ایرانیانی که در سال ۵۷ علیه حکومت محمدرضاشاه پهلوی بهپا خاسته بودند، در خواب هم تصور نمیکردند که روزی ممکن است ساواک، که عملکرد آن بدون تردید یک از عوامل اصلی سقوط نظام پهلوی بود را غسل تعمید داده و بر سر آن آب توبه ریخته و از «خدمات میهنپرستانۀ» آن تجلیل کنند. تصور تجلیل و تمجید از ساواک، همانقدر باورنکردنی بود که تصور کنیم روزی بیاید که از «اسدالله لاجوردی»، شیخ «صادق خلخالی»، و یا اعدامهای سال ۶۷ تجلیل شود. اما این اتفاق افتاده، و در جلوی چشمانمان، کسر قابل توجهی از هموطنانمان دارند از ساواک تجلیل میکنند و جناب «پرویز ثابتی»، یکی از مؤثرترین مسئولین بلندپایۀ آن را ستایش مینمایند.
درک اینکه این غیرممکن چگونه ممکن شده، خیلی پیچیده نیست. روزی که صدام سقوط کرد، شاهد جشن و شادمانی میلیونها عراقی بودیم. اما آنقدر نگذشت که خیلی از عراقیها چراغ برداشته و بهدنبال صدام میگشتند. عملکرد جمهوری اسلامی وضعیتی برای بسیاری از ایرانیان تحصیلکرده و نسلهای جوان بهوجود آورده که چراغبهدست بهدنبال محمدرضاشاه پهلوی و تجلیل از ساواک برآمدهاند. حاجت به گفتن نیست که در دوران انقلاب و سالها بعد از آن، بهجز نفرت از ساواک، چیز دیگری نبود. حتی تا اواسط دهۀ ۱۳۹۰ هم نه کسی «رضاشاه، روحت شاد» میگفت، نه از خدمات ساواک تجلیل میشد و نه نسبت به انقلاب ۵۷ اینقدر بغض و کینه و نفرت در جامعه بهوجود آمده بود و به آن لقب «فتنۀ ۵۷» اعطا شده بود. اینکه ظرف سالهای اخیر بر مردم چه گذشته، خیلی نیاز به شرح و تفسیر ندارد. یک نمونۀ آن، وضعیتی است که در رابطه با «حجاب اجباری» اعمال میشود و علیرغم اعتراضات گستردۀ حقوقی، مدنی، قضایی، سیاسی و اجتماعی، نظام همچنان اصرار بر اعمال آن دارد. این نکته را از این بابت تأکید کردم که عمیقاً معتقدم استطاعت مجموعۀ اپوزیسیون، بیش از آنکه متأثر از تواناییهای آنان باشد، وامدار ناتوانیهای نظام است. ایبسا خود جناب ثابتی ۴۵ سال پیش در خواب هم تصور نمیکردند روزی برسد که با افتخار از عملکرد ساواک تعریف و تمجید نمایند. عقلاً و منطقاً اگر عملکرد ساواک قابل دفاع میبود، جناب ثابتی همچون خود اعلیحضرت، همان سال ۵۷ که از کشور خارج شدند، از عملکردشان دفاع نمیکردند؟ اما جالب است که ایشان سالها سکوت اختیار میکنند. شاید روزی ایشان بتوانند توضیح دهند که چرا ۴۵ سال صبر کردند و امروز که تشت محبوبیت ج.ا اینقدر از بام فرو افتاده، تصمیم گرفتند لب به سخن بگشایند؟ اگر ج.ا همچنان در فضای سالهای نخست انقلاب یا حتی دهههای نخست انقلاب میبود، آیا ایشان همچنان بهسکوت ۴۵ سالۀشان ادامه نمیدادند؟اما در مورد ساواک. نخستین مطلبی که پیرامون آن میبایستی گفته شود، آن است که عملکرد آنقدر شور بود که ماهها قبل از انقلاب، خود نظام شاهنشاهی آن را منحل نمود. عملکرد ساواک هیچ پیچیدگی و ابهامی نداشت. همانند سایر تشکیلات امنیتی در همۀ نظامهای غیردمکراتیک، که تشکیلات اطلاعات و امنیتیشان هر چه میخواهند انجام میدهند، ساواک هم از قدرت و اختیارات نامحدود برخوردار بود. بههرکه مظنون میشد، او را بازداشت کرده و برای گرفتن اطلاعات، شکنجه میکرد و هر قدر که میخواست، متهم را میتوانست در بازداشت نگه دارد و دست آخر هم میزان محکومیت وی را برای محاکم نظامی تعیین میکرد. از اوایل دهۀ ۱۳۵۰ که مبارزۀ مسلحانه بهراه افتاد، ساواک با نوع دیگری از مبارزه روبهرو میشود. ابعاد شکنجه بهطرز وحشتناکی افزایش پیدا میکند. اتفاق افتاده بود که متهم بر اثر شکنجه کشته میشد؛ و صدالبته که هیچ پاسخگوییای وجود نداشت. از نیمۀ دوم سال ۱۳۵۲، ساواک متوجه میشود که بسیاری از محکومین سیاسی، بعد از زندان بهگروههای چریکی پیوستهاند. از همان مقطع، دیگر اجازه نداد تا محکومینی که مدت محکومیتشان تمام شده بود، از زندان آزاد شوند. یک بند بزرگی در اوین بهنام «بند ملیکشها» بهوجود آمده بود و آنها را با قرار جدید مبنی بر اینکه در زندان فعالیت ضدامنیتی داشتهاند، روانۀ آن بند میکردند. تعداد این متهمین در اواخر ۵۵ و اوایل ۵۶ به چندصدنفر رسیده بود…