وقتی صحبت از تهران میکنیم، صحبت از چه چیزی میکنیم؟ تهرانی که هر روز در آمد و شد بسیار است و مدام تغییر میکند. هر روز تغییری در ظاهر و قیافه تهران به وجود میآید و حتی تغییر در نامها و نشانهای این کلانشهر چیز جدیدی از آن میسازد، شهری که با آدمهایش تغییر میکند. به میزان تغییر نسلها، تصاویر و خاطرههای جدیدی از این شهر ساخته میشود. و باید گفت این تهران هر روز به ساحت تهرانی دیگر بیدار میشود. اما در خیال مردمان، این حجم از تغییر قابل هضم نیست و انگار مردمان مدام در جست و جوی تهرانی هستند که از گذشته در ذهن خود ساختهاند.
آنچه در ذهن مردم از تهران جای گرفته است را باید میراث تهران دانست. میراث تهران تنها بناهای تاریخی و بافتهای شهری نیست. بلکه آن چیزی است که در ساحت فرهنگی یا تجربه زیسته این شهر به وجود آمده و یا به وجود میآید. در ساحت اولیه همین ظاهر کالبدی شهر است. ظاهری که از خانههای کوچک قدیمی شروع میشود و به برجهای بلند آسمانخراش میرسد. اما وقتی میخواهیم از آنها صحبت کنیم و یا به آنها اشاره کنیم به قصههایی میپردازیم که در آن خانهها شکل گرفتند و متولد شدند. به نامهایی اشاره میکنیم که منتسب به آنها است. نامهایی که در آنها زیستهاند. همچنین ممکن است که نامهایی اشره کنیم که در ایجاد آن خانهها موثر بودند. معمارانی که پدیدآور آنها بودهاند. ممکن است مثل شهرک اکباتان یا برج آزادی پدیدهای متأخر باشند. اما قصهای دارند که آنها را برجسته میکند و آنها را از یک سازه معماری یا سکونتگاه صرف، خارج میسازد و در واقع تهران را به شهر مدرنها تبدیل میسازد و میتوانیم با رجوع به آنها، روایتهایی از میراث مدرن را در این شهر جستجو بکنیم و بنگریم.
اما این همه میراث تهران نیست. بلکه همانقدر که شهر وابسته به آدمهایش است و با آدمهایش زنده و جاری میشود. بخش عمدهای از میراث تهران نیز میراث آدمهای آن است. آدمهایی که هویت این شهر شدهاند و با نام آنها تهران به یاد میآید و حتی کلانشهر تهران در خود نشانیهایی از آنها دارد. در هر گوشه شهر میتوان به نشانهای یا قصهای از آدمی همچون یک ورزشکار، هنرمند، ادیب، دانشمند، اهل فرهنگ یا سیاست برخورد کرد. از این رو تهران، شهر بزرگان نیز هست و آنقدر بزرگان بسیار در خود داشته که کمتر به تنوع و کثرت این گنجینه فکر میکنیم و گاه به راحتی از کنار آنها گذر میکنیم. یادمان باشد که اگر میخواهیم هویت انسانی یک شهر را ببینیم و پیدا کنیم باید همین آدمهای شاخص و برجسته را به یاد بیاوریم. این آدمها که با تجربه زیسته خودشان روایتها و تجربههایی را بر این شهر بار کردهاند و اگر آنها نبودند این شهر این تصویر و این مجموعه خاطره را نداشت.
ساحت دیگر میراث تهران رویدادهای آن است. تهران در همین عمر دو قرنی خود رویدادهای بسیاری دیده است که حتی دیگر متعلق به تنها این شهر نیستند، بلکه سطحی ملی و فرا ملی پیدا کردهاند. از این رو هر نسل و هر دهه این شهر را با رویدادهایی تجربه کرده است که برای آن نسل یک نشانی و یک نقطه عطف شده است و حتی زندگی آنان را تحت تأثیر قرار داده است. برای همین هم این میراثها تنها یک گنجینه افتخارات نیست. بلکه مجموعهای از ساختهای فرهنگی شهروندان و شهر است. تجربههایی که در اذهان ماندهاند و هنوز صاحبان این تحربهها با آنها زندگی میکنند. برای همین هم هست که میراث تهران میراث تمام شده مانند یک شهر فراموش شده و خاموش نیست، بلکه همچون یک درخت تناور است که مدام در حال رشد است و شاخهها و ریشههای تازهای میسازد.
اما مسأله اینجاست که میراث متنوع و متکثر که ابعاد گوناگونی دارد، هیچ متولیای ندارد و حتی هیچکس این مجموعه را به عنوان یک شبکه و یک ساحت منسجم در نظر نمیگیرد. در نتیجه این مجموعه هیچ گاه نمود پیدا نمیکند و حتی به طور کامل دیده نمیشود. اینعدم دیدن سبب میشود بخشهایی از آن نادیده گرفته شود و در نتیجه آن گونه که باید میراثها در زندگی و در شهر جاری باشند، نتواند زنده باشد و حضور داشته باشد.
میراثها وقتی جاری نشوند از دست میروند و نقش فرهنگی خود را از دست میدهند و شهر در واقع هویت خود را از دست میدهد و دچار یک هرج و مرج میشود. هرج مرج هویتی شهروندان را دچار گسست و اغتشاش میکند. از این رو تهران باید میراث خود را، ویژگیهای این میراث را بشناسد و میان این میراثها و زیست جامعه خود پیوند برقرار سازد، تا شهروندان مدام هویت خود را بازیابند و با شهر نسبت و تعلق داشته باشند. این تعلق و این شناخت میتواند بسیاری از چالشهای اجتماعی شهر را برطرف سازد و شهر را به تعالی برساند و شیوه زیست در آن را بهتر سازد.
اما سوال اصلی اینجاست که جدای از فهم درست میراث تهران، این میراث را چگونه باید عرضه کرد و شیوه عرضه آن چیست و چه چیزی میتواند واسطه ارتباطی میاث شهر و شهروندان آن شود؟ این سوالی است که پاسخی ویژه و مفصل میطلبد. اما نیاز اولیه آن فهم ویژگیها و جامعیت میراث تهران است تا تهران همانی باشد که هست.