از دل غلطهای مبنایی مسائل بنیادین متولد میشوند و راه پیشرفت فرهنگها، تمدنها و ملتها را بند میآورند.
آنچه از جمع بندی تجارب تمام جوامع بشری به دست میآید تنها مبنای درست جامعه انسانی که ماندگاری و ترقی را موجب میشود عقلانیت است و بس!
در هر جای تاریخ بشریت نسبت به شاهراه خرد جمعی زاویه گرفته است قرون تیره و هنگامههای شرم آوری را بر خود تحمیل کرده است.
هر صفحهای از تاریخ که شکوفایی فرد یا جمع را روایت میکند، این عقلانیت بوده که به بار نشسته است.
پرواضح است که جوامع به تناسب نهاد سازی خود (تمدن داری) از ساماندهی خرد و خردورزی بهره چیدهاند، نکته اساسی اینکه تمدن و خردورزی نسبت لازم و ملزوم دارند و هر یک دیگری را بازتولید کردهاند.
از جهتی دیگر خردورزی و نهاد خردپایه بیداری جامعه را در رفع و رجوع مسائل موجود و پیشرو پشتیبانی میکند، از این جهت جوامع خردپایه با کمترین هزینهای از بحرانهای مشابه عبور میکنند.
بدیهیات فوق ایجاب میکنند که مبنای حکومت و هر نوع کنش اجتماعی بر خرد استوار گردد و جامعه از انحراف مبنایی مصون نگهداشته شود.
هر نوع مبنا گذاری بر خلاف خرد در امور اجتماعی به سرعت ویرانی زمینههای مختلف ترقی و شکوفایی را به دنبال خود میآورد.
هر مبنایی که خرد را نقض کند یا معارض حاکمیت آن باشد ویژگی ویرانگر خود را بر جامعه تحمیل خواهد کرد، به نظر میرسد عمده مبانی خردستیز در امور اجتماعی در موارد ذیل خلاصه شدهاند:
۱- تدوین مبانی ثابت و تغییر ناپذیر استوار بر تقدیس از هر نوع آن، حوزهای که تقدیس میشود به مانعی غیرقابل برداشت و مسئلهای حل ناپذیر در مسیر ملتها تبدیل میشود، این موانع امکان اعمال سیاست، انعطاف و خردورزی را سلب مینمایند.
۲- تدوین مبانی بر اساس تفسیر خرد ستیزانه از دین و مذاهب، دین یا مذهب ناب قطعا از جنس خرد است و اگر اینگونه نبود بر انسان وارد نمیشد، اما زمانی که دین و مذهب جدای از خرد یا معارض آن تفسیر شود به عامل انحطاط جوامع تبدیل میشود.
۳- تدوین مبنای بر اساس تمایز و برتری نوع انسان، اگر قواعد برتری نژادی، قشری، خاندانی و… مبنا قرار گیرد، خرد جامعه به محاق میرود و آزادی و عدالت و در نتیجه شکوفایی از دسترس خارج میشوند.
۴- تدوین مبانی بر اساس امور غیر قابل راستیسنجی، مانند فر ایزدی، انتخاب الهی و…. این نوع مبانی بدون اعتبار عقلایی هر گونه شایستگی واقعی را نفی و بلوکه میکنند.
۵- تدوین مبانی بر اساس اسطوره سازی و ادعای واهی، روایتهای افراطی و بی اساس موجب تمایزات ویرانگر و تعطیلی خرد و واقعگرایی میشوند.
۶- تدوین مبانی بر این اساس که عکس گفتار یا کردار دشمن همان حق است، این مورد به ویژه زمانی که دشمن از قابلیت دانایی برخوردار است موجب ایستادن عریان در برابر اصول عقلانی میشود.
۷- تدوین مبانی بر اساس توهمات و تبلیغات بیاساس و خلاف واقع، مبانی درست نمیتوانند زاییده توهمات فردی یا قشری و گروهی باشند بلکه باید در معرض داوری عمومی ظاهر شده و قابل دفاع تدوین شوند.
۸- تدوین مبانی بر اساس اصول تقدیس شده، اصول و قواعدی که انسان وضع میکند باید اول از حوزه تقدیس خارج و نقدپذیر شوند تا جامعه بتواند آزادانه اهداف خود را دنبال نماید.
۹- تقدیس نفس قدرت ( حکومت) به عنوان مبنای ارزش، اگر حفظ حکومت تقدیس شود از طرفی حاکم حفظ خود را مساوی حفظ حکومت میداند و از طرفی جامعه باید مرگ خود را بپذیرد زیرا از نوزایی و نوسازی باز خواهد ماند.
۱۰-ترویج روایتگری به عنوان جایگزین خردورزی و تلاش جمعی، روایتهایی که از گذشته میآیند باید بیانگر عبرتها و خطا و آزمونها باشند نه اینکه خود جای قانون و قاعده بنشینند، زیرا در این صورت نمیتوانند با مقتضیات روز سازگار شوند.
مواردی جزئیتر نیز وجود دارند که خردستیزی را موجب میشوند از قبیل:
میل انسان تربیت نادیده به اعمال خدایی بر هم نوعان ، منفعت راحت و زودگذر افراد و گروهها، جماعت نادان (اکثریت یا اقلیت عمده نادان) که توسط شیادان علیه اصالت خرد به خدمت گرفته میشوند.
نکته اساسی:
فرد فرد شهروندان باید تکلیف محوری خود بدانند که خرد را پایه کنش اجتماعی خود قرار داده و هر امر ناقض خرد را بیمحل بگذارند!