حدود بیست سال پیش بود که حوالی میدان انقلاب دنبال کتابی قدیمی میگشتم؛ به یکی از کتابفروشیها که رسیدم همان بیرون کتابفروشی و در حالیکه داشت کتابهایی را به داخل میبرد نام کتاب مورد نظرم را گفتم و سر صحبت باز شد و او (که مردی ۳۵.۴۰ساله به نظر میرسید) برایم توضیح داد که وی نیز پیشترها با علاقه دنبال قرآن و موضوعاتش بوده تا اینکه با دو آیه در قرآن: یکی آیه ۲۴ سوره نساء (والمحصنات من النساء إلا ما ملکت أیمانکم) و دیگری آیه؟ (که من یادم رفته و همان موقع هم پیدا نکردم) برخورده که قرآن مطابق آن آیات (طبق گفته او) مجوز ازدواج با برخی از زنان شوهردار را صادر کرده؛ و همین حکم غیر اخلاقی، او را از قرآن و دین ناامید کرده و موجب شده با آنها خداحافظی کند.
دیروز هنگام تحقیق و تنظیم یادداشت سومم که با عنوان «نکاحهای روا و ناروا» و در رابطه با شرعی بودن یا نبودنِ ازدواج سفید درصدد انتشار هستم، ناگاه به یاد آن مرد شریف (که حاضر نبود احکام انسانی و ارزشهای اخلاقی را به پای هیچ چیز قربانی کند) افتادم چه به همان آیهی مورد استناد او برخوردم؛ در آن آیه تأملی دوباره کردم و در این بازبینیِ بیتکلّف، به این نتیجه رسیدم که قرآن و آن آیه، هیچ استثنایی در ممنوعیت نکاح با زنان شوهردار قائل نشده؛ و یعنی برداشت مشهور و برداشت آن مردِ اخلاقمدار از آن آیه نادرست بوده است.
موضوع از چه قرار است؟
قرآن در آیات ۲۲.۲۳ و ۲۴ سوره نساء فهرست زنانی که نکاح و تماس جنسی با آنها حرام است را یک به یک بر شمرده: زنپدر، مادر، دختر، خواهر، عمه، خاله، دختر برادر، دختر خواهر، مادر رضاعی، خواهر رضاعی، مادرزن، دختر همسر. . ، عروس، خواهرزن (با وجودِ خودِ زن)، زنان شوهردار مگر…!
قرآن به آخرین مورد از آن فهرست یعنی زنان شوهردار (والمحصنات من النساء) که میرسد بلافاصله یک جمله میآورد که گویای وجود استثنایی در تحریم آمیزش با زنان شوهردار است و آن جمله این است: إلا ما ملکت أیمانکم (مگر مملوکها/کنیزها). بر این اساس آیه چنین معنا میشود: نکاح با زنان شوهردار حرام است بجز کنیزان شوهردار.
طبیعی است اگر مراد آیه این باشد که شوهر داشتنِ کنیزها مانع نکاح با آنها نیست در این صورت بهتر است راه همان کتابفروش را در پیش گرفت.
بازخوانی موضوع
برای فهم مراد قرآن به این مناسبات جاری در آن روزگار (که ربطی هم به قرآن نداشته) دقت کنید: برخی مردان ثروتمند دارای کنیز و گاه حتی چند کنیز بودند. کنیزها به زنان بردهای میگفتند که آنان را از نقاطی دیگر میخریدند یا تصاحب میکردند و به خانه میآوردند تا در خدمت همسر و کارهای خانه باشند. به مردان و زنانی که دارای برده (غلام و کنیز) بودند مالک یا مولا میگفتند و در نتیجه کنیزها مملوک بودند. هنگامی که مردی اقدام به خرید و تصاحب کنیز میکرد از همان ساعت به بعد اگر میخواست، این اجازه را داشت که با آن کنیز همبستر شود و به عبارت دیگر مالک/خریدار در پی آن عقدِ معامله و از همان ساعت، شوهرِ بالقوهی آن کنیز/مملوک میشد، و سپس در ماهها یا سالهای بعد اگر به او تمایل پیدا میکرد و با وی همبستر میشد در این صورت و از همان روز به بعد تا اطلاع ثانوی، او شوهرِ بالفعل آن کنیز میشد.
گفتنی است در بسیاری موارد این اختیار بالقوه هیچگاه بالفعل نمیشد. مالک گاه علاوه بر همسر، دارای چند کنیز بود و در نتیجه اگر همسرش اجازه میداد قانوناً (قانون عرفی آن زمان که ربطی هم به قرآن نداشت) میتوانست با فلان کنیز از کنیزهایش که به او تمایل پیدا کرده بود روابط جنسی برقرار کند. کنیزها نیز که بردهای محروم از مواهب زندگی آزاد بودند، معمولا از این نکاح استقبال میکردند.
به آیه باز میگردیم:
استثنای آیه به آن دسته از کنیزهایی برمیگردد که مالکشان با اینکه شوهرِ بالقوه آنان است اما آن مالک به نکاح با او نپرداخته و عملا و فعلا شوهر آنها نشده است. این تفسیر مستظهر به دنباله بحث در آیه بعدی (۲۵) است که به مردانی که توانایی ازدواج با زنان آزاد و پاکدامن را ندارند، امکان میدهد که با کنیزان پاکدامن البته با اذن و اجازه و موافقت مالکشان (که اختیار بالقوه شوهر را نسبت به او دارد) وصلت و پیوند برقرار کنند.
«وَ من لم یستَطع منکم طَولاً أن ینکح المحصنات المؤمنات فمن ما ملکت أیمانکم من فتیاتکم المؤمنات والله أعلم بإیمانکم بعضکم من بعض فانکحوهن بأذن أهلهن و آتوهن أجورهن بالمعروف»
بر این اساس معنای آیه چنین میشود: نکاح با زنان شوهردار حرام است بجز کنیزانِ صاحبدار ولی غیرمنکوحه که با اذن مالک (شوهر بالقوه) به عقد خواستگار ناتوان درمیآیند
گفتنی است مادامی که کنیز در عقد مردی میبود اختیار بالقوه مالک نسبت به او در نکاح، موقتا باطل و به حالت تعلیق درمیآمد.