نهضت خداپرستان سوسیالیست در سال ۱۳۲۲ از تلفیق دو محفل مطالعاتی از جوانان به رهبری مهندس جلالالدین آشتیانی (گروه دبیرستان) و محمد نخشب (گروه دانشگاه) به وجود آمد. آنها سه عقیده مشترک داشتند «التزام به عدالت اجتماعی و برابری یا به زعم خودشان سوسیالیسم، احساسات قوی مذهبی و اعتقاد عمیق قلبی به ملی گرایی.» با گسترش نهضت ملی ایران و تشکیل جبهه ملی در اواخر دهه بیست، فعالیت خداپرستان سوسیالیست در دو شاخه جریان یافت. آشتیانی و هواداران او همچنان به فعالیت های فرهنگی غیر حزبی و نیمه مخفی ادامه دادند. این شاخه همچنین تشکلی با نام جمعیت تعاونی خداپرستان به وجود آورد. شاخه دیگر نهضت خداپرستان سوسیالیست به فعالیت های رسمی و علنی حزبی روی آورد و در قالب جمعیت خداپرستان سوسیالیست اعلام موجودیت کرد. نخشب میکوشید سوسیالیسم اسلامی و انسانی را با تکیه بر قرآن و سیره پیامبر، امام علی (ع) و امام حسین (ع) بسط دهد.
نهضت خداپرستان که برآیند دو گروه بود، دوباره به دو گروه دیگر منشعب شد، اما اعضای گروه علیرغم جدایی تشکیلاتی، روابط دوستانه خود را حفظ کردند. گروه نخشب به فعالیت سیاسی خود ادامه داد و نام رسمی سازمان تعاون ملی را برای خود برگزید. شریعتی در دوره نوجوانی و جوانی عضو شاخه مشهد نهضت خداپرستان سوسیالیست و سپس حزب مردم ایران به رهبری مرحوم دکتر محمد نخشب و حسین راضی بود (همگام با آزادی، خاطرات شفاهی سیدمحمد مهدی جعفری، ص ۲۲۴). نخشب توانست به عنوان نخستین ایرانی فعال در راه تلفیق تشیع با سوسیالیسم اروپایی اعتباری به دست آورد. (ایران بین دو انقلاب، ص ۵۶۹).
شریعتی در بحثهای سیاسی که پدرش برپا میکرد، شرکت داشت و همراه او به نهضت خداپرستان سوسیالیست پیوست. گروهی نیز وی را موسس این نهضت در مشهد میدانند. ورود اعضای جوان آرمان گرا و پرشور به گروه نخشب از سوی رهبران به منزله خون تازهای محسوب میشد که در رگ های افسرده آن جریان مییافت. گفتمان نوگرایانه سوسیالیستهای خداپرست بیش از پیش موجب تبرئه اسلام از خرافه پرستی، تقیه، انحطاط و تنگ نظری گردید. سوسیالیستهای خداپرست میکوشیدند خود را به عنوان پیشگامان جریان فکری تازه و مستقل معرفی کنند.
اعضای جوان کانون نشر حقایق اسلامی به تدریج به نهضت خداپرستان پیوستند. این موضوع امری طبیعی بود. زیرا اگر کانون به حزبی دارای مرامنامه فکری بدل میشد از لحاظ اهداف، شباهت بسیار زیادی به نهضت خداپرستان سوسیالیست میداشت. نخشب که بعدها به حزب ایران پیوست تلاش داشت در سفر به مشهد افراد تحصیل کرده را به سمت حزب خود جذب نماید.
گفتمان اجتماعی ـ سیاسی خداپرستان سوسیالیسم را میتوان از مرامنامه آن استباط کرد. در اولین بند از اصل کلی نهضت قید شده بود. اعضای نهضت دارای یک طرز فکر واحد مبتنی به اعتقاد به خدا و یک آرمان مشترک اجتماعی، سوسیالیسم هستند. در سومین بند، بر این نکته تاکید شده بود که نهضت مدافع جدی حقوق حقه کارگران و زحمتکشان و کشاورزان است و با هر نوع دیکتاتوری و هرگونه استعمار و استثمار مخالفت اصولی و جدی دارد. در پنجمین بند مرامنامه به این موضوع اشاره شده بود که اصطلاحات عمیق سوسیالیستی باید با کشش در بهبود امور مادی، از افکار و اخلاق آغاز گردد. سوسیالستیهای خداپرست میکوشیدند خود را به عنوان پیشگامان جریان فکری تازه و مستقلی معرفی کنند که نه تنها بر ایدئولوژیهای کاپیتالیسم و کمونیسم، بلکه بر اسلامی رسمی و رو به زوال روحانیون برتری دارد. (زندگی نامه سیاسی علی شریعنی، ص ۵۷)
مادامی که نهضت نخشب زیر مجموعه حزب ایران بود، علی شریعتی از آن فاصله میگرفت و از رفتن به دفاتر نهضت حتی برای دیدن دوستان قدیم خود که به خاطر جهتگیری اسلامی نهضت به آن پیوسته بودند، خودداری میکرد. گویا در آن زمان وی به اعضای حزب ایران که عضو نهضت بودند فشار میآورد تا ماهیت مذهبی خود را فاش کنند و تمایلات اسلامی خود را علنی سازند.
او به نحو تحریک کنندهای این سئوال را مطرح میکرد که «بچه ها چرا نمیگوئید که مسلمان هستید؟» شریعتی با این شیوه انعکاس دهنده نگرانی اعضای ارشد کانون بود که بر جهتگیری غیرمذهبی حزب ایران خرده میگرفتند و حس میکردند اعضای جوانتر کانون علیرغم تعهد کامل مذهبی به عنوان اعضای حزب مجبورند از مواضعی حمایت کنند که مورد قبول آنان نیست. پس از جدایی از حزب ایران و اتخاذ نام جمعیت آزادی مردم ایران، نهضت به اصول اولیه خداپرستان سوسیالیست وفادار ماند.
کمتر از یک ماه از انشعاب، گروهی متشکل از نوزده نفر از اعضای ملی گرای مسلمان و متجدد کانون بیآنکه پیوندهای سابق خود را قطع کنند، به جمعیت پیوسته و یا روابط نزدیکی با آن برقرار کردند.
همچنین به حمایت قاطع خود از مصدق و نهضت ملی شدن نفت ادامه داد. در بحبوحه کودتای ۲۸ مرداد نیز از جنبش مردم ایران حمایت کردند و حتی خواهان برپایی جمهوری و برچیده شدن دستگاه پادشاهی پهلوی شدند. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، «جمعیت» تبدیل به «حزب مردم ایران» شد، اما ماندگاری کودتاگران و برپایی ساواک، آرامآرام حزب مردم ایران را به ناتوانی دچار کرد.
نهضت خداپرستان سوسیالیست، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی اجتماعی و انقلابی و طرز تفکر خداپرستی و به عنوان تکیه گاه فلسفی و معنوی جهت رهبری مبارزه مردم مسلمان ایران و تحول اجتماعی و دگرگونی نظام موجود معرفی می کردند؛ و در حالی که به سوسیالیسم اعتقاد داشتند و آن را مظهر حق طلبی و عدالت خواهی انسان ها می دانستند، ابعاد ماتریالیستی و جبرگرایانه مارکسیسم را نمی پذیرفتند. آنها غرب و شرق را به دلیل انحطاط اخلاقی، سیاست های امپریالیستی، نبود ایمان مذهبی، مادی گرایی، استبداد و استعمار نقد می کردند و به نوعی به حکومت اسلامی اعتقاد داشتند که سیاستهای سوسیالیستی را در پیش بگیرد و تحت رهبری یک انسان والا و زمامدار برتر قرار داشته باشد.
اگر خداپرستان سوسیالیست در دوره نهضت ملی شدن صنعت نفت نتوانستند از اقبال عمومی برخوردار شوند و رادیکالیزم آنها تاثیر در روند نهضت ملی نداشت اما محمد نخشب و همفکرانش اندیشه و طرح سیاسی ـ اجتماعی را به جامعه ایران ارائه کردند که در دهههای بعد از سوی علی شریعتی و بعضی از تشکلهای سیاسی پیگیری شد. (خداپرستان سوسیالیست، ص ۳۴۴)
اعضای نهضت با اتکا به مبانی فلسفی و مذهبی تفکرات خود، تفسیری رادیکال و حتی نیمه مارکسیستی از روابط اجتماعی ـ اقتصادی داشتند. لیکن در آن زمان مشخص نبود که اعضای نهضت تا چه اندازه از ارتباط نزدیک ایدئولوژی خود و برخی از مفاهیم اجتماعی ـ سیاسی رایج در مارکسیسم اطلاع داشتند. با وجود مخالفت اکثر اعضای نهضت با اتحاد شوروی ارزیابی نهضت از روابط قدرت در سطح بین المللی اساسا مبتنی بر تعبیر لنینیستی تعارض خصمانه میان امپریالیستها و کشورهای تحت سلطه جهان بود. نهضت در نوشته های خود خواستار اتحاد کارگران و دهقانان و براندازی نظام اقتصادی بود که به گمان نهضت، منشاء عقب ماندگی های ایران محسوب میشد. خصوصیت دیگر اکثر اعضای نهضت، بیتوجهی نسبت به روحانیون و نهاد روحانیت بود. آنها مدعی بودند روحانیون بجای تعلیم و القای افکار مترقی و فداکاری های شجاعانه ائمه از آنها تصویر افرادی ضعیف ارائه میدهند. البته خداپرستان سوسیالیست برخلاف جریان کسروی که تشیع را رد میکرد خود را پیشگامان انقلابی و اصیل تشیع مترقی و آزادیبخش میخواندند.
خداپرستان سوسیالیست به همان نتایج، افکار و معتقدات مذهبی و تندی رسیده بودند که اعضای کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد در سر داشتند. پیوستن بسیاری از اعضای جوان و سیاسی کانون نهضت خداپرستان سوسیالیست اقدامی تند و البته طبیعی بود. علی شریعتی یکی از کسانی بود که این روند را پشت سر گذاشت و آثار بعدی او نیز صریحا حاکی از دین وی نسبت به این مکتب فکری است.
او در همین سالها کتاب «ابوذر: خداپرست سوسیالیست» اثر رماننویس تندروی مصری «عبدالحم ید جودت السحار» ادیب، داستاننویس، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس معاصر مصری را از عربی به فارسی ترجمه کرد و در مشهد به چاپ رساند. جودت السحار از پیشگامان رمان اجتماعی معاصر مصر به شمار می ر فت. وی در رمانهای اجتماعیش به طور گسترده و هدفمند، شخصیت انسان متدین را به تصویر کشیده است. شریعتی نام کتابش را «ابوذر خداپرست سوسیالیست» گذاشت که نشان از گرایش فکری او داشت. شریعتی، ابوذر، از اصحاب وفادار پیامبر را نمونه بارز یک سوسیالیست یکتاپرست میدانست که در برابر ستم حکومت ایستاد و به اعتراض برخاست. شریعتی با انتخاب عنوان فرعی «خداپرست سوسیالیست» برای کتابش میخواست ابوذر را به عنوان الگوی کامل خداپرستان سوسیالیست معرفی کند. شریعتی به عنوان یکی از کسانی که به اصول و عقاید خداپرستان سوسیالیست متعهد بود، میخواست ابوذر را به عنوان مظهر انسانی آرمان های خویش به تصویر کشد.
شریعتی با یک ایدئولوژی جذاب و نماد جالبی چون ابوذر، آرمان خود را در مورد یک نهضت اسلامیمترقی که باید باشد و نیست، ابراز کرده است.
شریعتی در مقدمه این کتاب، از ابوذر به عنوان یک «انسان کامل»، «فوق سوسیالیست»، «مبارز در راه اشتراکیت اسلامی» و «یکی از منتخبان آزادی که امروز بشریت آرزو میکند» یاد نمود. (زندگی نامه سیاسی علی شریعنی، ص ۹۳) شریعتی بعدها به صراحت اذعان کرده بود که اسلامش، تشیع اش و نیز خواستش و خشمش و آرمانش، مکتب ابوذر، اسلام ابوذر و تشیع ابوذر است. شریعتی چنان خود را به ابوذر نزدیک میدید که گمان میکرد ابوذر در برخی ابعاد روحش حلول کرده است. (همان، ص ۹۵)
شریعنی از اعمال و رفتار ابوذر تصویر یک قهرمان، یک الگوی تمام عیار و اسوهای را اخذ نموده بود که برای نجات اسلام اصیل و فقرا، زبر دستان و محورمین به مبارزه با زر، زور و حتی مرجعیت دینی بر می خیزد. ابوذر، چه خیالی وچه واقعی، تجسم عصیانگر بر حق و تنهایی بود که مشروعیت عالیترین مقام سیاسی ـ مذهبی امپراتوری اسلامی را به چالش میکشد. (همان، ص ۹۳)
در همین دوره بود که او ایدئولوژی «مکتب واسطه» را نیز مدون ساخت. شریعتی با توجه به افکار خداپرستان سوسیالیست، نظام اقتصادی، مکتب واسطه را نظامی می دانست که بر سوسیالیسم علمی مبتی بر توحید متکی است. شریعتی در مقدمه مقالهای که در سال ۱۳۳۴ تحت عنوان مکتب واسطه نوشت، تاکید میکند: «از میان مکتبهای ماتریالیسم و ایدهآلیسم، اسلام روش مختص به خود را دارد و آن را میتوان رئآلیسم نامید. رژیم اجتماعی و اقتصادی اسلام سوسیالیسم عملی است که بر طرز فکر خداپرستی استوار و حد وسط میان دو رژیم فاسد کاپیتالیسم و کمونیسم است».
..
- فهرست منابع در دفتر نشریه موجود است.