در یادداشت قبلی گفتم که هر ایدئولوژی و نهادی که معتقد باشد، چیزی مهمتر از رفاه و آآسایش_مادی وجود دارد، بسیار مخرب و خطرناک است.
برخی اعتراض کردند که آزادی و دمکراسی از رفاه و آسایش مادی مهم.تر است و مردم در آلمان نازی هم تا قبل از شروع جنگ رفاه داشتند و…
این انتقادات از یک درکِ رمانتیک و غیر زمینی از نسبت دو مفهومِ رفاه و آزادی ریشه میگیرد که به دلایلِ تاریخی مشخصی در جامعه ما رواج بسیار داشته است.
این رویکرد، به اشتباه آزادی را به طور کامل از آسایش و رفاه مادی متمایز در نظر میگیرد، درحالیکه بخش عمدهای از آزادیها همان آسایش مادی و یا نتیجه مستقیم و بی واسطه آن هستند.
آزادی در لیبرالیسم نه مفهومی ماورایی و استعلایی بلکه مفهومی ملموس، تجربی و قابل اندازهگیری است. به عنوان مثال یکی از وجوه مهم آزادی فرد، سهم او از زمان و وقتش و یا به عبارت دیگر آزادیِ زمان است که بخشی از این مفهوم، تحت عنوان اوقات فراغت تعریف میشود. آزادی در استفاده از زمان یا اوقات فراغت نتیجه مستقیم سطحِ رفاه و استقلال مالی فرد و همچنین سطحِ توسعهیافتگی جامعه است. بخشی دیگر از مفهوم آزادی داشتن امکان، برای غنا بخشیدن به حجم و تنوع تجارب فردی هیجانانگیز و لذتبخش است که لازمهی آن هم سطحِ بالای رفاهی فرد و جامعه است.
پس در گام اول ما بخش قابل توجهی از آزادیها را در مفهومِ آسایشِ مادی مستتر میدانیم. به اعتقاد من در سطحی بالاتر حتی میتوان مفهومِ آسایش مادی را وسیعتر از بُعدِ مالی و اقتصادی تعریف کرد و تمام آزادیهای لیبرالی و زمینی را هم درون آن جای داد. این دیدگاه را من نوعی ماتریالیسم انعطاف پذیر و مترقی ضدِّ مارکسیستی میدانم.
در مرحله بعد و در مورد آزادی سیاسی و دمکراسی باید دانست که حقِّ مالکیت فرد، تملک اشیا و خدمات بیشتر توسط او و همچین سطح رفاه و توسعه جامعه، نه در تقابل با آزادی سیاسی و دمکراسی لیبرال بلکه پیش نیاز ضروری آن است.
تاریخ همیشه نشان داده آنهایی که رفاه و آسایش مادی را کوچک و کم ارزش دانستهاند و به دنبال اهداف به اصطلاح “والاتری” بودهاند، هرگز در پی آزادی سیاسی و دمکراسی نبودهاند. آنها به دنبال اهداف اسطورهای، آرمانشهری و شدیداً جمعگرایانه بودهاند که فرد و افراد را به تمامی، درون خود حل و ذوب کند. زمانی که رفاه و آسایش مادی از اولویت بیفتد، فرد یا باید فدای “تکلیف” شود یا تاریخ و یا هر نوع اندیشهی آرمانشهری و آخرالزمانی که بیتردید رفاه و آزادی زمینی را حقیر میشمارد و باور دارد که صلاح و سعادت فرد را بهتر از خود او میشناسد.