برای گذار به دموکراسی شناخت نظام سیاسی مستقر و ویژگی های آن ضرورتی انکار ناپذیر محسوب می شود. جامعه شناسان سیاسی در گونه شناسی رژیم های غیر دموکراتیک آن ها را به اقتدارگرایی، توتالیتاریانیسم و سلطانیسم تقسیم می کنند.
اقتدارگرایی: در این نوع از نظام های سیاسی با تکثر سیاسی محدود و غیر پاسخگو و در عوض با تکثر اجتماعی و اقتصادی گسترده مواجه هستیم. اغلب فضایی برای مخالفت در حد متوسط وجود دارد. ایدئولوژی راهنما همراه با جزئیات ندارند اما کارگزاران دارای ذهنیت خاصی هستند. بسیج سیاسی به جز همان برهه پیدایش شان ندارند. در این نظام ها معمولا رهبری در دست یک شخص یا گروه است که در محدوده ای مبهم اما کاملا پیش بینی پذیر اعمال قدرت می کند. چین امروز نمونه یک رژیم اقتدارگراست.
توتالیتاریانیسم: در این نوع از رژیم های سیاسی هیچ گونه تکثر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی وجود ندارد و معمولا یک حزب فراگیر اداره کشور را در دست دارد. توده مردم به یک ایدئولوژی راهنما و دارای جزییات که نوید یک آرمانشهر قابل دسترس را می دهد متعهد هستند. نوعی بسیج گسترده سیاسی به تناسب موقعیت های مختلف انجام می شود و رهبران اغلب کاریزماتیک مدیریت جامعه را در دست دارند. کره شمالی نمونه یک رژیم توتالیتر است.
سلطانیسم: در این نوع از نظام های سیاسی تکثر اقتصادی و اجتماعی کاملا از بین نمی رود اما در معرض مداخلات پیش بینی ناپذیر و مستبدانه است. حاکمیت قانون وجود ندارد و شواهد زیادی از مداخله در حوزه خصوصی وجود دارد. تصمیمات شدیدا شخصی و خودسرانه اتخاذ می شود. کارگزاران رهبر از نزدیکان او، و موقعیت شان به درجه اطاعت پذیری شان بستگی دارد. اغلب نهادهای سیاسی صوری و تشریفاتی بوده و بیش از تابعیت نسبت به یک ایدئولوژی همراه با جزئیات، پیرو منویات شخص رهبر هستند. روسیه دوران پوتین نمونه آشکار این رژیم است.
گذار به دموکراسی چگونه انجام می شود؟
اقتدارگرایی: در گونه هایی از این رژیم سیاسی اگر ساخت قدرت شکاف خورده و تندروها و میانه روها همزمان در آن حضور داشته باشند می توان با شرایطی نسبت به گذار به دموکراسی امیدوار بود؛ نخست این که میانه روهای حاضر در قدرت از استقلال کافی برای مذاکره با اپوزیسیون برخوردار باشند و دوم آن که میانه روهای اپوزیسیون هم از قدرت سازمانی و مقبولیت کافی در میان مخالفان بهره مند باشند.
توتالیتاریانیسم: در این رژیم سیاسی نه تنها در ساخت قدرت میانه رویی حضور ندارد بلکه اپوزیسیون هم بسیار کوچک و زیر زمینی می باشد بنابراین گذار به دموکراسی از مسیر مذاکره بین میانه روهای حاضر در حکومت و اپوزیسیون منتفی است. به نظر می رسد در این حکومت ها تنها شکست در یک جنگ آن هم از سوی یک دولت دموکراتیک بتواند زمینه برگزاری یک انتخابات آزاد و گذار به دموکراسی را فراهم آورد، مانند شکست آلمان نازی در جنگ جهانی دوم
سلطانیسم: در این رژیم سیاسی از آن جا که قدرت به شدت شخصی شده است فرصت هایی برای گذار به دموکراسی ایجاد می شود، به این ترتیب که اگر سلطان سرنگون شود به احتمال زیاد رژیم سقوط می کند. همچنین از آن جایی که ماهیت این نوع از نظام ها مجالی برای سازماندهی اپوزیسیون دموکراتیک فراهم نمی آورد، به جز مرگ سلطان در اثر عوامل طبیعی، جنبش های توده ای و سریع جامعه مدنی هم می توانند در تغییر رژیم موثر باشند.