رویکردهای لیبرالیِ جهان غرب به آب، این ماده را به مثابه مقولهای صلحساز بازنمایانده و آن را عاملی برای ایجاد وفاق و بستری برای دوستی و همکاری نموده است. به طور مشخص رویکرد «صلح آبی» (Blue Peace) که از آن به عنوان رویکردی برای نیل به صلح با کمک آب یاد میشود، در تلاش است در میان ملتها و جوامع درگیر اختلاف و مناقشه، از مولفه آب به عنوان سنگ بنایی برای همکاری و همیاری در مناسبات و حوزههای دیگر کمک بگیرد؛ اگرچه میتوان این رویکرد را به تیغ نقد سپرد و مأموریت نهفته در پس این مفهومسازی را به چالش کشید. اما آیا نمیتوان بر فهم استعاری نهفته در ظاهر آن قدری تأمل کرد و به قدر وسع از آن در جوامع شرقی نیز بهره برد؟
در این سوی جهان و در میان کشورهای جنوب جهانی، فهمی دیگر گونه از آب وجود دارد؛ نگاهی گهگاه اختلاف افکن و مناقشهبرانگیز. بخش عمدهای از این فهم البته به کمیابی طبیعی آب در میان کشورهای این بخش از جهان برمیگردد. روابط ایران و افغانستان نیز از این روند جدا نبوده و آب در این سالها نه به عنوان عاملی صلحساز و نه حتی به عنوان مولفهای علیالسویه و خنثی، که به عنصری حساسیت برانگیز بدل شده است.
صلح مفهومی ورای دولتها است و مردمی پا بر بستر صلح نهاده، خواهند توانست فرایند برقراری صلح را برای دولتها تسهیل کنند. در مقام تشریح روابط متقابل مردم دو کشور باید گفت رشد روزافزون ارتباطات و دادوستد فرهنگی در دهههای اخیر در کنار حضور گروهی زحمتکش از افغانستانیهای عزیز در ایران سبب شده است، نگرش اجتماعی ایرانیان در مواجهه با مردمان کشور همسایه و سرنوشت آنان فراتر از نگاه صرفِ یک همسایه به همسایهای درگیر تلاطمات سیاسی و اجتماعی باشد؛ چه ریشههای بعضاً فرهنگی و زبانی این حس تعلق و دلنگرانی را محکم و محکمتر کرده است. در این میان و فارغ از تمام فراز و فرودهای روابط دوجانبه دولتهای ایران و افغانستان، به نظر میرسید روند نگرش ایرانیان به شهروندان کشور همسایه روز به روز مثبتتر میشد. اما این روند در دو سال پس از برآمد طالبان گویا دستخوش تغییر است.
در افکار عمومی ایرانیان این گونه نقش بسته که در دو دوره تسخیر قدرت توسط طالبان، سیستان ایران با دو رخداد کاهش شدید و قابل توجه ورود آب هیرمند مواجهه شده است. کاهشی که حداقل بخش عمده آن، طبق ادعای کارشناسان ایرانی و مبتنی بر مطالعات علمی دقیق، نه ناشی از دست طبیعت و تغییر اقلیم که در دست اختیار و اراده بشری در آن سوی مرز بوده است. طی تمام فراز و فرودها در دو سال پس از سقوط دولت جمهوری و به قدرت رسیدن طالبان، تلاقی چند عامل باعث شده است جهتگیری عمومی افکار عمومی و حس جمعی ایرانیان به شهروندان کشور همسایه خود دچار تلاطم بیشتر شود: عدم تأمین حقابه عرفی و قانونی ایران از هلمند، ورود خیل عظیم مهاجران جدید افغانستانی در دو سال گذشته و فشارهای اقتصادی متحمله توسط مردم ایران. این موارد باعث میشود که فرایند نگرش مردمان این سوی مرز به آن سوی مرز در جهت تغییر روند مثبت تداوم نیابد.
بدون شک تداوم این وضعیت و عدم رهاسازی آب از سوی حکومت مستقر در افغانستان در تشدید این چالش و جهت دهی منفی به افکار ایرانیان نقشآفرینی خواهد کرد. شاید عامه مردم افغانستان ندانند، اما متولیان امر در افغانستان نیک میدانند که بخش قابل توجهی از آبی که میتوانست حقابه ایران را تامین کند، به شورهزار گود زره روانه شده و تبخیر شد. این سوی مرز نیز همین نگرش بین مردم وجود دارد که حق شرب و کشاورزی سیستان را هدر دادند و جلوی ورود آن به ایران را گرفتند. این ذهنیت باعث میشود اگر به روزگارانی رابطه مردم دو سوی مرز مصداق این بیت سعدی بود که:
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران
این روزها اما آب و نقش اختلافات آفرین آن در دل مردم ایران این مصرع از همان شعر سعدی را برجستهتر کرده است:
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت…
برگردم به صلح آبی. گویا ما شرقیان همسایه نمیتوانیم متکی بر مشترکات فرهنگی و دینی، رابطهای مبتنی بر صلح و دوستی در آب و دیگر حوزههای غیرآبی داشته باشیم. سوال این است که ما که چون غربیان آب را مبنای همکاری در دیگر حوزهها قرار ندادیم، آیا نمیتوانیم آن را مبنایی برای عدم ایجاد اختلاف نظر کنیم؟