دیدگاه شریعتی به آموزههای مذهبی و نسبت او با مراکز علمی دینی و روحانیت تشیع، در مقایسه با روشنفکران عصر خودش از چند منظر قابل تامل و برجسته است. او در انتخاب مسائل عصر خودش و طراحی مباحث ابتکاری و شیوههای ارایه مطلب… آنقدر توانمند بود که توانست در سالهای اندک عمرش، بر عصر و نسلهای بعد خودش سایه سنگینی بیاندازد.
از یک سو شریعتی به سازمان روحانیت و حوزههای علمیه انتقادات سختی را مطرح میکند و از سوی دیگر با تولید معانی جدیدی در تفسیر از دین، مخاطبان زیادی را به سوی نگرش مذهبی و شخصیتهای صدر اسلام جلب میکند. در واقع سخنرانیهای علی شریعتی در دهههای ۴۰ و ۵۰ و تفسیر جدید او از مذهب و تولید کلید واژگانی مانند تشیع علوی و صفوی و… به سرعت بر نسلهای جوان تاثیر شگرفی گذاشت. در این فرصت کوتاه، لایههای اجتماعی غرب زده در دهه پنجاه به خوانش بدیع و تفسیر او از مذهب گرایش پیدا کردند و مسحور کلمات و مفاهیم او از تشیع شدند. در همین چارچوب برای آنکه فضای اجتماعی عصر مشروطه تا انقلاب اسلامی وچگونگی فعالیتهای فرهنگی شریعتی روشنتر شود، چند نکته مقدماتی را یادآور میشوم.
مطالعات مربوط به توسعه فرهنگی ایران در یکصدوپنجاه سال اخیر نشان میدهد که عنصر دین و به دنبال آن حوزه علمیه و روحانیت در سیر تحولات فرهنگی جامعه، نقش ویژه ایفا نموده است، و بدون واکاوی پارادایم حاکم بر نهادهای مذهبی نمیتوان به ارزیابی کاملی دست پیدا کرد. بحران مشروعیت حاصله پس از بازگشت شاه به قدرت در دهه پر التهاب ۳۰ باعث شد تا گفتمان غالب روشنفکری در دهه چهل رادیکالیزه شود و گروههای چریکی یکی پس از دیگری برای مقابله مسلحانه با رژیم پهلوی بعد از کودتای ۲۸ مرداد تا دهه ۵۰ شکل بگیرند. در همین دوران گرایش مسلط بر نویسندگان و شعرا به شکل عمومی و در کانون نویسندگان ایران به شکل خاص، رویکردی چپ گرایانه بود و فقط چند تن در میان صدوده عضو کانون نویسندگان، معتقد به باورهای مذهبی بودند. در آن شرایط، نهاد دین و روحانیت علیرغم حضور سنتی در بدنه تودهها در بازار و مساجد، از نفوذ کافی در میان قشر نخبگی شامل نخبگان هنری و سیاسی برخوردار نبود و همین خلا گفتمانی، بستر مناسبی برای گسترش هژمونی شریعتی نسبت به سایر متفکران مبارز ایجاد نمود. از سوی دیگر موج نفرت عمومی از کودتای ۲۸ مرداد موجب گشت که مردم به رادیکالیزم سیاسی و نظامی مجاهدین و فداییان اقبال نشان دهند و برعکس، سخنرانان مذهبی حسینیه ارشاد همچون بهشتی، مطهری و سرانجام شریعتی موفق به جذب مردم کوچه و بازار و جوانان شد آنچه شریعتی را از چپ گرایان و نیز روحانیون حوزوی متمایز میساخت همانا استفاده خلاقانه از ظرفیتهای مغفول تاریخی دین و مواجهه انتقادی با مذهب سنتی بود که خشم حوزویان بالاخص حوزه مشهد و قم را برانگیخته بود. شریعتی نیک واقف بود که اگر نقاب و پوستینه وارونه مذهب را بزداید و از دینامیک مذهب واقعی رونمایی کند پتانسیل عظیمی از جوانان را گرد خویش در خواهد آورد و بدون آنکه عالما عامدا به پرورش سرباز برای آیت الله خمینی بیاندیشد، ناخواسته در زمین پرورشگاه نیروهای انقلاب ۵۷ بازی میکرد و همین امر موجب سوء تفاهم بعضی ساده لوحان ویا مغرضان مذهبی مبنی بر ارتباط شریعتی و ساواک گردید. اگرچه ساواک برای تضعیف خطر جریان چپ در دوران جنگ سرد دو ابرقدرت، از خیل عظیم و فزاینده هواداران دکتر شریعتی نا خرسند نبود تا هم از قدرت فزاینده چپ در میان نخبگان بکاهد و هم دوگانه سکولاریزم و مذهب را عاملی برای مهار و توازن قوای ضد استبدادی قرار دهد.
با آنکه مرحوم شریعتی همواره درد و وغدعه دین و سودای بازتعریف آنرا در سر داشت، اما شرایط خاص استبداد پهلوی این امکان را برای او فراهم نکرد که نقدهای او به روحانیت و کاردکردهای ضعیف حوزههای علمیه جدیتر دنبال شود. او در نگرشی روشن و صریح روحانیان شیعه را فاقد خود آگاهی تاریخی و مسئولیتپذیری در قبال مردم میدانست و به همین رو در نقدی آشکار روحانیت عصر خودش را در ۳ سطح پاک وپوک و پلید توصیف کرد.
با آنکه نقدهای شریعتی از روحانیت با هدف بیداری گرایش مسلط در حوزههای علمیه مطرح شده بود، اما برخی تفاسیر و گژفهمیها پیامدهای نامبارکی برجا گذاشت. شکل گیری چند جریان اعتقادی و سیاسی در اواسط دهه پنجاه و ظهور جریان رادیکال گروه فرقان، این تفسیر را برجسته ساخت که بخشی از انگیزه اکبر گودرزی رهبر گروه فرقان در ترور شهید مطهری از آموزههای شریعتی برخاسته است. حتی برخی از منتقدان شریعتی پیدایش جریانهای افراطی عصر انقلاب را متاثر از دیدگاه «اسلام منهای روحانیت» منتسب به شریعتی تلقی کردند. در حالی که اساسا شریعتی چنین اعتقادی نداشت و صرفا در برخی آثار و تالیفاتش به نقد روحانیون مرتبط با دربار و گرایشهای بیمسئولیتی که در وظایف نظری و اخلاقی در حوزههای علمیه کوتاهی کرده بودند، پرداخته بود. در شرایط گذار دهه پنجاه، شریعتی توانست موج جدیدی را در جامعه و مخاطب خود ایجاد کند. او با پیوند زدن نسل جوان و دانشگاهی و… آسیبها و انحرافات وارده بر تشیع اصیل علوی را بگونهای با بیان شیوا و پر هیجان بازنمایی کرد که گویی خدای سخن، پیامبری جدید بر نسل جوان تشنه عدالت عرضه نموده است. گفتمان انتقادی و آسیب شناسانه شریعتی بنحوی با استقبال لایههای اجتماعی و تحصیل کرده و متعاقبا آن عوام مواجه گشت که شاید دیگر نیازی به تحقیق و پژوهش بیشتر برای خطابههای خویش نمیدید و گوی سبقت را آنچنان از بقیه سخنرانان همچون مطهری ربود که تیغ انتقاداتش دامن حوزه و روحانیت را نیز گرفت. از سوی دیگر شاید بلندپروازیهای شادروان شریعتی در موضوعات غیرتخصصی ناشی از نبوغ وعشق به آگاهی بیشتر در حسبنیه ازشاد، مجال بازنگری و احتیاط محافظهکارانه در اندیشههایش را آنچنان از وی سلب کرده بود که آقای مصباح یزدی مجبور میشود بمدت یکماه در مسجد فاطمیه قم، ایشان را تکفیر نموده و کفرش را اثبات نماید. اما پیدایش موج روزافزون آرمانگرایی در اوایل دهه پنجاه و ترویج روحیات انقلابی متصل به سال ۵۷، فرصت مخالفین روحانیون حوزوی در اعتراض به رویکردهای آسیب شناختی شریعتی را نه تنها تضعیف نمود بلکه او را بیش از پیش و بزعم خویش، اسلامشناستر و جسورتر مینمود بطوریکه زمینه ذهنی شائبه باطل حمایت ساواک از وی را در اذهان تقویت مینمود. آنچه محتوای سلبی و تخریبی سخنان شریعتی در تبیین «مذهب علیه مذهب» را روزبروز فربهتر میکرد. با آنکه او به نحوی منظومهوار میراث حوزوی نخوانده بود ولی آنقدر نبوغ داشت که پروژه زدودن پیرایهها و خرافات از ساحت مقدس دین و رفع موانع شناخت مکتب اسلام را کلید بزند. در واقع اگرانقلاب اسلامی ایران از اهداف اولیه خود یعنی عدالت، آزادی، رفاه و دموکراسی دور نمیشد و هم اکنون ایران زمین از جنگ، فقر، فساد و تبعیض در رنج بسر نمیبرد، بیگمان معلم شهید پس از رهبر فقید انقلاب، دومین رهبر فکری و معنوی نهضت قلمداد میگشت. حال که قطار انقلاب از مسیر اصلی منحرف گشته، شایسته نیست شادروان شریعتی را بدون در نظر گرفتن پس زمینههای تاریخی و فرهنگی زمانی خودش و بطور انتزاعی ارزیابی کرده و سطح انتظارمان را بالاتر از شرایط متعارف صورتبندی کنیم. علاقه دکتر در سالهای اخر عمر گرانبهایش به علامه محمدرضا حکیمی بعنوان وصی و مصحح آثارش و نجواهای نیمههای شب (نقل از دوستان موثق) حکایت از روح متعالی و سرشار از عرفان یک روشنفکر دغدغهمند دینی دارد. اگر چه جامعهشناس بود اما در قامت اسلامشناس، برداشتهای سنتی از دین موسوم به تشیع صفوی را با لحنی نو و شیوهای جذاب به نقد کشید. او یکی از روشنفکر مذهبی بود که با نقد برون حوزوی، دین را صرفا بمثابه یک سنت تاریخی مورد آماج قرار میداد و قصد داشت پیرایههای متصل به دین را از ساحت مذهب ناب پاک نماید اگر چه در تحقق نیت خیرش، دچار خطاهای بزرگ شد. خدایش او را دوست داشت که زود عاقبت بخیر کرد.
عاش سعیدا و مات سعیدا، پاک زیست و با آگاهی بسوی آسمان، هجرت و پرواز کرد.