- بعد از جنگ جهانی دوم این اولین جنگ بزرگ و رویارویی شرق با غرب است. با توجه به واکنشهای متفاوت جهانی به این رویداد مهم، به نظر شما بایستی این آرایش نظامی را تلاشی برای فتح کیف بدانیم یا در حد یک چانهزنی سیاسی آن را تفسیر کنیم؟
بعد از جنگ جهانی دوم، جنگهای مختلفی هم از سوی روسیه و هم از سوی آمریکا و هم برخی جنگهای نیابتی در جهان رخ داده است. جنگ اوکراین از این جهت دارای اهمیت هست که در فضای جغرافیایی جنگ دوم جهانی و در کنار اروپا انجام شده است. حدود چهل و دو سال پیش اتحاد جماهیر شوروی افغانستان را اشغال کرد و این جنگ نزدیک به هفده سال طول کشید. سپس آمریکا افغانستان را به تصرف در آورد که آن هم بیست سال طول کشید ولیکن بین آمریکا و شوروی جنگ بزرگی شکل نگرفت. در واقع برنامه اصلی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم این بود که با ایجاد آرایش در مقابل شوروی، زمینه تشکیل پیمان آتلانتیک شمالی یا همان ناتو را فراهم سازد. در نقطه مقابل شوروی نیز پیمان دفاعی ورشو را تشکیل داد. درست است که جنگى بین دو کشور رخ نداد، اما دورهای بنام جنگ سرد شکل گرفت و در طی آن آمریکا و شوروی به دنبال ایجاد کشورهای اقماری تحت سلطه خود برآمدند تا کشورهای تحت نفوذ خودشان را افزایش داده و همچنین فرهنگی بر یکدیگر تاثیر فرهنگی بگذارند.
شوروی آمریکا را امپریالیسم میدانست و آمریکا هم شوروی کمونیست را نظام دیکتاتوری جهانی میخواند. بنابراین بطور مرتب دستگاههای تبلیغاتی هر دو کشور بر علیه یکدیگر کار میکردند و این موضوع تا پایان جنگ سرد ادامه داشت، تا اینکه شوروی در سال ۱۳۷۰ خورشیدی از هم فروپاشید و به پانزده کشور مستقل تجزیه شد. تمرکز بیش از حد شوروی به افزایش قدرت نظامی و به ثمر رسیدن برنامههایی که آمریکا برای مقابله با قدرتگیری شوروی به ویژه در بخش اقتصادی به انجام رساند از مهمترین دلایل این فروپاشی است.
بعد از این اتفاقات آمریکا اهدافش را رها نکرد و پیگیر راهبرد خود در روسیه شد و برنامهریزى کرد تا نفوذ روسها را در جهان کاهش دهد. بنابراین سیاستهاى آمریکا به صورت برنامهریزی شده در بخشهای غیرنظامی علیه روسیه ادامه پیدا کرد تا زمانی که پوتین به قدرت رسید.
او تلاش کرد که روسیه را بازسازی کند و اقتدار پیشین آن را بازگرداند. با افزایش قیمت نفت در هشت سال اول ریاست جمهوری پوتین، شرایط اقتصادی در روسیه بهبود پیدا کرد و آن درهم ریختگى زمان فروپاشی شوروی که حادث شده بود تقریبا از میان رفت و پوتین به رئیس جمهوری تبدیل شد که در نظر مردم روسیه قادر است تا اقتدار از دست رفته را بازگرداند.
- از نظر شما مولفههاى قدرت در روسیه کدام است؟
قدرت روسیه بر اساس سه مولفه اصلی شکل گرفته است :
اولین مؤلفه، قدرت نفت و گاز و انرژی است. دومین شاخص، قدرت نظامی و سومین فاکتور قدرت ژئوپولیتیکی روسیه است که به نوعی همسایه اروپا و آمریکا است.
اما روسیه فاقد قدرت اقتصادی موازنه زا با آمریکا و چین هست. البته اقتصاد روسیه اقتصاد کوچکی نیست. حدود ۱۵۰۰ میلیارد دلار gpt روسیه هست ولی در مقابل قدرت اقتصادى آمریکا با ۲۰ هزار میلیارد دلار و چین با قدرت gpt ۱۵ هزار میلیارد دلار اقتصاد کوچکی به حساب میآید. از این رو پوتین سعی کرد تا از سه مولفه قدرتش برای بازسازی اقتدار روسیه استفاده کند.
- پوتین براى تحقق این راهبرد چه رویکردى را انتخاب کرد ؟
شما بینید زمانی که گرجستان به سمت غرب رفت روسیه به آبخازیا و اوستیای جنوبی حمله کرد و آنجا را تصرف کرد و آمریکا و ناتو هم واکنش نظامی نشان ندادند. ارتش روسیه سپس در سال ۲۰۱۴ به شبه جزیره کریمه در اوکراین حمله کرد و آنجا را اشغال کرد و سال گذشته نیز رسما اعلام کرد این جزایر بخشی از خاک روسیه هستند. باز هم غرب واکنش نظامی نشان نداد. این روند ادامه یافت تا اینکه روسیه استقلال دو استان همجوار اوکراین را به رسمیت شناخت و از بعضی از کشورهای همسو با خودش مثل بلاروس و سوریه خواست تا آنها نیز این استقلال را تایید کنند و این دو کشور هم همین کار را کردند. باز هم آمریکا و ناتو واکنش نظامی نشان ندادند.
بنابراین پوتین احساس کرد یک ظرفیت نظامی دارد که به اتکاء آن میتواند یک گام بزرگ به جلو بردارد و آن مسئله اشغال اوکراین بود. چون اوکراین در کنار اروپا قرار دارد و تسلط و انضمام اوکراین به روسیه، آن را از یک قدرت منطقهای به یک قدرت جهانی همطراز با آمریکا تبدیل میساخت. بر همین اساس روسیه از یک سال قبل برنامهریزى و تدارک حمله نظامی به اوکراین را در دستور گذاشت.
تصور روسیه این بود که اینبار نیز آمریکا و ناتو واکنش نظامی نشان نخواهند داد. البته درست فکر میکرد ولی واکنش غرب به هرحال روسیه را در یک مخمصهای سخت قرار داد.
- اوکراین چه نسبتی با روسیه دارد و یا نگاه راهبردی روسیه به اوکراین چیست؟
روسها بر این باورند که اوکراین بخشی از کشور روسیه است. همانطور که صدام حسین وقتی به کویت حمله کرد، این کشور را استان نوزدهم عراق اعلام کرد و کل آن را تصرف کرد؛ پوتین نیز شبیه همین رویکرد را به اوکراین دارد و بر این باور ذهنی است که اوکراین باید در کنترل کامل روسیه باشد و برای این مهم برنامه خود را گام به گام پیش میبرد.
گام اول این است که با عملیات نظامی دولت اوکراین را وادار کند تا استقلال دو استان شرقی خود را به رسمیت بشناسد. همچنین تعهد بدهد که هرگز به ناتو ملحق نخواهد شد و به سمت الحاق شدن به اتحادیه اروپا نرود و از نظر سیاسی همسو با روسیه عمل کند.
گام بعدى مطلوب پوتین استقرار یک دولت دست نشانده و مطیع مسکو بر مسند امور است تا به این ترتیب بتواند اوکراین را همانند شوروی سابق یکی از اقمار خودش تلقی نموده و کاملا در حاکمیت و کنترل خود درآورد.
- این واقعیتی است که ناتو متعهد بود که این پیمان را بعد جنگ سرد گسترش ندهد اما قدم به قدم خلف وعده کرد و در نهایت خود را به مرزهای روسیه رساند، نظر شما چیست؟
من فکر میکنم آمریکا و ناتو تمایل داشتند فضایی برای روسیه ایجاد کنند تا بتوانند روسها را در درازمدت به کنترل دربیاورند. بنابراین با اقداماتی که انجام دادند دولت اوکراین را تحریک کردند که به عضویت ناتو دربیاید. در واقع این موضوع باعث ایجاد چنین باتلاقی برای روسیه شد. پوتین که به دلیل کارهایی که قبلا انجام داده بود، احساس اقتدار میکرد و یک نوع اعتماد به نفس بیش از حد پیدا کرده بود. لذا وارد جنگی شد که حتی در صورت پیروزی نظامی یا کسب امتیاز در مذاکره، باز هم برای سالها تحت فشار و حاکمیت آمریکا خواهد ماند. زیرا این کشور با اعمال تحریمهای متعدد و اقداماتی که در حال انجام آن است، در واقع روسیه را تحت کنترل خودش درآورده است. ورود به این جنگ بزرگترین خطای محاسباتی پوتین بود.
- برخى معتقد هستند متعاقب این اتفاقی که از طرف روسیه برای اوکراین افتاد، ممکن است در آینده ایران نیز متوجه تهدیدی مشابه بشود. نظر شما چیست؟
البته روسیه قادر نیست که رفتاری مشابه با اوکراین با ایران داشته باشد و اکنون به شدت درگیر بحران اوکراین است و به نظر مىرسد نیازمند کمک و مشارکت کشورهایی مشابه ایران باشد. ایران باید از جنگ روسیه با اوکراین به عنوان فرصتی در سطح بین المللی استفاده کند. به عبارتى با تمسک به این بحران و موقعیت استراتژیکش در منطقه، نخست مسائل خودش را حل کند و سپس برجام را به نتیجه رسانده و تلاش کند تحریمها برداشته شود و سپس در بازار انرژی دنیا و به ویژه صادرات گاز به اروپا سهمی برای خود باز کند. اگر ایران بتواند در زمره کشورهای صادر کننده گاز به اروپا قرار بگیرد در واقع امنیت خودش را تضمین کرده است. اکنون ظرفیتها و زیر ساختهای لازم برای صادرات گاز به اروپا وجود ندارد، اما اگر به صورت دراز مدت به مسئله توجه بشود؛ ایران با توجه به بخش عظیم ذخایر گازی میتواند بخش بزرگی از گاز اروپا را تامین کند و یک نوع پیوند اقتصادی با اروپا برقرار نموده و به تبع این پیوند اقتصادی، امنیت دراز مدتی را برای خود فراهم سازد.
- آیا این عزم در داخل ایران وجود دارد که بتواند جای پروژه شکسته خورده نورث استریم روسیه به اروپا را بگیرد؟
بله، البته اگر آمریکا به این نتیجه برسد که برای کنترل روسیه نیاز است از منابع گازی ایران و ظرفیتهای آن استفاده شود. چون اروپا خودش تصمیم گیرنده اصلی نیست و در اکثر حوزهها آمریکا تصمیم گیرنده اصلی است. بنابراین ایران اگر بتواند مسائل خودش را با آمریکا به گونهای حل بکند که بخشی از بازار انرژی اروپا را به صورت دراز مدت در اختیار بگیرد، میتواند در بسیاری از مناسبات مورد توجه قرار بگیرد
- آیا دولت و حاکمیت به این نتیجه رسیده تا از این فرصت استفاده کند؟
بالاخره همه کسانی که در دولت هستند اگر بخواهند بیطرفانه مسائل را تحلیل کنند، فکر میکنم به همین نتیجه برسند که اکنون بهترین فرصت برای ایران ایجاد شده که بدون مزاحمت و ممانعت روسیه، موانع را از مسیر انتقال گاز ایران به اروپا بردارد. چون روسیه در حوزه نفت و گاز رقیب اصلی ایران محسوب میشود و اکنون که این رقیب قدرتمند تحت فشارهای شدید بینالمللی قرار گرفته، فرصت آن است که بتوانیم برای آینده برنامهریزی نمائیم. من فکر میکنم در هر شرایطی یکی از کارهای زیربنایی و اساسی، برقراری پیوند اقتصادی بازار انرژی با اروپا است .
- با توجه به مجموع شرایط، آینده سیاسی آقای پوتین را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر پوتین بتواند به اوکراین مسلط شود و از نظر اقتصادی نیز علیرغم تحریم، ثبات مناسبی در روسیه فراهم سازد، میتواند به بقای خود در قدرت امیدوار باشد. او برای تداوم ریاست جمهوری خود تا سال ۲۰۳۶ باید بتواند از این جنگ بهرهبرداری کرده و از شرایطی که جنگ فراهم ساخته بارای کنار زدن رقبای خود استفاده نماید. اما اگر این جنگ فرسایشی شود و روسیه نتواند میدان جنگ را با پیروزی در کوتاه مدت ترک کند، آن زمان است که باید رسما پایان دوران سیاسی پوتین را پیش بینی کرد.
- در صورت فتح اوکراین آیا پوتین میتواند همچون گذشته جایگاه مهمی در جهان سیاست داشته باشد و از زیر فشارهای بینالمللی خود را خارج سازد؟
به نظر مىرسد پوتین قبلا فکر این موارد را کرده است. اگر او بتواند اوکراین را به خاک روسیه ملحق کند، در عمل قدرتی پیدا خواهد کرد که شرایط را میتواند به نفع خود تغییر بدهد. اروپا به زودی مجبور خواهد بود تا با روسیه کنار بیاید. از طرفی چین هم غیرعلنی از روسیه حمایت خواهد کرد. چین جنگ اوکراین را فرصتی برای پیوندهای اقتصادی خودش تلقی نموده و به زودی از آن استفاده خواهد کرد. بنابراین اگر پوتین بتواند اعلام پیروزی واقعی بکند به احتمال زیاد میتواند به حضور در قدرت ادامه بدهد. البته از لحاظ سن و سال آقای پوتین به اواخر عمر خود نزدیک شده و اگر دنیا او را کنار نزند حتما خدا او را کنار خواهد زد.