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﮔﺰارش ﻧﻤﺎﯾﺪ.

خواجه‌ عبدالله انصاری مشهور به پیرهرات عارف و شریعتمدار قرن ‌پنجم است. او در عصر سلطان ‌‌محمود غزنوی زندگی می‌کرد. با‌ این‌که حنبلی ‌مذهب و بسیار مقید به ‌حدیث و تفسیر روایی بود، درعین‌حال، عارفی ‌عمیق و صوفی‌ بی‌قراری نیز بود. در عرفان و تصوف نیز همین جامعیت را داشت، یعنی شاگرد شیخ‌ عمو (متوفای ۳۴۹ ق) بود که از بزرگان مکتب ‌بغداد یعنی طریقت ‌صحوی است که تصوفی زاهدانه و شریعتمدارانه داشتند. از طرفی‌دیگر، با عارفان مکتب ‌سکر چون باباکوهی شیرازی، شیخ ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر نیز مصاحبت داشته و طریقت عاشقانه را نیز دریافت کرده ‌است.

زندگی او، دو فصل اساسی دارد: یکی دوره‌های زندگی ‌هرات است که بیشتر تحت‌تأثیر اهل ‌ظاهر، حنابله و مکتب صحو قرار داشته و دیگری سفرها و زندگی در نیشابور که او را با مکتب عاشقانه ‌خراسان آشنا می‌سازد. به‌ همین ‌دلیل، مطالعه درباره آراء و اندیشه‌های او دشوار است.

ﭘﯿﺮﻫﺮات، زﺑﺎن ‌ادﺑﯽ را ﺑﺮای ﺑﯿﺎن اﻧﺪﯾﺸﻪاش ﻣﻨﺎﺳﺐﺗﺮ ﻣﯽداﻧست. اﮔﺮﭼﻪ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ‌ ﻣﻮﺿﻮع، زﺑﺎن‌ ارﺟﺎﻋﯽ را اﻧﺘﺨﺎب‌ ﻣﯽﮐﻨﺪ و از ﻣﺮزﻫﺎی‌ ﻋﺎدی و ﮐﻠﯿﺸﻪای زﺑﺎن ﻋﺒﻮر ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻣﯽﮐﻮﺷﺪ ﺑﺎ واژهﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ‌ﮐﺎر ﻣﯽﺑﺮد ﻧﻪ‌ﺗﻨﻬﺎ ﻋﻮاﻟﻢ‌ ﻏﺮﯾﺐ ﺧﻮﯾﺶ را ﺑﯿﺎن‌ﮐﻨﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﯿﺶ ‌از آن ﺑﻪ‌ﮐﺸﻒ ﻋﻮاﻟﻢ‌ ﺗﺎزه دﺳﺖ‌ﯾﺎﺑﺪ و ﺗﺠﺮﺑﻪﻫﺎی‌ روﺣﯽ‌ﺗﺎزه‌ ﯾﺎﻓﺘﻪ را ﺑﺎ زﺑﺎن‌ ﻋﺎﻃﻔﯽ ﮔﺰارش ﻧﻤﺎﯾﺪ. (ﺷﻔﯿﻌﯽ‌ﮐﺪکنی، ۱۳۹۲:۲۴۳)

اندیشه‌های او نیز بر دو پایه قرآن و حدیث استوار است. حتی در سیر و سلوک عرفانی و بیان احوال و مقامات ‌صوفیه نیز همواره به قرآن و حدیث تکیه‌ می‌کند. با جمع این ‌دو عقیده، خدمتی‌ بزرگ به‌ عرفان و تصوف‌ کرده و به اهل ‌ظاهر چون حنابله که دشمن‌ عرفان و تصوف‌اند عملاً نشان‌ داده که می‌توان هم عارف بود و هم حنبلی و این ‌امر باعث ‌شده که تیغِ‌ حنابله در تکفیر و کشتار عرفا و صوفیه کُند شود. زیان ‌آن، این‌است که می‌توان به خواجه انتقاد کرد که دو امر متناقض را نمی‌توان در خود جمع‌کرد و می‌توان آثار او را با این میزان تحلیل‌کرد و به‌ تناقض‌ها رسید. این تقابل تنها در اندیشه‌های او نیست. در بیان اندیشه‌هایش نیز از تضادها برای شناخت‌ مفاهیم و پدیده‌ها بهره برده است.

ﯾﮑﯽ ‌از راهﻫﺎﯾﯽ‌ﮐﻪ ﺧﻮاﺟﻪ ﺑﺮای ﺑﯿﺎن اﻧﺪﯾﺸﻪﻫﺎﯾﺶ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﺪ و ﺑﻪ‌ﮐﺎر ﻣﯽﮔﯿﺮد، اﺳﺘﻔﺎده‌از ﺗﻘﺎﺑﻞﻫﺎی ‌دو ﮔﺎﻧﻪ، آن ‌ﻫﻢ در دﯾﺪﮔﺎه‌‌ ﺳﻨﺘﯽ آن اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺮﮐﺰﮔﺮاﯾﯽ ‌ﻣﺘﻦ و ﯾﮏﺻﺪاﯾﯽ ﺑﻮدﻧﺶ کمک‌ می‌کند (عقدایی،۱۳۹۴: ۱۱۷).

خواجه ‌‌عبدالله‌ انصاری می‌خواهد انسان را با وضعیت ‌فعلی اجتماعی وفق بدهد. تمام آموزه‌هایی که بیان ‌می‌کند روی همین‌ اصل است. کاری‌که سبب رشد عرفان در سرزمین‌هایی شد که دنیایشان را یورش ‌مغول از بین ‌بُرد و برای تطابق ‌خود با شرایط به‌عرفان روی‌ آوردند، امروزه هم عرفان ‌پست ‌مدرن می‌خواهد انسان را در برابر یورش مدرنیته با نظام‌سیاسی ‌و اجتماعی تطابق‌ دهد. «ﻋﺮﻓﺎﻥ‌ﭘﺴﺖ‌ﻣﺪﺭﻥ ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻭﺿﻌﻴﺖ ﺗﻤﺪﻥ‌ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﻄﺎﺑﻘﺖ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ، ﻫﻴﭻ‌ﮔﻮﻧﻪ ﺗﻼﺷﻲ ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻭ ﺗﻄﺒﻴﻖ ﻧﻈﺎﻡ‌ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﻭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺎ ﻧﻴﺎﺯﻫﺎﻱ‌ﺍﺳﺎﺳﻲ ﻭ ﻓﻄﺮﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﻲﺩﻫﺪ» (اکرمی، ۱۳۸۵: ۶۴).

بیان تعالیم‌ اجتماعی و عرفانی و تربیت ‌رفتارهای انسان، بارزترین وجه ارزشی در اندیشۀ خواجه‌ عبدالله انصاری است. البته این اندیشه در آثار ادبی او که نوعی بیان‌ بی‌آلایش و دل‌گفته‌های او است، بیشتر مشهود است.

اگر آثار ادبیات را در یک ‌چرخۀ ‌کلی از نظر بگذرانیم، پرداخت آن به انسان، جایگاه ‌اجتماعی و تنهای ی‌او در دو وجه است: جست‌و‌جو و گریز. نویسنده به جست‌وجوی موجودی است که می‌توانسته و می‌تواند هستی ‌پاک، والا، شکوهمند و گزینۀ خوب محیط‌اجتماعی شود. گریز از انسانی دارد که خلاف این موازین است. دراین‌صورت، انسان یگانه‌ حیوانی است که همه از او سخت وحشت دارند (برناردشاو). هنگامی این جست‌وجو ارج می‌یابد که دریابیم انسان در جهان تنها و بیگانه است و حالت کسی را دارد که از پیوند ‌اصلی معنویت و روح گسسته ‌شده ‌است (انصاری، ۱۳۲۸: ۴).

تربیت نقش خیلی بارزی در آثار و بیانات خواجه ‌عبدالله انصاری دارد و شیوۀ نوشتاری آثارش همه تعلیمی است؛ تعلیم انسانی‌نیکو و انعطاف‌پذیر.

با گذری بر ادبیات پیر هرات درمی‌یابیم که وی در پی ترویج احساس‌ انسانیت و شناساندن ارزش‌هایی است تا بتواند جایگاه کمال را شایستۀ این ‌موجود کند. حضرت‌ پیر هرات جوهر انسان را گوهری ‌برتر از هر وجود دیگر می‌داند؛ انسان در منظومۀ‌ خلقت باری‌تعالی ارزشمندترین وجود را دارا است. درجایی‌دیگر، این برتری و ارزشمندی انسان را این‌چنین بیان می‌کند: «ای مسکین غافل! ای لطف‌خدا تو را شامل؛ آخر گلدستۀ باغ انسانیستی، پروردۀ لطف سبحانیستی» (انصاری، ۱۳۲۸: ۱۰۹).

همچنان او دریافته که این منیت و پستی بر انسان عارضی است با وجود ریشۀ ‌عمیق و رشد یافتۀ آن که وضعیت و موقعیت او را وخامت‌بار کرده، بر هستی او فطری نیست تا ابدی باشد. زیرا گرد بیگانه‌گی ‌انسان از مادیات بر آینۀ‌ سخنش نمودار است و انسان را هرآن متوجه معنویات می‌کند. به‌گونۀ مثال: او مثل هر عارفی دیگر دنیا را ناپایدار و گذرا می‌داند و می‌کوشد انسانی را تربیت کند که دلبستۀ این شش در هجرت نباشد:

دنیا که حقیقتش مجاز است

دیوانه بر است دون نواز است

در دیدۀ اعتبار خواب است

بر رهگذر خرد سراب است (انصاری، ۱۳۲۸: ۱۲۴).

بیشترین رفتارهای ‌تربیتی که خواجه بیان می‌کند، برمی‌گردد به رفتارهای ‌اجتماعی. او در پهلوی تربیت ‌عارفان و صوفیان تلاش‌ دارد تا انسانی ‌نیکو در اجتماع تربیت‌ کند تا جایی‌که به این مسأله می‌پردازد که گاهی عبادت‌ زیاد انسان را در برابر دل‌ به‌دست‌آوردن و کمک به ‌‌دیگران نکوهش می‌کند: «نماز نافله‌گزاردن کار پیرزنان است، روزۀ تطوع صرفۀ نان است حج‌ گزاردن گشت‌ جهان است، دلی به‌دست‌آر که کار، آن است» (انصاری، ۱۳۸۸: ۴۵۴).

آن‌چه خواجه‌ عبدالله انصاری به‌عنوان مصلحت مطرح می‌کند وابسته به خلق ‌نیکو و رضای‌ حق است. با تکیه بر توجه ‌ویژۀ خواجه ‌عبدالله انصاری به رفتارهای انسان‌دوستانه می‌توان از او به‌عنوان معلم اخلاق و مدرس ‌اجتماعی یاد کرد. او مصلحت را چنان می‌داند تا «نیت به خیراندیشی» مصروف باشد و هرکاری «به رضای ‌حق» صورت ‌گیرد و با «خلق ‌نیکویی» شود آن‌گاه این انسان در نزد خداوند «به‌ هرچه‌گویی» می‌ارزد.


عقل و عشق

انسان در منظومۀ‌‌ اندیشه‌ای ‌خواجه، توانایی تصاحب دو پدیده را دارد: عقل ‌و عشق. عقل کمال ‌برتری‌انسان را در جهان متضمن ‌است و عشق او را به‌ والایی‌های ‌معنویت رهنمون‌ می‌شود. دراین‌جا، به‌طریق استشهاد این ‌مثال را می‌گذرانیم: «عقل ‌می‌گفت: من سکندر آگاهم. عشق‌ می‌گفت: من قلندر آزادم، عقل ‌می‌گفت: من دبیر مکتب تعلیمم. عشق‌ می‌گفت: من عبیر نافۀ تسلیمم. عقل ‌می‌گفت: من صراف نقره خصالم. عشق ‌می‌گفت: من محرم حرم وصالم» (انصاری، ۱۳۲۸: ۸۳).

میزان برتری عقل را در تعلیم، آگاهی و در مجموع در بهتر زیستی انسان در دنیایی اجتماعی‌اش می‌داند. عقل، ارزش ‌وسیله‌ای است که انسان ازنظر خواجه با آن می‌تواند در جهان ممکنات به ‌متاعی بهتر از دیگر موجودات بی‌ارزد، اما عشق:

از شبنم عشق خاک آدم گل شد

سد فتنه و شور در جهان حاصل شد

سر نشتر عشق بر رگ روح زدند

یک قطره فرو چکید و نامش دل شد (انصاری، ۱۳۲۸: ۲۲۴).

خواجه ‌عبداالله انصاری با مسئله عشق‌عرفانی نیز همین‌مشکل را پیدا کرده‌است. اهل‌ ظاهر، مخالف‌ سرسخت عشق و به‌ویژه عشق ‌الهی هستند و اهل ‌باطن، بسیار موافق می‌باشند. به‌همین ‌دلیل، خواجه‌ عبداالله با عشق ‌عرفانی تا نیمه ‌راه همراهی کرد، تا آن‌جاکه انسان را در رسیدن به‌ خلوص، تزکیه و پاکی از غیرخدا قدرتمند می‌بیند با آن موافق است و در آثارش بسیار عاشقانه مناجات می‌کند. اما آن‌جاکه عشق به قیود اهل‌ظاهر پایبند نمی‌ماند و در حصار تفسیرهای ‌ظاهری از قرآن و سنت محدود نمی‌گردد، دیگر همراهی نمی‌کند. از طرفی چون عشق ‌عرفانی با عقل به‌مقابله برمی‌خیزد، از عشق دفاع‌ می‌کند و حکایت عقل ‌و عشق را در کنزالسالکین می‌نویسد، اما آن‌جاکه عشق به جنبه ‌مثبت و خواص ‌ذاتی خود نزدیک می‌شود از هر ‌نوع بی‌پروایی آن دوری می‌کند (افراسیاب پور، ۱۳۸۸: ۱۷)

جایگاه‌ عشق در وجود انسان از نظر جمهور عرفا و خواجه؛ دل است. مخزن ‌تعالی و فرودگاه تجلیات ‌حق که تمام انسان‌ها از وجود او برخوردارند. از‌همین‌جا است که خواجه کمال‌انسان را به‌ تصرف دل می‌داند و باقی‌ را مثال آب ‌و ‌گل دانسته یا اصل وصال ‌دل است و باقی زحمت آب‌وگل است.

چون حاضر است با ادب‌زی و چون ناظر است در طرب و طلب‌زی. سردر آر تا در هر دلی گریزی، خوشخوی‌ باش تا در هر دلی آویزی» (انصاری، ۱۳۸۸: ۴۷۰).

او درتقابل اصل‌ عبادی با رفتار اجتماعی یعنی حج‌ کردن و دل ‌به‌دست ‌آوردن رفتار اجتماعی، یعنی دل‌ به‌دست‌آوردن را هزار بار برتر می‌شمارد. در این ‌تقابل، از دو مفهوم یکی ‌از احکام‌دین و دیگری رفتاری ‌انسان‌دوستانه، خواجه‌ عبدالله ‌انصاری رفتارهای ‌‌انسان‌دوستانه را برتر می‌شمارد:

در راه خدا دوکعبه آمد منزل

یک کعبۀ صورت است و یک کعبۀ دل

تا بتوانی زیارت دل‌ها کن

کافزون ز هزارکعبه باشد یکدل (انصاری، ۱۳۸۸: ۴۷۷)


همدیگرپذیری و احترام

خواجۀ انصاری درتلاش تبیین بهترین‌ جایگاه در محیط ‌اجتماعی برای انسان است. براین‌اساس، اخلاقی را به او توصیه ‌می‌کند که ضامن این برتری است. اصول ‌اخلاقی پیشنهادی او رعایت ‌احترام به نوع ‌انسان، شکسته ‌بودن و خودنمایی ‌نکردن در برابر یکدیگر است. برطریق مثال: «اگر نیکی کسی نگویی باری بدی‌اش مگوی» (انصاری، ۱۳۳۰: ۵۲). یا «شکسته ‌باش و خموش که سبوی درست را به‌ دست برند و شکسته را به ‌دوش در رعایت دلها می‌کوش و عیب‌ها می‌پوش» (انصاری، ۱۳۷۶: ۶۲).

از دید حضرت‌‌ پیر هرات انسان موجودی نیست که در شأن او بتوان از کیفیات‌ مادی و غیر روحی با فریبنده‌گی سود برد. او این ظواهر را پوچ، نسبی و بی‌اساس می‌داند: «اگر بر روی آب روی خسی‌ باشی و اگر به هوا پری مگسی ‌باشی دل ‌به ‌دست‌ آور تا کسی ‌باشی» (انصاری، ۱۳۳۰: ۳۶).


عیب‌پوشی

رازداری و عیب‌پوشی از اصل‌های رفتاری است که خواجه‌عبدالله انصاری در رفتاراجتماعی برآن زیاد تأکیدکرده‌است و نکوهش این رفتار را دربیشترین توصیه‌های‌اخلاقی خود ذکر نموده ‌است. او همۀ انسان‌ها را ناقص ‌می‌داند و در شأن هیچ‌انسانی نمی‌داند تا به‌ همتای خود خرده بگیرد و عیب‎گویی‌کند:

عیب کسان منگر و احسان خویش

دیده فرو کن به گریبان خویش

آینه روزی که بگیری به دست

خودشکن آن روز مشو خود پرست

خویشتن آرای مشو چون بهار

تا نکند در تو طمع روزگار (انصاری، ۱۳۸۸: ۴۹۲)

در اندیشۀ خواجه‌عبدالله انصاری جوهر و اصل همۀ انسان‌ها ملاک ارزشی یکسان دارند و هیچ ‌انسانی بر انسانی‌دیگر برتری ندارد. روی همین‌اصل است که توصیه ‌می‌کند تا به چشم‌ حقارت نباید به‌کسی دید. زیرا همه از یک ‌اصل و جوهر هستند:

در هیچ‌کس به‌چشم حقارت مکن نگاه

تا در تو هم به دیدۀ تحقیر ننگرند

زیرا که هر که هست ز درویش و پادشاه

چون نیک بنگری ز یکی اصل و جوهراند (انصاری، ۱۳۸۸: ۴۸۰)

او انسانی را لایق جوهر انسانیت می‌شمارد که صاحب چاشنی ‌اجتماعی و ذوق ‌دوستی با هم‌نوع باشد اگرچه به کسانی‌که از ‌لحاظ مذهبی و اندیشه‌ای با او موافقت ندارند، خوشبین نیست. آن‌جاکه از فقیر و یتیم و مظلوم یا کمک به انسان‌ها سخن ‌می‌زند دیگر به موردهای‌ خاص مثل کسانی‌که غیرمذهب خودش هستند یا هرکس‌ دیگر نمی‌پردازد. در نظر او، آنان دوباره انسان شده‌اند و کمک به آنان را با بی‌طرفی نیکو می‌داند؛

مکن که آه فقیری شبی برون تازد

فغان و ناله به عرش و ملایک اندازد

متاز بر سر مظلوم ساکت ای ظالم

که دست فتنۀ ایام بر سرت تازد

درون سینۀ مجروح بینوا مخراش

بدان که روز جزا با تو نیز بپردازد (انصاری، ۱۳۳۰: ۵۹).

آه‌ فقیر، مظلوم‌‌ ساکت و سینۀ ‌مجروح و بینوای یک ‌قشر مشخص مراد او نیست بلکه در هرجایی‌که از کمک به انسان‌ها سخن ‌می‌گوید تمام انسان‌ها را در دایرۀ ترحم قرار می‌دهد. او انسان را از نیرویی ‌برتر از قدرت ‌انسانی‌اش می‌هراساند و از این‌ طریق او را بیشتر جذب مضامین ‌متعالی ‌دینی و عرفانی می‌کند تا ارزش انسانیت را تحقق ‌بخشد.

انسان در تلاش تربیت ‌انسان است، زیرا او انسان را مجبور مطلق‌ نمی‌داند. به انسان آزادی و ارادۀ گزینش داده، او را محکوم به جبر نمی‌داند بلکه او به انسانی‌آزاد و با اراده باور دارد. ضمن‌آن‌که بین جبر و قدر وسط را می‌گزیند: «جبر بند و قدر ویران مرکب میان هر دو آهسته میران» (انصاری، ۱۳۷۶: ۵).

از نظر او، قوانین ‌اخلاقی وقتی جنبۀ ‌تحقق در رفتار انسان‌ها را می‌یابند از پیوندشان با منابع مطلقیت جدا می‌شوند. او به آنها جنبۀ ‌نسبی رفتار انسانی می‌دهد: «جز راست نباید گفت هر راست نشاید گفت» (انصاری، ۱۳۷۶: ۵) این‌جاست که بزرگترین آزادی‌ گزینش و شناخت ارزش‌های ‌نسبی ‌اخلاقی به انسان داده‌ می‌شود.

همچنان خواجه ‌عبدالله انصاری با تأکید زیادی‌که بر نیکی‌کردن دارد، در دادوستدهای رفتاری ‌انسان‌ها، بدون‌ هیچ قید‌و‌بندی بر نیکی ‌کردن در برابر هر رفتاری تأکیدکرده ‌است. از دید او در برابر کاری ‌نیک، نیکی‌کردن، نیکو نیست. هر‌کس در ‌مقابل کاری‌بد، نیکی‌کند، انسانی رفتارکرده ‌است: «نیکی ‌را نیکی‌خر خاری‌است، نیکی‌را بدی ‌سگساری است بدی‌را نیکی‌آدمی ساری‌ است» (انصاری، ۱۳۸۸: ۴۲۶).

در نهایت، او درتبیین جایگاهی برای انسان می‌کوشد تا کسی ‌را بسازد تا در عادی‌ترین ‌حالت، نیکی‌ کند، عیب‌پوش و سازگار باشد، شر و شور و انقلاب درآن نباشد. کاری‌که امروز عرفان ‌پست ‌مدرن می‌خواهد با انسان بکند و او را در عادی‌ترین ‌حالت ممکن با شرایط‌سیاسی و اجتماعی حاکم که دست‌آورد مدرنیته است، وفق بدهد تا به ‌قناعت رسیده و از شر و شور و تغییرنظام دست بردارد. (منابع درمجله موجود است.)

لینک کوتاه : https://nimroozmag.com/?p=17441
  • 324 بازدید

ثبت دیدگاه

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.