عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز ۳۰ دیماه ۱۴۰۱ خورشیدی، بیستو هشتمین سالروز درگذشت مهندس مهدی بازرگان نخستوزیر دولت موقت (کابینۀ انتقالی از سلطنت پهلوی به جمهوری اسلامی) است که پس از ۹ ماه نخستوزیری، عضویت در شورای انقلاب و ۴ سال نمایندگی مجلس شورای ملی و اسلامی (چون اول، ملی بود و بعد اسلامی شد) و در پی حذف کامل نیروهای ملی – مذهبی از حاکمیت در جایگاه منتقد فعالیت کرد و هر چند ثمرۀ مخالفت خود با ادامۀ جنگ بعد از بازپسگیری بندرخرمشهر را با قبول دیرهنگام قطعنامۀ ۵۹۸ در تیر ۱۳۶۷ دید، اما در دیگر آرزوهای سیاسی چنین نبود و تحقق آنها را ندید.
او که در ۳۰ دی ۱۳۷۳ در خارج از کشور چشم از جهان بست، تا دو هفته قبل از آن در بیمارستان دی تهران بستری بود و برای معالجه به سوییس انتقال یافت اما در آن سامان دیگر کار به بیمارستان و درمان نکشید و در همان فرودگاه درگذشت. همان شب اما گوینده اخبار تلویزیون ایران چنان بر کلمه سوییس تاکید داشت که انگار می خواهد به مخاطب القا کند بازرگان در تمام سالهای دوری از حکومت مثل سید محمد علی جمالزاده کنار دریاچه لمان، لمیده بوده حال آنکه در تمام سالهای پس از انقلاب، تنها یک سفر خارجی داشته است: به آلمان و لاغیر. همان سفری که مسعود رجوی پیشنهاد کرده بود بازنگردد و بماند و با آنان همکاری کند اما مهندس بازرگان با زبان طنزی که داشت به حامل پیغام گفت: “به او بگویید فلانی زنش را دوست دارد!” – طعنهای به سومین ازدواج مسعود رجوی که این بار با همسر سابق همسازمانی خود بود.
در نیمۀ زمستان پرحادثۀ ۱۳۵۷ استاد و رییس پیشین دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران و مؤسس اصلی نهضت آزادی ایران تنها سه روز بعد از بازگشت امام خمینی به ایران و در حالی که شاپور بختیار نخستوزیر و مستقر بود، مأمور تشکیل دولت انقلابی شد.
بختیار قبلتر گفته بود: «کشور، نمیتواند بیش از یک دولت داشته باشد» و رهبر فقید انقلاب هم در نطق ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در بهشتزهرا و پیش از آنکه نام نخستوزیر مورد نظر فاش شود، به صراحت پاسخ داد: «میگوید که یک مملکت که با دو دولت نمیشود. خوب! معلوم است این. تو غیر قانونی هستی. برو.» در همین سخنرانی است که امام میگوید: «من توی دهن این دولت میزنم. من دولت تعیین میکنم. من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد دولت تعیین میکنم».
تنها ۳ روز بعد روز بعد حکم نخستوزیری مهدی بازرگان صادر شد. برای اولین بار در تاریخ کشوری با قدمت ایران حکم رییس دولت یا رییس اجرایی کشور را نه پادشاه که یک مرجعتقلید و در جایگاه رهبر انقلاب صادر میکرد. مطهری پیشنهاد کرد و شورای انقلاب تصویب. هاشمی رفسنجانی هم متن آن را در حضور امام خواند. در آیینی که در دو طرف ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده هم نشسته بودند و خبرنگار کیهان -کورُس بابایی – هم حاضر بود و در گزارش خوداز بازرگان به عنوان چریک پیر یاد کرد. حال آن که بازرگان هرگز به کار مسلحانه رو نیاورده و در دادگاه گفته بود: ما اخرین گروهی هستیم که به زبان قانون با شما سخن میگوییم. (طرفه این که در آن زمان شهرت خود کورس بابایی به خاطر کتابهای پرفروش چه بسا از بازرگان بیشتر بود. هم او که چندی بعد خسته و سرخورده به زندگیاش پایان داد). بازرگان متن حکم را دریافت و نطق کوتاهی ایراد کرد و سال بعد که دانشجویانی با عنوان پیرو خط امام زمینۀ سقوط دولت او را -هر چند قبلا هم استعفا کرده بود- فراهم ساختند با همان زبان طنز خطاب به آنان گفت: “این قدر خط امام خط امام نکنید! خط امام در جیب من است!” منظور اونیز همان حکم نخستوزیری با دستخط امام بود (هرچند بعدها مشخص شد دستخط حجتالاسلام رسولی محلاتی و البته با انشای امام بوده و امضا مُهر کردهاست).
بازرگان، رییس دولت همان «انقلاب»ی شد که سه ماه قبل از آن شاه گفته بود صدای آن را شنیده است و جالب این که رهبر همان انقلاب قبل از آن از تعبیر نهضت و جنبش استفاده میکرد و نه واژه انقلاب که مفهومی دروندینی نیست و از فرهنگ روشنفکری فرانسه وارد ادبیات سیاسی شده و شاید به خاطر آن که شاه خود مدعی انقلاب سفید بود.
این بار اما نه صحبت از انقلاب سفید شاه و ملت که انقلابی واقعی بود که شاپور بختیار هم به حقانیت آن اذعان داشت منتها میگفت حالا که شاه رفته و زندانیان آزاد و ساواک منحل شده بیش از آن ادامه ندهید تا حکومت به دست امام خمینی و روحانیون نیفتد. (این که چه سودایی داشت، مشخص نیست. اعلام جمهوری یا بازگشت سلطنت بعد کودتا اما بدون محمدرضا؟)
رأی اعتماد به نخستوزیر انقلابی را هم خود ملت در خیابانها ابراز کرد نه کسانی که تا اندک زمانی قبلتر به نام آنان در مجلس شورای ملی حاضر بودند و در آن زمان استعفا کرده و رفته بودند و به همین خاطر روزنامهها از راه پیمایی پنجشنبۀ بعد از معرفی بازرگان در بهمن ۱۳۵۷ با عنوان «رأی اعتماد» یاد کردند و از این حیث مهدی بازرگان هم با اَسلاف و هم با اَخلاف خود به شکلی بارز متفاوت است چرا که هرچه نخستوزیر یا رییسالوزرا قبل اوست با فرمان پادشاه مأمور تشکیل دولت شده بودند حتی مراد و الگوی او دکتر محمد مصدق اما او نه از پادشاه که از رهبر روحانی انقلابی که در پی براندازی سلطنت بود حکم نخستوزیری گرفت.
از حیث رای اعتماد هم بعد از مشروطه رییسالوزراها یا نخستوزیران از مجلس شورای ملی رأی اعتماد میگرفتند (در یک مورد – صدرالاشراف ( عموی پدر دکتر حمید رضا صدر ) – و در دهۀ ۲۰ کار به رأی اعتماد نکشیده کنار رفت). بازرگان اما نه از مجلس که از خود مردم رأی اعتماد گرفت و البته یگانه چهرهای بود که هم مورد وثوق هر سه مرجع قم بود (آیات: شریعتمداری، نجفی مرعشی و گلپایگانی) و هم روشنفکران و نویسندگان و سازمان مجاهدین نظر مثبت داشتند و تنها دو مخالف داشت. یکی حزبتوده که به روی خود نمیآورد و دیگری طالقانی دوست صمیمی و قدیمی او که به بازرگان گفت “صفا و وفا نخواهی دید” و البته از سر دلسوزی بود وگرنه اعتماد کامل داشت و رفاقت تام.
نخستوزیران بعد از او در جمهوری اسلامی را هم رییسان جمهوری به مجلس شورای اسلامی معرفی کردند (محمد علی رجایی، محمد جواد باهنر، محمد رضا مهدویکنی و میر حسین موسوی). با این وصف روشن است که چرا میگوییم نخستوزیری بازررگان در تاریخ صدارت در ایران یگانه و منحصر به فرد است و هیچ صدراعظم یا رییسالوزرا یا نخستوزیری چون او بر صدر ننشسته و تا این حد با آرای مردم برنکشیده است.
چون طی این ۲۸ سال و در هر سالگرد به نکتهای دربارۀ منش و روش بازرگان پرداختهام و قصد تکرار در میان نیست و در نوشتۀ پارسال با عنوان « بزرگترین اشتباه و بزرگترین خدمت» که بازتاب بیشتری داشت به برخی اشتباهات هم پرداخته شد، در این گفتار به جای ذکر همانها دو نکتۀ متفاوت مد نظر است:
اول اینکه انگار نوع برگزاری مراسم سالگرد مهندس بازرگان در این سالها دماسنج فضای سیاسی در سرمای زمستان بوده چندان که هر وقت گشایشی سیاسی رخ داده مجال برپاییِ آیینی به یاد او فراهمتر بوده است. امسال هم بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان -و نه نهضت آزادی ایران- بنا داشت مراسم محدودی در دفتر انجمن اسلامی مهندسین برگزار کند اما چنانچه قابل پیشبینی بود در تماسی خواستهاند برگزار نشود. وقتی اجازۀ ورود تماشاگران به ورزشگاه صادر نمیشود خوش خیالی است اگر تصور کنیم میتوان آیینی به یاد مهندس بازرگان برگزار کرد ولو یکی از ۱۰ روز فجر (۱۵ بهمن) به او اختصاص داشته باشد و ولو رهبر فقید انقلاب در توصیف دولت او از تعبیر دولت امام زمان استفاده کرده باشد.
دوم اما خاطرهای است از ۵ سال پیش و روز دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ که انجمن اندیشه و قلم همایش «بازرگان و انقلاب اسلامی» را برگزار کرد و اجرای آن را به این نویسنده سپردند.
۸ نفر در پنل آن سخن گفتند و کوشیدم به جای توزیع وقت به شکلی اجرا و مدیریت کنم که پارهای ابهامات روشن شود و به همین خاطر وقت بیشتری برای عباس سلیمینمین فعال سیاسی اصولگرا لحاظ شد تا دیگران هم با فراغ بال سخن بگویند.
گزارش مشروح آن همایش در رسانهها انعکاس یافت و در این یادداشت غرض اشاره به یک پرسش خاص است که یکی از شرکتکنندگان در تنفس بین دو بخش همایش از نویسنده این سطور خواست طرح کند.
سٰؤال این بود: اگر مهندس بازرگان یک سیاستمدار کهنهکار و با هوش با دههها سابقه فعالیت سیاسی و سالها زندان بود چرا بازی را به روحانیون واگذار کرد و چرا نتوانست پیشبینی کند که قانون اساسییی که در مجلس خبرگان تصویب میشود با پیشنویس تفاوتهای اساسی دارد و چرا همان پیشنویس را که به امضای اولیه امام و مراجع ثلاث قم هم رسیده بود به رفراندوم نگذاشت و بر تشکیل مجلس مؤسسانی اصرار ورزید که در عمل به خبرگان تبدیل شد؟ پاسخ یکی از شرکتکنندگان با استفاده از تمثیلی فوتبالی را نیک به خاطر دارم اما نقل نمیکنم چون حاوی اتهام یا ابهامی بود.
برخی چون دکتر سروش یا ابوالحسن بنیصدر هم گفتند که آنان در سنین زیر ۵۰ میپنداشتند یک مرجع تقلید ۷۸ ساله با پیروزی انقلاب حکومت را به سیاسیون میسپارد و هرگز در مخیلهشان نمیگنجید روحانیون خود عهدهدار امور شوند. حتی اعضای مشترک دولت موقت و شورای انقلاب برای این که به روحانیون نشان دهند کار اجرایی تا چه شاق و دشوار است از روحانیون عضو شورای انقلاب خواستند معاون یا سرپرست وزارتخانهها شوند. هاشمی رفسنجانی به وزارت کشور رفت، آیتالله خامنهای به وزارت دفاع ملی، دکتر باهنر به وزارت آموزش و پرورش. قرار بود دکتر بهشتی و موسوی اردبیلی هم به وزارت دادگستری بروند اما نرفتند و چند ماه بعد در مقام رییس دیوان عالی کشور – معادل رییس قوۀ قضاییه امروز – و دادستان کل کشور به دادگستری رفتند!
- چرا بازرگان بازی را به رقیب واگذار کرد؟
(زندهیاد دکتر محمد باقر شایوَرد از نیروهای مبارز ملی و استاد فقید رشتۀ داروسازی – که در اقدامی ستودنی سردیس یا مجسمۀ او را در حیاط دانشکدۀ داروسازی قلهک نصب کردهاند- به نویسندۀ این سطور میگفت: آقای هاشمی اوایل استقرار در وزارت کشور به عنوان معاون وزیر معنی “پاراف” را نمیدانست و من اصطلاحات اداری را به او یادآور میشدم. از مهندس صباغیان وزیر وقت کشور هم شنیدم که در سال ۵۸ کارمندان بیحجاب و خانمهای آراسته در وزارتخانه که تا به حال ندیده بودند یک روحانی در جایگاه معاون بنشیند با طعنه با ایشان مواجه میشدند و البته از جایگاه و اسم و رسم او اطلاع نداشتند و چون چهره هاشمی هم به طلبههای جوان میمانست نه روحانیون پرابهتی مثل بهشتی و طالقانی خیال میکردند طلبهای جوان است و ناچار شدیم از ایشان بخواهیم با آسانسوری جدا رفتو آمد کند تا با کارمندان کمتر مواجه شود. مرحوم دکتر شایورد میگفت بر عکس تصور مهندس بازرگان و رفقا روحانیون اتفاقا خیلی زود و خیلی خوب چموخم کار اداری و اجرایی را یاد گرفتند و ترس آنان از مناصب عالی اجرایی ریخت کما اینکه همان اعضای روحانی که معاون و سرپرست وزارتخانه شدند بعدتر عالیترین مقامات اجرایی همچون نخستوزیری (باهنر) و ریاست جمهوری را تجربه کردند و اگر منع امام نبود در دوره اول دکتر بهشتی هم نامزد ریاست جمهوری میشد.)
نشستن در جایگاه مجری و اقتضای آن مجال نداد تا نظر خود را بگویم و اینجا طرح میکنم. بازرگان میپنداشت امام خمینی مانند مهاتما گاندی در هند عمل خواهد کرد و او که کتاب نهضت آزادی هند را نوشته و نهضت آزادی ایران را پایه گذاشته نخستوزیر شده تا نقش جواهر لعل نهرو را برای گاندی ایفا کند و بعدتر دریافت امام خمینی تنها یک رهبر مذهبی نیست و در سیاستورزی چندان تبحر دارد که بالاتر از همه مدعیان سیاست قرار میگرفت و اتفاقا واقعگراتر از دیگرانی بود که به شدت آرمانزده بودند اگر نخواهیم از لفظ متوهم استفاده کنیم. ( اسماعیل جمشیدی روزنامهنگار کهنهکار در کتاب خاطرات مطبوعاتی دربارۀ روشنفکران آن زمان از تعبیر “ساده لوح” استفاده کرده).
هوش بالاتر آیتالله خمینی نسبت به مدعیان و ملیون و روشنفکران چندان بود که توانست از ظرفیت همه نیروهای ضد شاه بهره ببرد. با این که خود نماد تام و تمام گفتمان اسلام انقلابی بود اما توانست گفتمانهای دیگر اعم از ملی و ملیمذهبی و شریعتی و چپ و سنتی را هم زیر چتر خود بیاورد حال آن که بازرگان تنها یک گفتمان را نمایندگی میکرد. گفتمانی که اگرچه پس از او عمق یافته و به شکل محدود در دوره اصلاحات و اعتدال مجال بروز و ظهور یافت و ایرانیان امروزه از هر زمان دیگری بیشتر به ارزش مدارا پی بردهاند اما در ادبیات رسمی مهجور است.