از ربع قرن پیش کمابیش بر این نکته تاکید میشد که اینگونه مدیریت امور دیر یا زود به بنبست میرسد. این تحلیل از همان زمان نزد بسیاری از جامعهشناسان و صاحبنظران وجود داشت. پرسش این است که چرا هیچگاه صاحبان قدرت وقعی جدی به این اظهارات نمینهادند؟ یا حداقل آشکارا، گفتوگو در این باره را نمیپذیرفتند؟ سهل است که برعکس، اوضاع جهان و ایران را به گونهای تحلیل میکردند که بوی بینیازی از گفتوگو میآمد و ضمن توصیف وضعیت خوب ایران جهان به ویژه دنیای غرب را به گونهای توصیف میکردند که گویی در بنبست کامل قرار گرفته و به زودی دچار فروپاشی خواهد شد و کافی است ما با یک اقدام جدی یا پیام خاص آخرین ضربه را به این تن نحیف وارد کنیم. البته بعید است که کسی منکر وجود مشکلات جهان غرب باشد که کم هم نیست، ولی برداشت فوق بسیار دور و فراتر از این واقعیت است که کم و کیف آن محل گفتوگو است. پس چرا هیچگاه به این تحلیلهای ناظر به واقعیت توجه نمیکردند؟ چرا وارد گفتوگوی علمی و منطقی برای فهم مساله نمیشدند؟ تقریبا در هر سال چند محور بهطور مکرر تذکر داده میشد. از جمله در حوزه اجتماعی به موضوعات زن، رسانه و جوان و نوجوان میتوان اشاره کرد که هر سه به نحوی در یکدیگر تنیده بودند. بیتوجهی یا در واقع نشنیدن این تذکرات و ندیدن این واقعیات علل گوناگونی دارد که به برخی از آنها که مهمتر میدانم اشاره میکنم. جامعه مدرن به علت بزرگی جغرافیا و جمعیت و تخصصی شدن امور و پیچیدگی مسائل نیازمند رسانههای آزاد است که واقعیات را برای مردم و از آنان مهمتر برای مسوولان بازتاب دهند، بهترین راه برای اجتماعی شدن جوانان و نیز در جریان امور قرار گرفتن مسوولان وجود رسانههای آزاد است. رسانههایی که بتوانند مسئولان را به عمق مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ببرند. نیاز نیست که مسوولان هر روز به یک استان و شهرستان بروند و با چند نفر صحبت کنند. رسانههای آزاد و رقابتی، بهترین ابزار هستند که کشور و کل مسائل آن را به داخل اتاق کار یا منزل رییسجمهور یا وزیر یا… بیاورند.
هنگامی که رسانه از انجام این وظیفه غافل یا ناتوان شود، مثل آینهای میشود که واقعیت را کج و معوج نمایش میدهد. آینههای محدب و مقعر و موجدار را ببینید که شما را چگونه به تصویر میکشند. رسانه غیر مستقل و محدود نیز همین کار را میکند. پس مجرای اصلی گفتوگو که شناخت واقعیت است، از میان میرود. در همین اتفاقات پس از فوت خانم مهسا امینی آشکارا دیده میشود که آنچه در میدان است نه کسب حقیقت که جنگ روایت و ضدحقیقت است.
عامل بعدی که نه فقط تصویر، بلکه خود واقعیت را دستکاری میکند، درآمدهای نفتی است. اگر رسانه تصویری مخدوش از واقعیت ارایه میدهد، نفت، واقعیت را بزک میکند که این خود یک واقعیت جعلی است، حتی اگر رسانه آن را به تصویر بکشد. نفت مثل مواد مخدر، احساس بیدردی و سرخوشی میآورد در حالی که این احساس طبیعی نیست، بلکه ساختگی است. نفت چهره و واقعیت جامعه را گریم میکند و یک موجود ۷۰ساله را با گریم تبدیل به جوان ۳۰ساله میکند. مدیریت ناتوان را باد کرده و مثل یک قهرمان زیبایی اندام نمایش میدهد. فقط کافیه سوراخ شده تا بادش خالی شود. اینجا هم نمیتوانید براساس سطح آشکار واقعیت گفتوگو کنید.
علت مهم دیگری که قدرت را بینیاز از گفتوگو میکرده اینرسی اسلام و انقلاب است که با جدا شدن بسیاری از مومنین و انقلابیون از این قافله این اینرسی نیز از میان رفته است.
علت مهم دیگر ماهیت قدرت در گفتوگوی سیاسی است. گفتوگو در عرصه سیاسی بیش از آنکه متاثر از منطق و علم باشد، تحتتاثیر قدرت است. همانگونه که رفتار اقتصادی در میدان عمل نیز تحتتاثیر پول است، گفتوگو در بازار و نه در کلاس درس اقتصاد، تابع قدرت خرید است، گفتوگوی سیاسی در میدان سیاست نیز تابع قدرت طرفین است. اگر گفتوگوکننده یا متقاضی آن قدرت کافی نداشته باشد، حرفش شنیده نمیشود. افراد صاحب قدرت سخن دیگران را ابتدا از فیلترهای قدرت خود رد میکنند و بعد میشنوند. به ویژه اینکه مساله منافع هم مهم است. خیلیها هستند که بدون اشاره به هدف اصلیشان که حفظ منافع است وارد گفتوگو میشوند، ولی روشن است که مقید شدن گفتوگوی سیاسی به تامین منافع اقتصادی و شخصی، مُخِلِّ گفتوگو است و آن را تبدیل به جدل میکند. پس برای گفتوگوی موثر باید به این موانع توجه کرد و در رفع آن کوشید، یا با توجه به الزامات آنها، خود را برای گفتوگو آماده کرد.