با آغاز سده بیست و پیدایش صنایع غول آسا که از استعداد تولید انبوه برخورداربوده و پیدایش صنایع مختلف، شرکتها، کارخانههای تولیدی و… که در آن هزاران کس به کار اشتغال داشته، انسان به توده زنده bio masse که سرمایه متغییر تراکم یافته است در کنار ابزار و وسایل تولید و از آن جمله ماشینهای تولیدی به مثابه توده مکانیکی mechanic masse که درسرمایه ثابت بازتاب مییابند قرار گرفت، یا تبدیل وسایل تولید به یک خودکار Automaten تولید کننده هم چون سرمایه یعنی کار مردهای که بر نیروی کار زنده سلطه یافته است و آن را میمکد، قرار میگیرد.
سلطه و استیلای ماشین و دستاوردهای فن آوری نوین بر ارکان مختلف زندگی بشر تاثیر عمیقی گذارده و کلیه مؤلفههای زندگی فردی و اجتماعی دستخوش دگرگونیهای غیر قابل انکاری شده است. این تاثیرات در کشورهای توسعه یافته صنعتی و فراصنعتی بیش از هر جای دیگر آشکارا بر جامعه تولیدی حاکمیت دارد، با این تفاسیر در کشورهای صنعتی و بالاخص کشورهای غربی که صاحب تکنولوژیهای پیشرفته هستند کار درحیطه هنرهای دستی طیف گسترده و قابل توجهی را نیز در بر میگیرد با این توضیح که رویکرد هنرمندان و هنرورزان در عرصه هنرهای دستی در خلق آثار دست ساز در قیاس با جوامع سنتی و کشورهای در حال توسعه تفاوتهای قابل ملاحظه و غیر قابل مقایسهای داردکه بررسی آن از جایگاه اقتصادی، اجتماعی، تکنولوژی، فرهنگی و جامعه شناختی و سایر عوامل تاثیر گذاردر جوامع مورد نظر مستلزم نگرشی جامع میباشدکه در این مقال نمیگنجد، از این رو در این مقاله به برخی از مؤلفههای حاکم بر تداوم هنرهای سنتی در جوامع پیشرفته صنعتی اختصاراً اشارتی خواهد شد.
کار در حوزه هنرهای دستی در کشورهای صنعتی طیف وسیعی را شامل میشود از کارهای سنتی گرفته تا هنرهای دستی ابداعی و یا از صنایع دستی کاربردی تا هنرهای انتزاعی، از اشیایی که با شتابزدگی ساخته شدهاند و دارای بافتی طبیعی و خشن هستند تا اشیایی که با دقت و وسواس توام با خویشتنداری ساخته شده اند، همه گونه کیفیتی در هنرهای دستی میتواند تجلی یابد، اینها تماماً به هدف سازنده بستگی دارد.
نظریه پردازان صنایع دستی در کشورهای غربی معتقدند هنرهای دستی هیچگاه تهدیدی برای صنعت نبوده اما خیلی آرام معیارهای آن را در هم میشکند هم از اشیایی که تولید میکند و هم در نوع زندگی که فراهم میکند تولیدات هنرهای دستی نه رو در روی مدرنیسم قرار گرفتهاند و نه همراه و همگام با آن هستند، مدرنیسم یک روش نیست بلکه یک اصل است و فقط با تولید انبوه سروکار ندارد بلکه به درون هنر هم نفوذ کرده و میکند به همان اندازه که بر آسمان خراشها نیز تسلط یافته است مدرنیسم خواهان بیان ارزشهای عصر جدید به بیانی متفاوت است از این رو است که در جوامع صنعتی نظریه پردازان معتقدند که هنرهای دستی میان هنر و طرح مینشیند (طرح در اینجا به مثابه یک فرایند مطرح است بر اساس برنامه ریزی خلاق در پاسخ به نیازی مشخص و این همان چیزی است که تحت عنوان طراحی صنعتی شناخته میشود) بنابر این اینگونه آثار مانند تولید انبوه تجاری و صنعتی نبوده و مانند هنر محض هم نیست که در خود فرو رفته باشد چنین نگرشی به هنرهای دستی به عنوان رشتهای میانی طی چهار دهه گذشته در کشورهای مذکور رشد چشمگیری داشته، این اعتقادی است که هنرهای دستی را آرامش بخش معرفی مینماید و آنرا پناهگاهی میداند برای دوری از تزویر تجاری تولید انبوه و خطرات تحریکآمیز هنرهای زیبا.
هنرهای دستی در جوامع یاد شده برای حیات انسانها در دنیای مدرن امر ضروری و حیاتی محسوب نمیشود چرا که طرق دیگری برای انجام کارها وجود دارد و اکنون در کارخانهها اشیاء ارزانتر و سریعتر ساخته میشونددر اینگونه به جوامع نگاه و رویکرد هنرهای دستی نیز با با کشورهای در حال توسعه که دارای ساختار جمعیتی، اقتصادی و تاریخی فرهنگی متفاوت هستند در مواجه با صنایع دستی تفاوت عمدهای دارد، فعالیت هنرمندان اغلب در این جوامع به دلیل پیچیده دیگری مورد نیاز بوده نیازهایی چون حس نوستالژیکی دلتنگیهای آدمی و احساس غربت او در جامعهای متحول و شتابان که او را با سرعت هر چه تمامتر از تعلقات و دلبستگیهایش دور میکند هنرهای دستی پاسخی است در تقابل با ماشین زدگی.
تکیه بر فردیت انسانها و عامل تضاد از دیگر عوامل تاثیر گذار در گرایش به هنرهای دستی و اشیاء دست ساز است. هنگامیکه انسانی در جهانی مدرن و عصر حاکمیت تکنولوژی چیزی را میسازد عمل او اقدامی اعتراضآمیز در دنیای فن آوری است دنیایی که دارای ضعف رو به تزاید خلاقیت و بیارادگی است چیزی که توسط دست و همراه قدرت انتخاب ساخته میشود تصمیم به خالق بودن را نشان میدهد که نوعی ابراز و شکلی از بیان است و راهی مستقل از شیوههای مرسوم است.
گرایش به هنرهای دستی در جوامع صنعتی و ماشینی وسیلهای برای کاستن از فشارهای روحی و روانی و فشارهای اقتصادی است و نوعی اصرار بر فردیت و جایگاهی برای بیان تفاوتهای مردم و استقلال در انجام کارها از طریق خود آنهاست و اعتراضی به بیارادگی است که ماشین و تکنولوژی بر جوامع انسانی تحمیل نموده است.
عامل تضاد: توسعه صنعتی که عصر اشیاء متناسب طبیعی و بدون عیب است عاملی است که انسان را تشنه تناقض نموده و اشتیاق به ساختن چیزی به وسیله دست با کیفیتی تکرار نشدنی بیانگر نافرمانی از ماشین است و تفاوتها راسریعاً و صریحاً بیان میکند.
هنرهای دستی چون جریانی متقاطع جدی اما کوچک در برابر توده شناورتوسعه صنعتی عمل کرده این همان ضمیر نا خودآگاه هنرهای دستی است چیزی که توسط دست به همراه قدرت انتخاب به عنوان جایگزیتی سنجیده در برابر تولید انبوه است.
*استاد دانشگاه و کارشناس صنایع دستی