در خصوص موازنه قدرت در آسیا سه دیدگاه قابل اتکا وجود دارد: بعضی از تحلیل گران بر این باورند که چین عملاً به یک نیروی مسلط در منطقه تبدیل شده است. عدهای دیگر به برتری ایالات متحده امریکا باور دارند و هنوز چین را به عنوان کشوری ضعیف، آسیبپذیر و در نهایت مهارشدنی میبینند. سایر تحلیلگران مثل متحدین امریکا نظیر استرالیا و ژاپن ظهور یک چند قطبی در منطقه اقیانوس آرام را مطرح میکنند که میتواند جاه طلبیهای چین برای تبدیل شدن به هزمون منطقهای را متوقف سازد.
درک صحیح موازنه قدرت در آسیا برای شکلبندی درست استراتژی امریکا در مقابل چین بسیار مهم است. اما هیچکدام از این روایتهای غالب به خوبی همه چیز را عیان نمیسازد. در حال حاضر آسیا یک نظام دو قطبی منحصر به فرد است که دو ابر قدرت در آن مسلط میباشند. آسیا مشابه کنسرت قدرتهای اروپایی یا یک خاورمیانه آزاد برای همه یا یک نظام متشکل از بلوکهای متخاصم دوره جنگ سرد نیست. کشورهای آسیایی در بیشتر منطقه توسط دو غول بزرگ احاطه شدهاند و بعلاوه توازن کامل بین امریکا و چین سبب میشود که سیاست قدرت آسیا در جبهههای بزرگ منطقهای با ثباتتر باشد.
به منظور ارائه دیدگاهی صحیحتر و جامعتر از توزیع قدرت در آسیا، موسسه لووی شاخص قدرت آسیا را تنظیم کرد که با فراتررفتن از معیار سنتی اندازه گیری حجم اقتصاد، به توانایی نظامی، تاب آوری ملی، توزیع مورد انتظار جمعیت و منابع اقتصادی در آینده و همچنین چهاربعد نفوذ منطقهای شامل: روابط اقتصادی، نفوذ فرنگی، شبکه دفاعی و دیپلماسی میپردازد. آنچه شاخص موسسه لووی نشان میدهد یک دوگانگی با دوام است: ایالات متحده امریکا برتری خود در آسیا را از دست داده اما هنوز حدود ده درصد در آسیا قدرتمندتر از چین است. محققان بر این باورند که انتقال قدرت زمانی آغاز میشود که توان کلی یک قدرت در حال رشد به هشتاد درصد توان کشور قدرتمند فعلی نزدیک شود. تا سال ۲۰۱۸، چین از این مرز عبور کرده بود اما پویایی آن نیست که یک قدرت در حال رشد، کشور قدرتمند فعلی را تحت الشعاع قرار دهد بلکه پویایی آن است که دو قدرت رقیب که احتمالاً همزیستی مسالمتآمیز دارند از ابزارهای متفاوتی برای اعمال نفوذ استفاده میکنند: ایالات متحده عمدتاً از مشارکتهای امنیتی بهره میبرد و چین اساساً از روابط اقتصادی استفاده خواهد کرد. برعکس، در اروپا یک نظام چند قطبی منسجم مانع از آن خواهد شد که یک کشور به تهدیدی هژمونیک تبدیل گردد. روسیه احتمالاً امید دارد که حمایت امریکا از اکراین تضعیف شود زیرا منابع لازم برای آغاز درگیری مستقیم با بلوک بزرگی مثل اتحادیه اروپا یا کشورهای عضو ناتو را ندارد. در حال حاضر خاورمیانه را باید یک چند قطبی درهم ریخته و آشفته توصیف کرد. مجموعهای از بازیگران انگشت شمار (چین، ایران، اسرائیل، روسیه، ترکیه، عربستان سعودی و امارات عربی متحده) که در همانحال که امریکا از منطقه عقب نشینی میکند در پی کسب امتیاز هستند اما هیچ یک از این قدرتها، برتر نیستند.
در حال حاضر حاکمیت دو قطبی آسیا را با ثبات ساخته و ایالات متحده را قادر میسازد از منافع حیاتی منطقهای خود حفاظت کرده، مانع از آن شود که یک هژمون بالقوه بتواند صلح منطقه را بهم بزند و بعلاوه منافع اقتصادی خود را که از تجارت با منطقه و سرمایهگذاری در آن کسب میکند حفظ نماید. اما برای اطمینان از ماندگاری وضع موجود که به نفع امریکاست، ایالات متحده به جای آنکه مزایای شرکت در اتحادهای منطقهای را بیش از حد ارزیابی کند و یا جاذبهاش را به رخ کشورهای غیر متعهد که هنوز در آسیا واجد اکثریت هستند بکشد باید نقاط قوت و نیز محدودیتهای قدرت خود را بسنجد.
- سراب چند قطبی
اگرچه بسیاری از صاحب نظران امید داشتند که با حضور قدرتهایی چون هند و ژاپن آسیا به یک منطقه واقعا چند قطبی تبدیل شود اما آسیا همچنان دو قطبی است. اما بر طبق شاخصها و معیاری که اندازه اقتصاد این دو کشور و نیز پیشرفتهای تکنولوژیکشان را در نظر میگیرد هند و ژاپن هریک کمتر از یک سوم توان اقتصادی چین را دارا هستند. به لحاظ تعداد نیرو چین و هند بزرگترین ارتشهای جهان را دارند اما توانمندی هند برای نمایش قدرت و نفوذ خود در شرق تنگه مالاکا محدود است. لذا نه ارتش هند و نه ارتش ژاپن توانشان با ارتش آزادی بخش خلق چین و نیز سرعت آن کشور در تقویت نیروی دریاییاش قابل مقایسه نیست. دهلی نو و توکیو به لحاظ فرهنگی و نفوذ دیپلماتیک میتوانند با چین رقابت نمایند اما زمانی که به حوزه روابط اقتصادی (تجارت، سرمایهگذاری و تامین مالی توسعه) بپردازیم ژاپن فقط چهل درصد نفوذ منطقهای چین را دارد که نسبت به رقم ۶۰ درصد در سال ۲۰۱۸، بیست درصد کاهش یافته است و هند نیز فقط از پانزده درصد نفوذ منطقهای چین برخوردار است.
در طی دهه گذشته کشورهای جهان این ایده را پذیرفتهاند که آسیا واقعاً باید به عنوان ابرقارهای که دو اقیانوس بزرگ هند و آرام را در خود جای داده است، مورد شناسایی قرار گیرد و امید دارند که هند، استرالیا و ژاپن بتوانند در ممانعت از برقراری نظم جدید آسیا توسط چین (پس از امریکا) نقشی تعیین کننده ایفا نمایند. اما هیچ قدرت بزرگی در اسیا در غیاب ایالات متحده امریکا به عنوان ضامن امنیت این قاره توان برابری با چین را ندارد و بدون حضور ایالات متحده امریکا به عنوان یک قدرت توازن بخش، شرق آسیا کاملاً تحت سلطه چین قرار خواهد گرفت.
ضعف شدید شرکای امریکا برای واشنگتن نگران کننده است. ضعف متحدین امریکا این قرائت را که ایالات متحده در حال ارتقاء شبکه متحدینی است که بعد از جنگ دوم جهانی در حوزه اقیانوس آرام ایجاد کرده است، تضعیف مینماید (یک تغییر شکل چند قطبی که دولت بایدن به عنوان اولین دستاورد خود در آسیا بر آن تاکید میکند). آنگونه که جیک سالیوان مشاور امنیت ملی امریکا در سال ۲۰۲۱ اظهار داشته «یک شبکهسازی از متحدین و شرکاء» که متحدین منطقهای ایالات متحده (استرالیا، ژاپن، فیلیپین، کره جنوبی و تایلند) و سایر شرکاء نظیر هند را قادر میسازد به منظور ایجاد امنیت منطقهای و عقب راندن چین، بیشتر مشارکت نمایند. اینکه متحدین آسیایی امریکا باستثنای تایلند، هر زمان پس از جنگ سرد با ایالات متحده همسویی بیشتری دارند، حرف درستی است اما این موضوع باید در چارچوب تعمیق نظام دو قطبی (یک سیستم که فقط ایالات متحده امریکا قدرت به چالش کشیدن چین را دارد ارزیابی شود.
از سال ۲۰۲۱ مانورهای نظامی مشترک و مذاکرات دفاعی بین امریکا و متحدان آسیاییاش به نحو چشمگیری افزایش یافته است. تقویت این روابط به شکلی خاص در اتحاد ژاپن و امریکا که از تمرکز صرف بر دفاع از ژاپن به همکاری در مسائل امنیتی جهانی و منطقهای تغییر یافته است نمودار شده است و واشنگتن، سئول و توکیو روابط سه جانبه خود را تجدید و نهادینه نموده اند.
همزمان استرالیا به دلیل دستیابیاش به زیردریاییهای اتمی در چارچوب مشارکت امنیتی سه جانبهای (AUKUS) که با انگلستان دارند، در حال تحکیم روابط خود با امریکا میباشد. فیلیپین در حالی که قدرتمندانه از منافع دریایی خود در دریای چین جنوبی دفاع میکند، برای نخستین بار در سال ۲۰۲۴ در مانورهای نظامی مشترک با استرالیا، ژاپن و امریکا یعنی گروهی که مقامات امریکایی به آن لقب «جوخه» داده اند، شرکت کرد. بعلاوه فیلیپین حق دسترسی به پایگاههای نظامی جدید مثل سایتهای نزدیک به تایوان را داده است.
دستاوردهای فوق، چندین امتیاز را در اختیار ایالات متحده میگذارد: در دوره صلح که رقابت برای کسب نفوذ انجام میشود به امریکا اعتبار میبخشد، دسترسی نظامی و آرامش منطقه را بهبود بخشیده و افزایشی جزئی در توانمندیهای امریکا در صورت منازعه با چین ایجاد مینماید. بعلاوه این پیام را به پکن ارسال میکند که منازعه تمام و کمال بویژه بر سر تایوان پاسخ کاملتر متحدین را در پی خواهد داشت. در حقیقت شی جین پنگ رهبر چین لفاظیهای دولت بایدن درباره قدرت جمعی شرکای ایالات متحده را به مثابه قرینه صریح گسترش ناتو در اروپا و تلاشهای ایالات متحده برای ایجاد اتحاد در آسیا تعبیر مینماید.
با این حال، هم پکن و هم واشنگتن تغییرات واقعی در شبکه اتحادهای ایالات متحده در آسیا را بیش از حد ارزیابی میکنند زیرا اثر بخشی نسبتاً کم این اتحادها (متشکل از فقط پنج کشور) در طی چندین دهه رشد نکرده است. ارتقای این ائتلافها به تنهایی نمیتواند یک امتیاز اضافی تعیین کننده برای امریکا در رقابت با چین ایجاد نماید. در صورت بروز درگیری یا بروز شرایط اضطراری نظامی در مقابل چین، متحدان امریکا از جانب پکن برای محدود ساختن دسترسی امریکا به پایگاهها و حق عبور هواپیما از فراز سرزمینشان به شدت تحت فشار قرار خواهند گرفت.
بعلاوه اندازه کلی نیروی نظامی متحدین امریکا کم است. زمانیکه از قدرت شلیک که با تعداد پرتابگرهای موشک موجود بر روی کشتیها و زیر دریاییها اندازه گیری میشوند صحبت میکنیم، استرالیا، ژاپن و کره جنوبی، توانشان بر روی هم کمتر از یک چهارم توانمندی ایالات متحده امریکاست و بودجه دفاعی متحدان آسیایی امریکا نیز کمتر از یک پنجم بودجه دفاعی امریکاست. همچنین کمبودهای شناخته شده مربوط به آمادگی امریکا برای شرکت در یک منازعه مانندعدم کفایت موجودی مهمات نیز نمیتواند به سرعت با همکاری متحدان برطرف شود. مثلاً، تصمیم به شدت تبلیغاتی ژاپن در ماه جولای سال ۲۰۲۴ در رابطه با فروش موشکهای پاتریوت به امریکا در حال حاضر با تردید مواجه شده است زیرا یکی از اجزاء مهم این موشکها فقط توسط امریکا تولید میشود و ژاپن آن جزء را به اندازه لازم در اختیار ندارد.
تقریباً همه چیز در سالهای اخیر گویای آن است که پیشنهاد هر گونه همکاری امنیتی جدید ابتدا از سوی متحدان امریکا و نه خود امریکا صورت گرفته است. ایجاد پیمان (AUKUS) حاصل مشارکت ژاپن و امریکا به منظور افزایش توان نظامی ژاپن و همکاری جدید فیلیپین با واشنگتن همگی تلاشهایی است که برای متعهد نمودن واشنگتن در زمانی انجام میشود که بسیار آشکار شده است که امریکا چگونه قدرت جهانی خود را به کار میگیرد.
همچنین اقدامات امریکا (اگر نه لفاظی هایش) حاکی از آن است که متوجه شده است که آسیا چند قطبی نمیباشد. امریکا هنوز در برابر سهیم کردن کامل شرکای آسیاییاش در فناوریهای دفاعی و برنامههای راهبردی و عملیاتیاش مقاومت مینماید و این امر میتواند تائید ضمنی این نکته باشد که احتمالاً امریکا بر این باور است که متحدانش نقش بارزی در منازعه با چین ایفا نخواهند کرد. لذا واشنگتن در هر گروهبندی مهم امنیتی در اسیا نقش اصلی را ایفا خواهد کرد. نکته برجستهتر آن است تمام ائتلافهای ایالات متحده در آسیا بر ضمانتهای امنیتی دو جانبه متکیاند اما در ناتو خلاف این رویه عمل میشود یعنی در ناتو تعهدات دفاعی همه جانبه نسبت به کلیه متحدین اعمال میگردد.
- مزایای نظام دو قطبی
شاید تمام اینها خبری ناخوشایند برای واشنگتن باشد. اما از بسیاری جهات، دو قطبی برای منطقه آسیا وامریکا خوب است، زیرا مبانی و بنیانهای قدرت امریکا در منطقه قوی باقی میماند. بطور کلی حداقل در حال حاضر علی الخصوص در جنگ زیردریایی و قابلیت حمله دوربرد (از راه دور) امتیازات نظامی پایدار امریکا از ضعفهایش بیشتر است. در اوایل سال جاری میلادی زمانی که یک بمب افکن بی۲ امریکایی با شلیک تسلیحاتی ارزان قیمت یک کشتی غیرفعال و خارج از رده چین را غرق کرد، توان ایالات متحده در به خطر افکندن داراییهای نظامی چین از راه دور به نمایش گذاشته شد. مقابله چین با این نوع از قابلیتهای حمله از راه دور امریکا در مقایسه با مقابله این کشور با پیشرفت تدریجی وضعیت نظامی امریکا در ژاپن و فیلیپین سختتر است.
حتی با وجود پیشرفتهای سریع چین در بعضی از فناوریها نظیر وسایل الکتریکی، ایالات متحده همچنان یک مرکز جهانی بزرگتر نوآوری است. ایالات متحده ارز ترجیحی و مورد علاقه جهان را در اختیار دارد، از منابع انرژی فراوان برخوردار است و دارای روندهای جمعیتی مطلوبی است. در حالیکه چین با هر سه موضوع دست به گریبان است. مواجهه چین با چالشهای دراز مدتی که سبب کاهش و پیری نیروی کار این کشور میشوند اقتصادش را ناتوانتر میسازد.
ثبات ناشی از نظام دو قطبی آسیا که به اندازه هر کشور دیگری به امریکا هم سود رسانده، نادیده گرفته شده است. آنچه میتوانند شعله جنگ در آسیا را روشن کند کم نیستند و در راس آنها تایوان و دریای چین جنوبی قرار دارند. معهذا عجیب آن نیست که بهانه برای مخاصمه وجود دارد (درگیریهای گاه گاه در منطقهی خاکستری) بلکه عجیب آن است که این درگیریها به منازعات مرگبارتر تبدیل نمیشوند. این آرامش نسبی را با اروپا یعنی جایی که روسیه به اکراین حمله کرده است مقایسه نمایید. مسکو که دیگر قادر به استفاده از حق وتوی خود بر ساختار امنیتی اروپا نمیباشد به یک آنش افروز تبدیل شده است. در خاورمیانه جنگ غزه احتمال دارد که به یک جنگ منطقهای گستردهتر تبدیل شود زیرا بازیگران میکوشند در این منازعه دست برتر را داشته باشند.
کشورهای آسیا نباید از خطر افزایش درگیریها راضی باشند. اما همچنین باید بدانند که کارها میتواند برای آنها خیلی بدتر بشود. حتی از نقطه نظرچین آسیا بدون نفوذ ایالات متحده خطرناکتر و آشفتهتر خواهد شد. اگر قرار باشد که امریکا عقب نشینی کند، پکن هنوز خط مشی مشخصی برای ایجاد ثبات به شیوه خود (نظم چین محور) ندارد، زیرا با حداقل ده کشور دیگر منطقه آسیا اختلافات سرزمینی یا دریایی دارد و بدون چتر امنیتی امریکا، کره جنوبی و (حتی استرالیا یا ژاپن) احتمال دارد درصدد دستیابی به سلاح اتمی خود برآیند. چشم اندار یک مسابقه تسلیحاتی اتمی ارزش غایی تلاشهای دولت بایدن برای تقویت اتحادها را مسجل میسازد. با توجه به اعتماد بیشتر متحدان به تعهدات ایالات متحده و نیز پایداری توازن قدرت نظام دو قطبی، ایالات متحده میتواند به جلوگیری از حرکت هم پیمانانش به سمت جایگزینهای امنیتی خطرناک مساعدت نماید.
بعلاوه وجود دو قطب این فرصت را در اختیار بیشتر کشورهای اسیایی قرار میدهد تا بین این دو در حرکت باشند و از متعهد شدن نسبت به یکی از آن دو اجتناب نمایند. آنتونی بلینکن وزیر خارجه امریکا در سال ۲۰۲۲ گفت که دیپلماسی امریکا «مجبور کردن کشورها به انتخاب نیست» بلکه «دادن حق انتخاب به آنهاست». وجود این حق انتخاب واجد اهمیت است زیرا کشورهای غیر متعهد اکثریت و نیز هسته نهادهای منطقهای اسیایی نظیر آ س آن و اجلاس سران آسیای شرقی است. بعضی از این کشورها (سنگاپور بطور مثال) از فضای دوقطبی استفاده میکنند تا خود را در برابر وابستگی بیشتر به هر یک از دو طرف محافظت نمایند. کشورهای دیگر نظیر وینتام حتی مستقیماً از رقابت چین و امریکا سود بردهاند زیرا خود را در موقعیت یک «اقتصاد اتصال دهنده» یا واسط بین دو ابر قدرت قرار دادهاند و دیگر به دنبال حفظ روابط مستقیم اقتصادی قوی خود نیستند.
معهذا در بین کشورهای خارج از نظام اتحادیهها در آسیا، جایگاه امریکا با بزرگترین خطر در این قاره مواجه است. امریکا نیازمند آن نیست که منتخب کشورهای غیر متعهد باشد. (این کشورها هم هرگز امریکا را انتخاب نخواهند کرد). اما نشانه نگران کنندهای وجود دارد که کشورهای غیر متعهد به تدریج به چین متمایل شده و پوشش ریسک فعال (حق بازی کردن بین چین و امریکا) را رها میسازند. بطور مثال بسیاری از کشورهای آسیای جنوبی شرقی در برابر قلدری و اجبار چین نسبت به فیلیپین بیاعتنایی نشان میدهند. اخیراً در اقدامی آشکار مالزی موضع چین در خصوص اتحاد مجدد تایوان با با سرزمین چین را به رسمیت شناخت. اندونزی نیز به نوبه خود تا کنون پکن را مهمترین شریک و حامی توسعه اقتصادیاش میبیند. چین در یک معامله نهانی در مسیر دسترسی به یک پایگاه نظامی در کامبوج است. همزمان که متحدین در پشت امریکا تجدید قوا میکنند یک نظریه در بین مدافعان منطقه شکل گرفته است که امریکا قدرتی دور و غیر قابل اعتماد است.
ایالات متحده دیگر در آسیا از تفوق برخوردار نمیباشد. اما تلاش این کشور برای احیای تفوق سابق از سوی بسیاری از کشورهای آسیایی به عنوان تجدید نظر طلبی شوم و مصیبت بار تلقی میشود. لذا ایالات متحده باید بجای احیای تفوق سابق به دنبال تمرکز بر یک استراتژی باشد که جایگاهش را به عنوان یکی از قدرتهای فعلی یعنی یکی از دو قطب حاضر در آسیا ارتقاء دهد و این بدان معناست که اقدامات بیشتری را باید برای کسب مجدد قدرت نظامی خود در آسیا از راه اولویت بخشی به استقرار زیر دریایی ها، هواپیماها و کشتیهای جنگی در این منطقه انجام دهد. واشنگتن باید به عنوان بخشی از استراتژی بازدارنده چین، سرمایهگذاری روی ائتلافها را ادامه دهد اما در اهمیت این ائتلافها برای ایجاد توازن قدرت در آسیا مبالغه نکند. اما برای چاره نمودن دور شدن کشورهای غیر متعهد منطقه از خودش، امریکا باید به لحاظ دیپلملتیک و اقتصادی با آنها بیشتر تعامل نماید. انجام این کارها تفوق ایالات متحده را احیاء نخواهد کرد اما میتواند به تداوم دو قطبی (که بدترین گزینه برای امریکا و منطقه است) کمک نماید