به عنوان یک پایهٔ تئوریک حکمرانی، دولت فعلی آمریکا معتقد است ضمنِ افزایش تولید ناخالص داخلیِ ۲۵ تریلیون دلاری آمریکا (چین ۱۸ تریلیون و روسیه ۱.۷ تریلیون)، تحولات جهانی باید به گونهای مدیریت شود که آمریکا بتواند به اهداف اقتصادی خود برسد و دموکراتها یک بار دیگر ریاست جمهوری را در ۲۰۲۵ از آن خود کنند.
از این رو، بنیان سیاست خارجی آمریکا در دولت بایدن، برون سپاری، بدون درگیریهای درازمدت و سردردهای سیاسی است.
استرالیا، کرهی جنوبی، ژاپن و هند در برابر چین به کار گرفته شدهاند؛ لهستان، آلمان، فرانسه، انگلستان و کشورهای اسکاندیناوی در برابر روسیه همکاری میکنند و اسرائیل و عربستان، برون سپاریِ ایران را به عهده گرفتهاند. واشنگتن نیز این مجموعه را مدیریت و هماهنگی میکند.
واشنگتن با افزایش فشار بر چین، عراق، ترکیه، امارات و هند، مدیریت سخت تر تحریمها را به عنوان بخشی از Plan B در پیش گرفته است. تا دو سال آینده که دولت بایدن، امور را در دست دارد، روش Remote Control آمریکا در رابطه با ایران ادامه خواهد داشت. بنیانهای این روش عبارتند از: انزوای سیاسی، جلوگیری از سرمایهگذاری خارجی، افزایش نرخ تورم و منوط کردن عموم گشایشهای مالی به تأیید وزارت خزانهداری.
شواهد حاکی از آن است که این روش فعلی آمریکا، شباهت فراوانی با مفروضات و استراتژی آمریکا نسبت به کمونیسم شوروی در دوران جنگ سرد دارد که توسط روسشناس آمریکایی George Kennan طراحی شده بود. او که از نظر عمق درک از شوروی نمونۀ دومی در تاریخ دیپلماسی آمریکا ندارد، معتقد بود تقابل با شوروی هیچ نیازی به کار نظامی ندارد؛ شوروی یک سیستم خود مخرب است و با گذشت زمان به انتها میرسد. او اعتقاد داشت هرچند مردم به آزادی و دموکراسی علاقمندند، اما قبل از آن میخواهند زندگی کنند و به ثبات اقتصادی و کارآمدی فکر میکنند.
اروپاییها نقش دوم را در استراتژی غرب نسبت به ایران بازی می کنند. زمانی که ایران درآمدهای صدمیلیارد دلاری از فروش انرژی داشت، شرکتهای اروپایی برای تعامل اقتصادی با ایران با دولتهای خود لابی میکردند، اما با کاهش اساسی این درآمد، ایران جذابیت اقتصادی گذشته را ندارد. تجارت اروپا با بعضی از کشورهای بسیار کوچک مانند لیتوانی حتی از ایران هم بیشتر است. مهمترین موضوع اروپا درقبال ایران، جلوگیری از تسلیحات هسته ای است که از منظر جغرافیایی و ژئوپلیتیکی آنها، قابلیت تسرّی و اشاعه به مصر، ترکیه، عربستان و عراق را داشته و در قرابت اروپا، به زرادخانه هستهای تبدیل شده و استعداد تبدیلشدن خاورمیانه به منطقهای با تخاصمات پایانناپذیر نظامی و امنیتی را دارد. موضوع ایران برای اروپا، موضوع امنیت ملی است. هرچند ممکن است در میان اعضای اروپا، شدت و ضعف Plan B متفاوت باشد، ولی تحولات دو ماه گذشته حاکی از اتفاقنظر پیرامون افزایش فشارها است!
دلیل فعالشدن Plan B، به خاطر این برداشت است که از نظر آنها ایران در تنظیم و نهاییکردن برجام ۲ تعلّلِ عمدی میکند چون نمیخواهد اهرمِ برنامۀ هستهای را از دست بدهد.
اروپا و آمریکا برداشت بسیار منفی از سیستم سیاسی و حاکمیت ایران دارند و از سویی حفظ یک ایران ضعیف و مُعلّق که نتواند پیشرفت کند، ثروت تولید کند و در جامعۀ جهانی تعامل کند به نفع امنیت ملی اسراییل است!
غرب نسبت به ایران، طیفی از عناصر مختلف را در بر دارد که یکی از آنها بلندکردن چوب مخالفان حاکمیت است. آنها به وضوح نمیخواهند ایران یک قدرت هستهای شود ولی با قدرتمند و ثروتمند شدن ایران مشکلی ندارد. *در مقابل، همسایگان ایران نه میخواهند ایران هستهای شود و نه قدرتمند و نه ثروتمند!* غرب حتی ممکن است با حملۀ نظامی از هستهای شدن ایران جلوگیری کند، ولی همسایگان ایران با قدرت نرم مالی، رسانهای، تعلیق و سناریوهای درجا زدن اقتصاد و توسعهٔ کشور، مانع قدرتمند شدن آن خواهند شد.
اگر از تاریخ بیاموزیم، ایران نمیتواند در خاورمیانه به یک قدرتِ مسلط و پایدار سیاسی و نظامی تبدیل شود اما در فرهنگ و اقتصاد، فرصتها فراوان است. هیچگاه اعراب و ترکیه، ایران را به عنوان یک قدرتِ مسلط نخواهند پذیرفت مگر آنکه به GDP پنج تریلیون دلاری برسد. اگر لازم باشد با هر قدرتی شریک میشوند تا مانع از تسلطِ ایران شوند. *بیدلیل نیست در ترم اول و سال اولِ تدریس علم روابط بینالملل، آموزش داده میشود که اولین اقدام یک کشور برای قدرتمند شدن و تأمین امنیت ملی، صلح و تفاهم و سازگاری با همسایگان است!*
از زمان مشروطه تا به حال، ایرانیان در مسیر توسعه و دموکراسی، همچنان دور خود میچرخند.!