در آیندهای نه چندان دور و با مرگ نسلهای دههٔ ۴۰ به پایین، دیگر چیزی به نام مذهب و اعتقاد، در بین نسلهای جوان، دیده نخواهد شد!
مردم، عامل فقر، بیچارگی و گرفتاری خود را، در ایدئولوژی میبینند و با مرگ هر روحانی، به ویژه مرگ مسؤولان، شادی خود را بروز میدهند!
به نظر میرسد سیاست، آسیب فراوانی به دین و مذهب در کشورمان وارد ساخته است و هر کدام از ما، متوجه فاصله گرفتن از اعتقادات مذهبی در بین آحاد مردم شدهایم.
تنها راه نجات دین و مذهب از آسیب بیشتر، خروج روحانیت از پستهای حکومتی و سیاسی و پرداختن به مسائل اعتقادی جامعه است که البته خیلی دیر شده و نسلهای ۵۰ تا۹۰ اکثراً بدون مذهب هستند.
در صداوسیما، فقط مردم متدین و جامعهٔ دیندار نشان داده میشوند، ولی در زیر پوست شهر، همهٔ ما میدانیم که دیگر چیزی به نام دین در بین اکثریت مردم، موضوعیت و اهمیت ندارد و پنهان کردن صورت مسأله نیز، دردی از بیمذهبی، دوا نمیکند.
ما نتوانستیم در ۴۳ سال، بر اعتقادات مردم بیفزاییم و یا حداقل آن را حفظ کنیم.
با تمام بودجههای چندین هزار میلیاردی، دهها نهاد دینی و حوزههای علمیه، عملاً خروجی آنها صفر و حتی منفی بوده است!
متأسفانه، ما ظاهرسازی و تبلیغ را بر تربیت نسل ترجیح دادیم.
اگر در خانواده، اقوام، همکاران و دوستان خود بنگریم، متوجه میشویم که به جز چند پیرزن و پیرمرد که آنها هم تربیت شدهٔ سالیان بسیار دورند، اغلب پرورش یافتگان جمهوری اسلامی، حتی نماز نمیخوانند که هیج، تمام مظاهر دین را تمسخر میکنند!
بنابراین آینده نشان میدهد ایران تبدیل به بیدینترین و سکولارترین کشور مسلمان خواهد شد.
نشانههای این تغییر بنیادی، در رفتارها و دهنکجیهای جوانان و مردم، به آنچه مسؤولان میگویند مشخص است.
استقبال بینظیر مردم از نوروز و دیگر جشنهای ملی غیرمذهبی، از آثار این تغییر بنیادی در عقاید مردم است.
پرواضح است که اگر بودجههای کلان مذهبی را صرف زدودن فقر میکردیم، بیشتر به نتیجه میرسیدیم.
برخی طلبهها به من میگویند که ما نمیتوانیم با لباس روحانیت، بیرون برویم، زیرا مورد ناسزای مردم قرار میگیریم.
یک روز یکی از طلبهها به من گفت: فرزند خردسالی دارم، دستش را گرفتم تا برای خرید به بازار برویم، هنگام خروج از منزل به من گفت: اگر با لباس روحانیت بیایی، من با تو بیرون نمیآیم!
در آنجا با تمام وجودم شرمسار شدم و به یاد سخن آیتالله طالقانی افتادم که میگفت: روحانیت اگر وارد حکومت شود، نه تنها خود، که دین را نیز از بین خواهد برد!
به منزل باز گشتم و درعالم تنهایی گریستم. همسرم متوجه حال خرابم شد و پرسید چرا منقلبی؟ گفتم چرا نباشم؟ امروز بیست سال تحصیل مرا در حوزه، فرزند خردسالم به چالش کشید!