“امام، در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ یکی از آورده های آن تصمیم را «کند شدن حربه جهان خواران» دانستند؛
بنابراین حالا که دشمن همچنان مشغول دشمنی است، ما برای کند کردن حربه او چه باید بکنیم؟ سؤال اساسی این است.”
پایان نقل قول
سردبیر دیروز روزنامه جوان (متعلق به سپاه) و سردبیر امروز همشهری، و مشاور فرهنگی زاکانی شهردار تهران، که تلویحاً پیشنهاد رفتاری مشابه پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را کرده، نشان از این دارد که خود اصول گرایان هم متوجه کج بودن مسیر و رهسپار شدنش به ترکستان شده اند
این یک هم افزایی مفید است، و همگان از سکولارترین تا اصول گرا ترین ایرانی، باید بر یک چیز تفاهم کنیم، و آن نجات ایران است.
امروز هر ایرانی بایست به فکر نجات ایران باشد.
نجات ایران از یک دگم اندیشی کور که می رود تا همه چیز را نابود کند.
اما در پاسخ به سوال ایشان، بایست بگویم:
آنچه منافع ما در مقابل امریکا را تضمین می کند، کنار زدن تخیل و بازگشت به عالم واقع است.
در عالم واقع مملکت با کلان سیاستهای خارجی و داخلی خطا، به وضع غیر قابل دفاع از نقطه نظرفشارهای خارجی وتحریم وازهم گسیختگی داخلی رسیده است.
ما بجای جنگی هوشمندانه با امریکا که به حفظ منافعمان بیانجامد نظیر چین، دست به کارهای ماجراجویانه زدیم و هر روز یک اسم برای این کارهای نامعقول گذاشتیم، که آخرین اسم آن شده عمق راهبردی!
امروز عمق راهبردی ما شده خیابان ستارخان وجمهوری تهران! چرا؟
چون ما با رهبر انقلاب مثل خدا رفتار می کنیم!
چون بجای ترسیدن از خدا و روز جزا از عکس العمل رهبری می ترسیم.
چون اهل انتقاد از سیاستهای کلان نظام نیستیم.
حال انکه تصمیمهای ایشان بایست بدون رودربایستی بیش از همه مورد نقد دوستان انقلاب و نظام قرار بگیرد.
ما مکانیزم های قانون اساسی برای پاسخگویی رهبری را از میان بردیم.
با تنگنظری اجازه ورود انسانهای نترس و آزاده را به مراکز تصمیم گیری ندادیم.
هر روز بر القاب رهبری افزودیم و دهان هر کس که خواست رهبری را به پاسخگویی بکشاند، با لطائف الحیل گل گرفتیم!
نتیجه عدم پاسخگویی صاحبان قدرت می شود همین وضع که می بینیم.
صدای رسای علی (ع) را بشنوید که می فرماید :
«مرا آن سان که [متملقان] با جباران و ستمگران سخن می گویند، خطاب نکنید.
القاب پر طنطنه برایم به کار نبرید.
آن ملاحظه کاری ها و موافقت های مصلحتی که [چاپلوسان] در برابر مستبدان اظهار میدارند، در برابر من اظهار مدارید.
با من به سبک سازشکاری معاشرت نکنید.
گمان مبرید که اگر به حق سخنی به من گفته شود بر من سنگین آید، یا از کسی بخواهم مرا تجلیل و تعظیم کند، که هر کس شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او ناخوش و یا سنگین آید، عمل به حق و عدالت بر او سنگینتر است.
پس [ای ملت] سخنان و هشدار خود نسبت به حق و عدل را از من دریغ نکنید.»
«فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابره ولا تتحفظوا منی بما یتحفظ عند أهل البادره، و لا تخالطونی بالمصانعه، ولا تظنوا بی استثقالاً فی حقٍ قیل لی، ولا التماس إعظام لنفسی، فانه من استثقل الحق أن یقال له، أو العدل أن یعرض علیه، کان العمل بهما أثقل علیه.
فلا تکفّوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل.»
نهج البلاغه/ الخطبه رقم ۲۱۴