در منطقهی بهارستان تهران، میخواستند خانه بسازند. در اطراف مجلس شورای ملّی. میبایستی سیوپنج خانهی کلنگی را خراب کنند و بهجایش چندین واحد خانهی نو بسازند.
دورهی حکومت پهلوی بود. به صاحبهای خانهها اعلام کردند که خانههای شما را مترى فلان تومان میخریم. هر کس هر اعتراضی دارد، بنویسد تا رسیدگى شود.
قیمتهای پیشنهادی خوب بود. هیچکس، هیچ اعتراضی نکرد. تنها معترض؛ “آیتالله حسینعلی راشد” بود. اعتراض او، مسئولان حکومت را برآشفت. گفتند: “چطور شده که فقط یک آخوند، اعتراض کرده است؟!”
آقای حسینعلی راشد را به گفتوگو دعوت کردند. میخواستند بهبهانهی آن اعتراض، او را خَرد و تحقیر کنند.
نزد آیتالله راشد رفتند. پس از سلام و احوالپُرسى، پرسیدند: “اعتراض شما برای چیست؟”
آقای راشد گفت: “حقیقتش این است که من این خانه را، سالها پیش خریدهام. به قیمت خیلى کم. در این همه سال، مخروبه شده است. به نظر من قیمتى که شما پیشنهاد کردهاید، زیاد است! من راضى نیستم که از بیتالمال مردم، پول بیشترى براى خانهام بگیرم!”
همهی حاضران متحیّر و متعجّب شدند. یکى از اعضاى کمیسیون برخاست. او از اقلیتهای دینى بود. آیتالله راشد را بوسید و گفت: “اگر اسلام این است که شما بدان عمل میکنید، من آمادهام تا مسلمان شوم!”
جُرعهای از دریا.
آیتالله حسینعلی راشد تربتی (متولد ۱۲۸۴ و درگذشتهی ۱۳۵۹) از روحانیان بنام و واعظان مشهور ایران بود. هَمنسلان من از سخنرانیهای او در رادیو تهران، خاطرهای خوشی دارند. سخنرانی او در شبهای جمعه، راس ساعت ۲۱ از رادیو پخش میشد.