بشر قرن بیست و یک، به شرایط سخت و پیچیدهای برای زندگی و حتی مرگ دچار شده است. شوربختانه خشونتورزی بخشی از زیست شخصی و عمومی آدمها شده است. در این میانه، انسانی خشونتپرهیز بودن بهغایت دشوار است و اراده و عزمی راسخ برای مهارت کنترل هیجانات عاطفی و احساسی و بروز طبیعی و بهنجار آنها، میطلبد.
به جامعهی خودمان نگاه کنیم، در ارتباط آدمها با یکدیگر و آمد و شد روزمره دقت کنیم. از برخوردهای خشن همراه با دشنام و کتک کاری در سطح خرد تا قطبیسازی حوزهی عمومی ازسوی ساختارهای میانه و کلان جامعه، بازتولید و ترویج خشونت و خشونتورزی در رسانهها با توجیه ایدئولوژیک و سیاستزده، تا ترویج و تولید خشونت در سطح فراتر منطقهای و جهانی؛ به روشنی نشان میدهد که ما در محاصرهی تاریک و دهشتناک خشونتورزی، گرفتار شدهایم.
این حجم زیاد اتفاقات و رخدادهای خشن و آزاردهنده، سلامت جسم و روان ما را برای یک زندگی معمولی، دچار بحران کرده است.
حتما گفته میشود که خشونتورزی و رخدادهای خشن در همهی جوامع وجود دارد. آری اما در جوامعی مانند ما، فراوانی بالا و متنوع خشونتورزی در سطوح خرد و میانه و کلان با شرایط و متغیرهای دیگری آمیخته شده و ترکیبی ناخوشایند و آسیبرسان بر لایههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی جامعه، بوجود آورده است.
برخیاز این شرایط و متغیرها عبارتنداز:
۱- نبود گردش آزاد رسانهای و فیلترینگ
۲- انسداد سیاسی و اجتماعی بهویژه در میدان آموزش و هنر و فرهنگ
۳- داشتن حاکمیتی با سرمایهی اجتماعی پایین
۴- نادیده انگاری همیشگی اعتراضات و مطالبات گروههای مختلف جامعه
۵- قوای سهگانهی غیر پاسخگو به ملت
۶- نبود انتخابات آزاد و رقابتی به دلیل نظارت استصوابی
۷- وجود لایههای متعدد امنیتی در جامعه
۸- برخورد امنیتی و سیاسی با سازمانهای مردمنهاد و غیردولتی بهویژه در حوزهی زنان، محیطزیست، کودکان، آسیبهای اجتماعی
۹- دشمنانگاری و بیگانهپنداری گروههای مختلف مردم ازسوی حاکمیت
۱۰- اخراج، حصر، بازداشت، تبعید و حذف منتقدان
۱۱- انزوای طولانی سیاسی و اقتصادی
۱۲- فقر روزافزون و نابودکننده
۱۳- فساد سیستماتیک و چندلایهی نهادهای مختلف نظامی، امنیتی، آموزشی، سیاسی، و حتی سازمانهای خدماترسان حوزههای دارو درمان، و مددکاری، و زیست عمومی
۱۴- تبعیض و نابرابری نهادینه شده با توجیهات قواعد خودساخته در لایههای نظام حکمرانی و تقسیم جامعه به دو گروه بزرگ خودی و غیرخودی
۱۵- محیط زیست آسیب دیده و در معرض نابودی
۱۶- امنیتی و سیاسیسازی نهاد دین
۱۷- تحمیل باورهای مسخکنندهی ایدئولوژیک بر جامعه
۱۸- گسترش ناامیدی عمومی از تغییر و بهبود شرایط اقتصادی، سیاسی، رفاه و امنیت اجتماعی
۱۹- سیر فزایندهی مهاجرت فردی و گروهی طبقات مختلف جامعه
🔹این عوامل و پدیدهها درکنار عطش و کشمکش دائمی بر سر عاملیت و منابع قدرت موجود در جهان که گریبانگیر زندگی بشر معاصر است، شرایط دوچندان ناگوارتری برای ایرانیان فراهم ساخته است.
بیشتر ایرانیان گویی دچار استرس پساز سانحه هستند! این را یکی از دوستان پزشکم به من میگوید: ما مبتلا به PTSD شدهایم!
هر رخداد و واقعهی خشونتبار، ما را مضطرب و آشفته و دچار استرس و پریشانی میکند.
ما با هر قتلی، میمیریم،
با هر سرقتی، سرقت میشویم،
با هر بازداشتی، بازداشت و زندانی میشویم،
با هر اعدام و جانگرفتنی، جان میدهیم،
با هر کودک کاری، رنج میکشیم،
با هر بیسرپناهی، احساس ناامنی و بی سرپناهی میکنیم،
با هر بیمار بیپول و بدون دارویی، بیمار میشویم و با رنج او، درد میکشیم،
با هر خانوادهی سوگواری، به سوگ و عزا مینشینیم،
با هر کولبر و سوختبری، عذاب میکشیم و گلوله میخوریم، میسوزیم،
با هر دادخواهی، دادخواه میشویم،
با هر معترضی، معترض میشویم،
با هر سرکوب و نادیدهانگاری، خشمگین میشویم،
با هر مهاجری، مهاجرت میکنیم و میگرییم،
ما با هر جنگی در هر کجای این کرهی خاکی، خود را در شرایط جنگی میپنداریم…
ما با هر رخداد خشونتباری که در بسیاری جوامع وجود دارد ولی این عوامل تشدید کنندهی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی با عاملیت نظام حکمرانی را ندارد، در رنج و اضطراب و خشم هستیم.
🔺دریغا که ما، در حال تجربهی مداوم مرگیم پیشاز آنکه نوبت مرگمان فرارسیده باشد…
اما، ما این تجربه را نمیخواهیم
ما نیازمند زندگی هستیم، ما شایستهی زندگی هستیم
ما میخواهیم زندگی کنیم
ما خشونتورزی و جنگ، نمیخواهیم
ایران، نیازمند زندگی و آرامش است
ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشهی بدان
پاینده مانی و جاودان