اینک که این کلمات را به سفیدی کاغذ مینشانم، گویا شانزدهسال از آن پیمان شیرین گذشته است. وقتی به دوردستها مینگریم، این سالها چون خاطرهای نونوار خود را به ما نشان میدهد. به خاطر دارم روزبه میرابراهیمی واسطه ملاقات من و برادر عزیزم دکتر محمدجواد حقشناس شد. به دفتر روزنامه آمدم و متوجه شدم در کنار یار سفرکرده وحیدپوراستاد و کسری نوری قرار است شورای سردبیری روزنامه اعتماد ملی را شکل دهیم.
هرچند بعدها سید احمد موسوی بجنوردی هم به این جمع اضافه شد تا بر صفحات لایی و متون مذهبی نظارتی داشته باشد. ما سه تن در کنار محمدجوادحقشناس کار مصاحبه و جذب تیم جدید را عهدهدار شدیم. بسیاری به مصاحبه دعوت شدند، برخی را نپسندیدیم، تعدادی هم به ما افتخار ندادند. روزنامه اعتماد ملی ۴سال با اثرگذاری کم نظیر به کار خود ادامه داد. هرچند در ادامه ترکیب شورای سردبیری تغییراتی را شاهد بود. من مسئولیت نگارش سرمقالههای اعتماد ملی را عهدهدار شدم.
البته در بخش بینالملل، سیاسی و اندیشه موجد برخی ایدهها بودم. گاهی که به گذشته فکر میکنم برایم جالب است که چگونه آن مهم سامان یافت.
آدمی گاهی به دورهای از زندگیاش میبالد. اینکه در آن مقطع از زندگی چه کردهای و موجد چه اتفاقاتی بودهای؟ برای من اعتماد ملی یادآور احترام، غرور و خدمت ملی است. ما در یکی از مهمترین رویدادهای تاریخی کشورمان، روزنامهنگاری کردیم. در دوره طلایی معجزه هزاره سوم! هیچ فرد یا گروهی به اندازه همکارانم در تیم روزنامهنگاری اعتمادملی این خطر را تشخیص نداده بودند! در کنار این مهم با طیفی از بهترین و شریفترین روزنامهنگاران ایران همکار شدم.
من بر این باورم که اعتمادملی مهمترین روزنامه آن دوران بود. نقدهای حرفهای و منصفانه، یادداشتهای موثر و عمیق، گزارشهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و بینالمللی در تراز حرفهای و با نگاهی مبتنی بر منافع ملی سرلوحه کارمان بود.
در بخش ورزشی، تیم مجربی در کنارمان قرار داشت. هیوا یوسفی و محمد شهرابی و همکارانش فارغ از زدوبندهای مرسوم، یک روزنامهنگاری حرفهای در ورزش را نشان دادند.
در حوزه ادبیات، هنر و فرهنگ بیتردید دوستان ما از سیدآبادی گرفته تا ولیزاده و گیسو فغفوری کار خود را بهخوبی پیش میبردند.
در حوزه بینالملل که محل علاقه دائمی من هم بود، مهران قاسمی و سارا معصومی یک استثنا بودند. با بودن آنها و دیگر دوستانشان گمانم استاندارد روزنامه قابل تکریم بود.
در حوزه سیاسی جواد دلیری در کنار سرگه بارسقیان، احسان مهرابی، نسرین وزیری و رعنا زوره و همکاران دیگرش که برخی مهاجرت کردند و تعدادی از این منصب جدا شدند، همواره تاثیرگذاری خود را حفظ کردند. جواد دلیری بعدها منشا اقدامات مهمتری نیز شد.
در بخش اقتصادی نمیتوان از آرش حسننیا و علی دهقان و بنفشه و داشفرمون! و مظاهری غافل شد. تیمی با نگرشی پیشرو و قابلاتکا. در حوزه اندیشه دوستان خوبی به روزنامه کمک میکردند. از احسان عابدی و سهام بورقانی و صدرا صدوقی تا فرید مدرسی.
در حوادث، گمانم محمد غمخوار، شاهد حلاج و میترا خلعتبری همکاری میکردند و همواره خون از انگشتانشان در حال شرّه بود!
اما بخش اجتماعی روزنامه ترکیبی از بهترین همکاران زن را در خود جمع کرده بود. از سعیده اسلامیه عزیز، تا ساناز الله بداشتی و فهیمه خضرحیدری، مژگان جمشیدی و دیگر همکارانشان که آن سرویس را به یکی از پیشگامان این حوزه بدل کرده بود.
بخش طراحی و گرافیک و کاریکاتور هم که نیاز به معرفی ندارد. هادی حیدری و تیم همراهش. از جمال تا بقیه پرشین کارتون.
البته نمیشود از همه گفت و حجت سپهوند و همسر نازنینش را فراموش کرد و سرانجام دبیر تحریریه پیمان خدادوست مقدم.
اما در این میان باید از حسین کروبی هم یاد کرد. او در کنار سختگیریهای گاه و بیگاهش، نقش مهم خود را در پشتیبانی روزنامه نشان داد. در این میان اما محمدجواد حقشناس چیز دیگری بود. نگرشی حرفهای در کنار اخلاق شریف انسانی، محیطی امن را برای همکاری پدید آورد. اعتماد ملی همواره برای من چون خانه امنی بود که از ساعاتی که بدان پای میگذاشتم تا بستن صفحه یک، همواره شیرین و خاطرهانگیز بود. بخش مهم این فضا مدیون مدیریت اخلاقمدار حقشناس و زعامت آن بزرگ در حصر بود. شورای سردبیری محل ایدهپردازی و گاهی چالشهای شیرین بود. اگر موسوی بجنوردی نبود همه خمود بودیم و اگر وحید پوراستاد به لاک دفاعی میرفت که دیگر هیچ. اما کسری نوری هم که قریحه طنزش در کنار افتخار به خیابان سینا با پدری که سابقه خلبانی داشت، معجون غریبی را شکل میداد. آن روزها به سرعت گذشتند و ما را به خانوادهای دور از هم بدل کردند، بسیاری از ما جدا شدهاند، برخی دیگر نمینویسند، تعدادی مهاجرت کرده و برخی نیز در حصرند.
بد نیست یادی کنیم از آیتالله مهدی کروبی که اعتماد او به این تیم، سبب تولید و تداوم یکی از موثرترین جراید تاریخ معاصر ایران شد. دولت مستعجلی که در طوفان ۸۸ از هم فروپاشید. هرسال که حقشناس ما را فرا میخواند با خود میگویم شاید روزی دوباره گرد هم جمع شویم و اعتماد ملی در دوران سرمایهسوز بیاعتمادی ملی، چراغی برافروزد. انسان به امید زنده است و من همچنان امیدوارم.
چراغی، به امید روشنایی دوباره! | فیاض زاهد
- نویسنده : فیاض زاهد
- منبع : مجله نیم روز
- 581 بازدید