از طریق شاهنامه دریافت میشود که زن در ایران کهن دارای حقوق و کرامت انسانی در جامعه بوده است. این گونه سخنان ممکن است رنگ شعارگونه داشته باشد. لیکن تحقیقات ژرف نشانگر و اثبات کننده چنین ادعایی است. واژه زن در شاهنامه حدود سیصد بار در شاهنامه به کار رفته است و سخن از زن در شاهنامه یا ضمیرهای گوناگون بسیار رفته است. بانوانی که در تاریخ شاهنامه از آنان سخن رفته از هر دو قشر اصلی جامعه یعنی زنان درباری و داخل در حاکمیت و نیز قشر زنان عادی جامعه میباشند. به طور کلی با استفاده از شاهنامه بر میآید که پاکی و پارسایی زن یک ارزش و هنجار در جامعه آن روز برای زن بوده است. از لابلای ابیات شاهنامه میفهمیم که وفاداری زن یک ارزش و هنجار به شمار میرفته است. سایر ارزشهای درست در کردار و اخلاق و پنداررا نیز در شاهنامه برای زنان سراغ داریم.
در ایران کهن که تاریخ رویدادهای آن دوره در شاهنامه منعکس شده، گاهی زنان نزدیک به مقامات کشوری و لشکری دارای مسئولیت رسمی در اجرای وظیفه مشخص اداری، سیاسی بودهاند. یکی از تدابیر شایسته در ایران عهد کهن آن بوده که معمولا پست و مسیولیت خاص اداری را به زنی شایسته از نزدیکان همان مردی که دارای پست اصلی بود میسپردند.
برای مثال در مورد دژ مرزی که مورد تهاجم سهراب قرار گرفت، گژدهم فرماندهی اصلی آن دژ را بر عهده داشت. پس از بازنشستگی وی همین مسِولیت از سوی مرکز به به فرزند او پهلوان هژیر واگذار شده بود. گردآفرید به عنوان یک بانوی جوان ایرانی خواهر دلیر و میهن پرست هژیر نیز به عنوان قایم مقام فرماندهی دژ منصوب شده بود. یکی از نویسندگان مینویسد:
“زنان شاهنامه به هیچ روی با زنان هوسباز دیگر داستانهای ادب فارسی قابل قیاس نیستند که حتی گهگاه در قفس طلایی خود مرتکب بداخلاقیهایی نیز میشوند که غالبا از یک زن مسلمان مشرقزمین انتظار آن نمیرود. در مقابل فردوسی بسیار اخلاقیتر از آن است که بتواند دست به آفرینش چنین زنانی بزند. زنان شاهنامه شخصیتهای پرشور، سرزنده، با حرارت و شهامت و هوشمندی و تا حدودی نیز دارای استقلال هستند.
هر کسی که به موضوع زنان در شاهنامه توجه کند، بر این نکته مهر تأکید خواهد گذاشت که اینگونه ارزیابی از زمان شاهنامه معتبر است و به هیچوجه مبتنی بر تصورات برآمده از احساسات نیست.
زنان شاهنامه بهعنوان مادر، زندگی را وقف فرزندان خود میکنند؛ مانند «فرانک» مادر فریدون یا «تهمینه» مادر سهراب و «جریره» مادر فرید. این زنان در عشق، از خود گذشتهاند. مدام خواستار آنند که برای اثبات عشق خود هرچه دارند نثار کنند و از خطر هراسی ندارند «منیژه» که بانویی شاهزاده است بهخاطر بیژن از خانوادهاش جدا میشود و برای فراهم ساختن غذای او، نان گدایی میکند و «رودابه» در عشق خود به زال، حتی هنگامی که پدرش او را تهدید به کشتن میکند از مرگ نمیهراسد. از لحاظ قهرمانی، زنانی مثل «گردآفرید» همانند مردان دلاور بودهاند و در عین حال لطیف و پر از زنانگی.
میتوان اینگونه پنداشت که مقام اجتماعی زن در شاهنامه برابر با مقام مرد نیست و این امر در یک اثر حماسی معمولا رواست و حتی بیشتر در مورد زنان عامی صدق میکند. در حالی که زنان اشرافی تنها در ارتباط با قهرمانان نام برده میشوند. بیشتر این دسته از زنان که ما آنها را در شاهنامه میشناسیم به صورت ندیم، خدمتگزار، مطرب و غیره نمودار میشوند که درخدمت نجبا، در خانهها و کاخهایشان زندگی میکنند که گاهی همین خدمتکاران خود تبار اشرافی داشته و به دلیل جنگ و اسارت وضعیت آنها تغییر کرده است. از اینرو نمیتوان آنها را برحسب خاستگاهشان گروهبندی و فهرستبرداری کرد.
در دوران قدیم پسران حامیان اصلی پدر و خانواده چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ بودهاند. از اینرو گفته شده است هرچه تعداد پسر بیشتر، امنیت تداوم خانه و خانواده بیشتر. اینها همه به راستی رجحان پسر را برای امور اقتصادی و نظامی اثبات میکند، ولی نه آنگونه که دختر ناخواسته باشد و یا حتی مورد تنفر آنگونه که در میان اعراب پیش از اسلام معمول بود . اگر شمار پسران در خانواده بسنده بود، آنگاه آنها با اشتیاق خواستار دختر بودند. از جهت ارزش و احترام گاهی دختران بیشتر مورد توجه هم بودند.
همانگونه که از شاهنامه و اوستا و نوشتههای پهلوی برمیآید ، بدیهی است که ازدواج یک کردار ضروری و مذهبی برای هر دو جنس بود. وظیفه هر دختری بود که ازدواج کند و شایسته نبود که وی از انجام این تکلیف شانه خالی کند
از دقت در محتوای شاهنامه چنین به نظر میرسد برای تصدی پست های مهم حاکمیتی توسط زنان، منع قانونی وجود نداشته است. اما به دلیل این که مردان بیشتر درگیر مسایل سخت و و گاه خشن و نیز جنگ ها بودهاند بالطبع در اغلب موارد،مناصب سیاسی مهم مانند ریاست کشور به مردان واگذار میشده است. ولی همان طور که گفته شد زنان هم میتوانستند هر پست سیاسی بالا و حاکمیتی حتی پادشاهی بر کشور پهناور ایران آن روز را بر عهده گیرند. نمونهای از این نوع را در دوره لهراسبیان داریم که یک بانو به نام هما بر تخت شاهنشاهی ایران مینشیند:
همای آمد و تاج بر سر نهاد
یکی راه و آیین دیگر نهاد
سپه را همه سربسر بار داد
در گنج بگشاد و دینار داد
به رای و به داد از پدر برگذشت
همی گیتی از دادش آباد گشت
نخستین که دیهیم بر سر نهاد
جهان را به داد و دهش مژده داد
که این تاج و این تخت فرخنده باد
دل بدسگالان ما کنده باد
همه نیکویی باد کردار ما
مبیناد کس رنج و تیمار ما.
توانگر کنیم آنک درویش بود
نیازش به رنج تن خویش بود.
مهان جهان را که دارند گنج
نداریم زان نیکویها به رنج.
جالب و بسیار حایز اهمیت است که این بانوی ایرانی پس از شروع به کار و عهده دار شدن فرمانروایی ایران ، نظریات بسیار عالی اقتصادی، اجتماعی ارایه میدهد که در ابیات بالا هم اشاره شده است. او بر خلاف همه صاحب قدرتان که وعده میدهند اموال و ثروت را از دارایان میگیرند و به فقیران و مستضعفان میدهند، میگوید بدون انکه متعدی و متاذی توانگران شود، از راه افزایش تولید ثروت، ندارها را هم صاحب رفاه و مکنت خواهد نمود و از محنت خواهد رهاند.
از لابلای ابیات شاهنامه که در سایر بن نوشت های باستان هم دیده میشود، معلوم میگردد ازدواج دختران حتما میباید با رضایت دختر باشد. با تدقیق در شاهنامه میتوان به محترم دانستن حقوق مالی زنان در ایران کهن و دوره باستان پی برد.یکی دیگر از پژوهشگران مینویسد:
«زنان شاهنامه، به جز آن ها که زنان در سایه محسوب مى شوند و تأثیر چندانى در روند ّ داستان ندارند بقیه تاثیر گذار در سیاست و و سایر شئونات زندگى اند، و حتى به مرتبه ى پادشاهى هم مى رسند نظیر پوراندخت و (فرانک)، رودابه، تهمینه، منیژه و گردآفرید و… عرضه ّ مى کند تصویرى مثبت و مؤثر و کارساز است و شاید بزرگ ترین دلیل در رد زن ستیزى فردوسى تعریف و تمجید او از زن خود مى باشد که او را در تنظیم و گردآورى شاهنامه کمک کرده است»
بدان تنگى اندر بجستم ز جاى
یکى مهربان بودم اندر سراى.
خروشیدم و خواستم زو چراغ
برفت آن بت مهربانم ز باغ.
مرا گفت شمعت چه باید همى
شب تیره خوابت بباید همى.
بدو گفتم اى بت، نیم مرد خواب
یکى شمع پیش آر، چون آفتاب.
بنه پیشم و بزم را ساز کن
به چنگ آر چنگ و مى آغاز کن.
بیاورد شمع و بیامد به باغ
برافروخت رخشنده شمع و چراغ.
مرا گفت برخیز و دل شاددار
روان را ز درد و غم آزاد دار.
نگرتا که دل را ندارى تباه
ز اندیشه و داد فریاد خواه .
فردوسى در این ابیات بارها از همسر خود به نیکى یاد مى کند. کلماتى چون بت مهربان، ماه روى، مهربان یار، بت خوب چهر دلالت بر همین طرز فکر شخصى فردوسى دارد. با اندکی دقت در مىیابیم که بعضى بدگویىهاى فردوسى از زن، نظر خود او نیست بلکه بیشتر بینش مردم آن روزگار است و از زبان دیگران نقل مىشود. مسؤولیتى که فردوسى براى خود قائل بود به نوعى دیگر در بیهقى هم به چشم مى خورد. او با نوشتن تاریخ و ثبت وقایع به صورت صحیح آن گونه که اتّفاق افتاده دین خود را به جامعه ى ایرانى براى همیشه ادا کرده است.
زنان نامدار شاهنامه چون فرانک، رودابه، تهمینه، شیرین، منیژه، کتایون، فرنگیس و جریره هریک نمونهاى برجسته از زیبایى، خردمندى و پاکدامنى اند. آن ها همه جا یار و یاور همسران خویش بوده و هرجا که ضرورت داشته به تنهایى درمیدان کارزار، خواه با دشمن وخواه با مشکلات و سختى ها روبرو بودهاند. فرانک پس از مرگ شوى، مردانه درمیدان نبرد علیه ّضحاک پاى مى فشارد و تا پایان پیش مى رود. ِ جریره پس از مرگ فرود، همه ى دژ را به آتش مى کشد و سرانجام خودکشى مى کند ودر کنار فرزند جان مى سپارد تا به دست دشمن اسیر نگردد.
کتایون زنى نکته دان و دوراندیش است از آن جهت که معتقد است که باج خواهى اسفندیار از گشتاسپ و رویارویى اش با رستم عاقبتى جز مرگ ندارد؛ پس او را نصیحت مى کند.
برخی از زنان خردمند شاهنامه عبارتند از: شهرناز و ارنواز و سیندخت و کتایون و گلشهر و فرانک. این زنان نقش و کارکرد مؤثرى در روند داستانى شاهنامه ایفا مى کنند. خرد و تدبیر آراسته ّ ارنواز وقتى است که ضحاک خواب آشفتهاى اند. ارنواز وى را به آرامش مى خواند و مى گوید هرکارى راه چارهاى دارد و معبر مى خواند و خواب ضحاک تعبیرمى شود.
ارنواز با این کار در حقیقت مقدمات سقوط ّضحاک را فراهم مى آورد هرچند به حسب ِظاهر کار او نوعى دلسوزى مى نماید. ّ
آنان در طول مدت ّ اسارت در دستان ضحاک هم بزرگى وکرامت خود را حفظ مى کنند.
«شاهنامه کتابی است که زن در سراسر آن حضور فعال دارد و آنچه عمومیت دارد اینست که زن نژاده ایرانی یک تصویر بیشتر ندارد. صفات او متعالی است اما شدت و ضعف دارد. او ضمن این که پیکری دارد به کردار عاج و چهرهای همچون پری، خردمند است و جهان بین. بیشتر زنان شاهنامه نمونه بارز زن تمام عیار هستند و در عین برخورداری از فرزانگی و بزرگ منشی از جوهر زنانگی و زیبایی به نحو سرشار بهره مندند».
در هیچ داستانی از شاهنامه نمیتوان مدعی شد که داستان بدون نقش وتأثیرحضور زن پایان پذیرد.
واقعیت امر آن است که نقش زنان در شاهنامه بسیار زیاد است که با یک نوشتار کوتاه در این حد نمیتوان به همه موضوع پرداخت. از این رو با گزیده گویی و نیز اشاره به نوشتار سایر استادان، مطالبی تقدیم گردید.