عماد افروغ در پاسخ به این سوال که نقدهای زیاد و البته تند شما به احمدینژاد در دورهای که او این میزان منتقد نداشت با واکنش یا واکنشهای همراه شد، گفت: یکبار از طرف دولتیهای وقت به من گفتند که این مواضع شما علیه آقای احمدینژاد، رهبری را ناراحت کرده است. گفتم به حرفهای شما استناد نمیکنم و به تشخیص خودم عمل میکنم. حرفهای شما قابل اعتنا نیست و اگر رهبری خودشان گفتند، قبول میکنم اما شما را افراد صادقی نمیدانم.
این موضوع گذشت تا اینکه رهبری با نمایندگان جلسهای داشتند. من به آقای خوشچهره گفتم احتمالا ایشان میخواهند به بنده و شما تذکر دهند. وقتی ایشان اسمی از احمدینژاد آوردند، سرت را به نشانه تایید تکان بده زیرا دوربین به سمت من و تو میآید. همین هم شد و رهبری گفتند آنهایی که تریبون دارند، مراقب باشند و… فضای سنگینی بود و همه، نگاههای معناداری به من میکردند که خطاب سخنان رهبری تو هستی. شبِ همان روز هیئت دولت با رؤسای کمیسیونها جلسه داشت. در آن جلسه هر کسی به شیوه خودش شروع کرد به چاپلوسی.
یادم هست فردی که بعدا وزیر شد خطاب به احمدینژاد گفت شما که پوست و استخوان شدهاید. ما دیگر چه میخواهیم، رهبر که ولایی، رئیسجمهور که ولایی و اهل کار، واقعا ما دیگر چه میخواهیم؟ همه که صحبت کردند من گفتم میخواهم صحبت کنم. احمدینژاد گفت الان وقت شام است و دیگر نمیشود اما من حرفم را زدم و گفتم به قول حضرت علی(ع):کثرتالوفاق نفاق یعنی وفاق بیش از حد بوی نفاق میدهد. گفتم این چه بازیای است که درآوردهاید که مدام به هم نان قرض میدهید؟ احمدینژاد گفت: پاسخ هایی هم وجود دارد. گفتم: بفرمایید. گفت: فعلا میخواهیم برویم شام! ببینید من که شهوت کلام نداشتم که بخواهم فقط حرفی زده باشیم. من احساس تکلیف میکردم که آنچه را درست است، بگویم. در همان جلسه رهبری با نمایندگان مجلس که ظاهرا و به نوعی تذکری به من داده شد، من کتاب گفتارهای انتقادی خود را که تازه چاپ شده بود به آقای حدادعادل دادم و گفتم لطف کنید این کتاب را به دست رهبری برسانید.
مدتی زیادی نگذشته بود که یکدفعه دیدیم آقا یک دعوت خاص کردند که عجیب بود زیرا نمایندگان تازه به دیدار ایشان رفته بودند. من به این جلسه نرفتم. آقای موسی حقانی بعد از آن جلسه برای دیدن بنده به پژوهشگاه علوم انسانی آمد. گفت که آقا کتاب تو را خوانده است؟ گفتم کتاب حقیر به دست ایشان رسیده است. ایشان ادامه داد که ظاهرا برخی مطالب ایشان در جلسه اخیر از همین کتاب بود . عبارت اصولگرای اصلاح طلب هم از همین کتاب بود. البته این را هم بگویم که من باور دارم همه روشنفکران باید به رهبری کمک کنند. به رهبری ایده بدهند و صرفا شنونده نباشند.