واقعیت این است که حاکمیت دیگر نه در داخل و نه در خارج، فردی که بتوان با وی به تفاهمی پایدار و توسعه گرا رسید تلقی نمیشود.
مردم از مجموعه عملکرد حاکمیت جمهوری اسلامی برداشتی ضد توسعه و بقول معروف انقلابی دارند حال آنکه اکثریت ملت دنبال توسعه است نه شعارهای پوچ مارکسیستی اسلاممالی شده!
دقیقا دریافت دول خارجی از عربهای همسایه تا یورپ و ینگه دنیا هم همین است.
لذا همه در داخل و خارج به یک سوال میخواهند پاسخ بدهند؛ این را چه کار کنم؟
داخل از بسته بودن راههای تغییر دموکراتیک حاکمیت در عذاب است اما خارج به گمانم در حال رسیدن به نقطهای است که قبلا به همین نقطه راجع به صدام رسید.
عراق ویران شد، ویرانِ ویران تا قدرت به دست منتخبان واقعی مردم رسید.
کاش و البته کاش حاکمان ایران برای ویران نشدن ایران، حاضر به واگذاردن قدرت به منتخبان واقعی ملت میشدند،
یک انتخابات آزاد که هم رئیسی را از مخمصه برهاند و هم دولتی مردمی بر سرِکار آید، تردید ندارم یک دولت با عقبه عظیم مردمی هم مملکت را به سامان می رساند و هم از جنگ جلوگیری میکند.
افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست
فریاد، که فریادرسی پیدا نیست
بس لابه نمودیم و کس آواز نداد
پیداست که در خانه کسی پیدا نیست
پی نوشت: به قیدها توجه کنید، انچه در متن امده انتخابات مردمی و آزاد است
چنین فردی با ان عقبه، همه را به جاده توسعه خواهد برد
خواه و ناخواه
پینوشت دوم: یک اجماعی در زمان حاضر بین نخبگان همه جناحها چه آنها که معترفتند و چه انها خجالت میکشند به زبان بیآورند شکل گرفته، مبنی بر اینکه بدون حل مشکل با آمریکا، در سراشیبی سقوط قرار میگیریم.
این تجربه، این وحدت کلمه بر یک گفتمانی که قبلا براندازانه تلقی میشد بسیار موثر است در عوض شدن ریل و رویکرد حاکمیت به مسائل داخل و خارج، لذا یک انتخابات آزاد و یک رئیس جمهور منتخب واقعی مردم با عقبه این گفتمان مورد وفاق، بسیار کارها میتواند بکند که قبلیها نمیتوانستند.
تجربه عظیم جمعی را نبایست دست کم گرفت.