ابلهی سوزنی در خانه گم کرده بود و در کوچه میطلبید. گفتند چه میجویی؟ گفت: سوزنی را که در خانه گم کردهام. گفتند: ای ابله چیزی که در خانه گم کردهای در کوچه میجویی؟ گفت: چه کنم که خانه تاریک است و چراغ ندارد.
حکایت امروز جامعه ما نیز چنین است بخشهایی که کانونهای فساد را باید در آنها جست، سخت تودرتو و پیچیده و چند لایه شده است و به سبب فقدان شفافیت در آنها پی بردن به فساد در این سیستمهای پیچیده، سخت و دشوار شده است و شاید از این روست که به سبب آشکار بودن عرصه عمومی و سهل الوصول بودن کشف آنچه میخواهیم در این عرصه به دنبال فساد و فاسد و مفسد میگردیم که البته با شائبه سیاسی کاری نیز آمیخته شده است و در بهترین حالت هم اگر با مفسدین مبارزه شود ولی به ریشهکنی فساد نمیانجامد.
بررسی تاریخ جوامع بشری نشان میدهد که جوامع در هر سطح و در هر شکلی در هر زمان و مکان همواره بر پایه سه نهاد قدرت و ثروت و مذهب یا امر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اداره شدهاند و تضاد و تعارضات منافع درونی در میان آنها و تعارض منافع با جامعه و ناتوانی از مدیریت و هماهنگی آنها با یکدیگر، تنش، تعارض، خشونت و شورش و جنگها را در پی داشته است. هر چه گذشته است این سه که تفکیکشان هم در خارج از ذهن، دشوار است، خود را بازتولید کرده و با گسترش یافتنشان پیچیدهتر شدهاند و به همان نسبت نیز شناخت و ارزیابی آنها دشوارتر شده است.
تجربیات تاریخی نشان میدهد که از آنجا که نهاد قدرت و ثروت مستعد فسادند، فساد را بیش از هر جا در درون این دو نهاد باید جستجو کرد. افزایش و رشد فزاینده دانش، قدرت و ثروت، ضرورت توزیع آنها و پرهیز از تمرکز یافتن آنها را در میان افراد و گروهها و طبقات یا بخشهای خاص نشان میدهد؛ همچنین نظر به آنکه فرهنگ نیز مستعد فراهم آوردن زمینه و تقویت فساد قدرت و ثروت تواند بود و شواهد تاریخی نیز مؤید آن بوده و هست که دین و مذهب نیز در مقاطعی از تاریخ برخلاف فلسفه وجودی آنها ابزار تحمیق و به بندگی کشیدن مردم و مطیع و منقاد کردن آنها برای اربابان قدرت و ثروت بوده است و متولیان فرهنگ و دین نیز میتوانند در دام قدرت و ثروت گرفتار آمده و:
زیان کسان از پی سود خویش بخواهند و دین اندر آرند پیش
از این رو، جستجوی فساد در این سه عرصه و بازیگران اصلی آن اهمیت بیشتری نسبت به جستجوی آن در میان جامعه و کوچه و بازار و خیابان دارد.
بیسبب نیست که قانون و قانونگذاری نیز در دوران جدید بیش از آنکه ناظر به عرصه عمومی و خصوصی آحاد جامعه باشد نظر به محدود کردن عرصهها و کانونهای قدرت و ثروت داشته و دارد.
فساد واژهای است که در دنیای مدرن و پسامدرن رواج یافته است. در دوران پیشامدرن سخن از انحطاط است و نه فساد، در شریعت نیز سخن از گناه است و اگر چه از فساد هم سخن گفته شده ولی این فساد به معنایی که امروز با بازتولید و پیچیدهتر شدن روزافزون نظامهای قدرت و ثروت مد نظر است نیست و بسیار گسترده و پیچیدهتر از آن شده است. فساد در معنای امروزین، محصول سوء استفاده از قدرت و ثروت و شیوههای تولید و بازتولید و توزیع نامشروع آنهاست.
اکنون پرسش این است که «آیا فساد را باید در میان افراد و آحاد جامعه جستجو کرد یا آنکه فساد را باید در میان نهادها به ویژه نهاد قدرت و ثروت جستجونمود؟»
البته نهاد دین نیز در این میان همواره در خطر استفاده ابزاری قرار گرفتن از سوی دو نهاد مذکور است.
بنابراین پرسش دیگر این است که «نهاد دین تا چه اندازه در برابر این دو نهاد محافظت شده و دینداران تا چه اندازه با صیانت از خود نه تنها به سوء استفاده از دین روی نیاوردهاند بلکه از استفاده ابزاری نهادهای قدرت و ثروت از آن نیز حساسیت نشان داده و از حریم آن محافظت کردهاند؟»
این موضوع هنگامی اهمیت مضاعف مییابد که دینداران با تکیه بر نهاد دین و به نام آن بر مسند نشسته و میخواهند نهادهای قدرت و ثروت را در سمت و سوئی کارکردی و در جهت تثبیت خیر عمومی و اعتلای جامعه به خدمت بگیرند.
سرّ ماندگاری علی بن ابی طالب (ع) در دل و جان شیعیان و دوستدارانش در همین است که با تکیه بر نهاد دین و به نام آن میخواست عدالت را بر صدر بنشاند و قدرت و ثروت را این جهت هدایت کرده و به کار بگیرد:
«لَولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِیامُ الحُجَّهِ بِوُجودِ الناصِرِ، و ما أخَذَ اللّهُ عَلَی العُلَماءِ أن لا یُقارُّوا علی کِظَّهِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ، لأَلقَیتُ حَبلَها علی غاربِهِا» یعنی: «اگر نبود حضور آن جمعیت و تمام شدن حجّت با وجود یار و یاور و اگر نبود که خداوند از دانایان پیمان گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی ستمدیده رضایت ندهند، هر آینه مهار شتر خلافت را بر شانهاش میانداختم.» (خطبه شقشقیه)
به گفته داکلاس نورث، نهادها قوانین بازی در جامعه هستند و قواعد را نیز میسازند، آنها کلید فهم تغییر و تحولات تاریخی به شمار میآیند، بر عملکرد همگان اثر میگذارند و عملکرد متفاوت جوامع انسانی در طول زمان متأثر از تغییر و تحول نهادهاست؛ از این رو، کلید درک آسیبهای اقتصادی- اجتماعی همچون فساد را نیز باید در حوزههای نهادی و نهادها جستجو کرد. ولی سخن اینجاست که کدام نهاد؟ و از کجا؟
فیلسوفان از نقطه آغازین یعنی فرد آغاز کردهاند و بر این باور بودند که اصلاح از فرد آغاز میشود و قرار گرفتن خیر فردی در جهت خیر عمومی؛ از این رو، بازیگران عرصههای قدرت و ثروت تنها در چنین شرایطی است که میتوانند از افساد دوری گزیده و به اصلاح روی بیاورند و دین هم برای اصلاح فرد و جامعه آمده است و قاعدهگذاری این سه در این جهت است. تفاوت قاعدهگذاریهای این سه در این است که نهاد دین قواعدش بر پایه دستوالعملهایی است که از سوی خداوند از طریق پیامبران به انسانها رسیده و مبنا قرار گرفته است و قاعدهگذاری نهاد قدرت و ثروت بر پایه عقل بشری و آزمون و خطاهایی که داشته است و به طور طبیعی تثبیت موقعیت و میل به فزونی صورت پذیرفته است. به نظر میرسد که مبدء میل به فساد را باید در انگیزه خود خواهی در این سه نهاد جستجو کرد که به تبع آن نهادهای تعلیم و تربیت و خانواده نیز نمیتوانند کارکردهای سودمند خود را که همانا تربیت فرد برای قرار دادن خیر فردی در جهت خیر عمومی و اعتلای جامعه است جامه عمل بپوشانند؛ از این رو، بیسبب نیست که در آموزههای دینی در قرآن مجید هم آمده است:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» یعنی: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! بر شما باد (حفظ) خودتان.» اتفاقا این آیه در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر است که امروزه در رابطه با موضوعاتی از جمله حجاب در جامعه ما در کانون توجه قرار گرفته است و با آنکه به آن تأکید دارد و آن را لازم شمرده است ولی سفارش و تأکید میکند که بیش از آنکه به دیگران بپردازید باید به خودتان توجه داشته باشید و تنها ابلاغ کنید و اگر گوش نکردند خودتان به تعبیر علامه طباطبایی آدم باشی.
استاد عبدالله انوار از علامه طباطبایی خاطرهای نقل میکنند که شنیدنی است: «من با آقای طباطبایی صحبت میکردم و آشنا بودم. او مرد شریفی بود و خیلی زحمت کشیده بود. پنجشنبهها میآمد مؤسسۀ حکمت و فلسفه، … یکبار دو دختر خانمی آمده بودند آنجا و آن زمان حجاب خیلی مطرح نبود، زمان شاه بود. یکی از آن دخترها که آمریکایی بود، لیسانس فلسفه را در کلمبیا گرفته بود، فوقلیسانس را در سوربن گرفته بود و دکترایش را هم در فریبورگ (Freiburg) آلمان گرفته بود. او دربارۀ مقولات سوالاتی داشت. علامه هم که انگلیسی نمیدانست، من آنجا مترجم بودم. خانم بیچاره که خوب فرهنگ ایران را نمیدانست، لباسش باز بود و مدام دستش را هم تکان میداد. من [یکدفعه کُتَم را دادم] گفتم این را تنت کن، این [شخص] یک قدیس است. این دختر هول شد و گفت ببخشید و… علامه گفت: «چیکارش داری آقا! باید خودمان آدم باشیم!» خیلی مرد اخلاقی والایی بود».
کوتاه سخن آنکه علی رغم تمامی تلاشها برای مبارزه با فساد و ناکامیهای از میان بردن آن در جامعه اسلامیمان به نظر میرسد که باید مبدأ میل به فساد را در خود و در قاعده گذاریهای بازیگران نهادهای سهگانه مذکور جستجو کرده و به اصلاح آنها بپردازیم و نه جامعه و آنچه در عرصه عمومی میبینیم زیرا به سخن استاد جوادی آملی «ظاهر مردم، باطن مسئولان است».