از زمان قاجاریه و مخصوصاً بعد از مشروطیت کسانی که به فرنگستان رفته یا از گفتهها و نوشتههای اروپایی کم و بیش برخوردار بودند، اولین دسته ناراضی و اصلاحطلب را در ایران تشکیل میدادند و برای اشاعۀ تمدن غربی صحبت از اصلاحات میکردند. خلاصۀ افکار آنها منتهی به تغییراتی در طرز اداره مملکت، یعنی حکومت و سیاست میگردید. تا مدتی سواد داشتن و سیاست گفتن لازم و ملزوم یکدیگر بود. به تدریج که معارف توسعه مییافت، توجه طبقات مختلف به امور سیاسی زیادتر میگردید و بحثهای سیاسی از مجالس اعیان و از صحبتهای مربوط به شاه و رجال و حکام پایینتر آمده، اخبار سیاسی و امور اقتصادی و اجتماعی در میان اعضای ادارات و روحانیون و حتی در بازار از جمله مذاکرات عادی شد و مردم راجع به رژیمهای حکومتی و مسلکهای حزبی علاقه نشان دادند.
دو طبقه در پیش بودند که میبایستی مطمح نظر احزاب و هدف دعوت آنها قرار گیرند: از یک طرف کارگران بیسواد و از طرف دیگر جوانان روشنفکر.
طبقه اول به واسطه محرومیت مدید و مظلومیتی که داشت، البته زودتر از هر کس باید دعوت مدعیان حقیقی یا دروغی اصلاحات را اجابت نماید و طبقۀ دوم به واسطۀ حرارت و جسارتی که طبعاً در جوانان وجود دارد و آنها را عاشق کلمات بدیع و عملیات خطیر مینماید، زمینۀ مساعدی را وعده میداد.
نقش جوانان
در هر حال یکی از مشخصات اجتماع امروزی ما که تاریخ ضبط خواهد کرد دخالت و نقش نسبتاً مؤثری است که، به صحیح یا به غلط، شاگردان مدارس پیدا کرده، عامل یا مانع بسیاری از اقدامات اداری و سیاسی کشور شدهاند.
سابقاً اگر چشمه بعضی تظاهرات در بازار بود، حالا سر و صدا اول از محوطه دانشگاه و بلکه از حیاط دبیرستانها و دبستانهای پسرانه و دخترانه در میآید.
سارت در چنگال سیاست
اما اگر مدرسه اثر خود را در روی سیاست کشور از دست داده و تا اندازهای تعادل برقرار شده است، متأسفانه سیاست اثر سوء خود را روی مدرسه ادامه میدهد.
میوۀ کال
یقین بدانید آنهایی که پای شما جوانان را در میدان سیاست بازکردند و هر روز در گفتهها و نوشتهها با عناوین آبدار، باد در آستینتان میاندازند، قصد قریب و خیانت به شما و به کشور را داشته و دارند. میخواهند از صفای ضمیر و حرارت جوانی شما سوء استفاده نموده، اغراض خصوصی یا سیاسی خود را پیش ببرند. اگر شما متوجه نشدهاید، آنها خوب میدانند که برای فهمیدن و عمل کردن در سیاست خیلی بچه هستید؛ والا چطور میشود شما را برای تبلیغ مرام و پشتیبانی کاندیداهای خود و حتی تنظیم و ترویج مرام اجتماعی و سیاست رژیم حکومتی دعوت بنمایند و از این بابت شما را پخته و لایق بدانند، اما حاضر نباشند به شما یک شغل ثابت در اداره یا حساب نویسی در یک تجارتخانه یا نقشهکشی و نسخه نویسی بدهند؟ خودتان هم چنین داعیهای را نداشته، فعلاً اقدام به بازکردن محکمه یا عقد معامله و دادن نقشه نمیکنید.
سیاست علمی
سیاست هم علم است، اما علمی است که چه در استنباط و استخراج و چه در استعمال و اجرای اصول آن، شناسایی تجربی واقعیات و ممارست و سابقه در عمل شرط اساسی میباشد.
شما که به تلقین بعضی احزاب ادعا میکنید میخواهید سیاست را طبق اصول علمی اعمال کنید، اولاً در مدارس چیزی که نمیخوانید سیاست است و ثانیاً اگر مختصری در کلاسهای بعضی از دانشکدهها میخوانید، هنوز کوچکترین فرصت عمل و کسب نظر در آن پیدا نکردهاید.
حالا زود است
البته اگر در کلاسهای بالای دانشگاه و در سنین انتخاب کردن هستید، در اجتماعات و احزاب بروید، سخنرانیها را گوش بدهید و قطعنامهها را بخوانید؛ اما فعلاً گوش باشید و چشم. مطالعه و مداقه نمایید. هر فعل و انفعالی میخواهید بکنید، در مغز و دل خودتان باشد. اگر فوران احساسات و افکار، زیاد به اندرونتان فشار آورد و مهر سکوت شکسته شد، با رفقای خود یک بحث زبانی و تبادل نظر خصوصی بکنید؛ همانطور که روی فورمولهای شیمی و نظریات فلسفی کتاب بحث میکنید ولی دست به دیگهای کارخانه یا به مراتب ملکوت آسمانها نمیزنید!
عجله نکنید؛ به هیچوجه دیر نشده است. به زودی فرصت کافی و وظیفه لازم برای اظهار و اعمال نظر خواهید داشت. این اجتماع وسیع با تمام اطوار و اطراف خود از آن شما و گوی و میدان تحویل شما خواهد شد.
فرد حزبی شدن هم البته کار آسانی نیست؛ تربیت و تمرین قبلی لازم دارد. برای تقویت حس هوشیاری و کسب روح همکاری و انضباط و تعلیم مردمشناسی که لوازم اساسی ورود در حزب و فعالیت اجتماعی در اجتماع میباشد، بهترین وسیله همان شرکت در سازمانهای مختلف دانشجویی است که صرفاً برای امور ورزشی، تفریحی، خیریه، درسی و غیره در کلاسهای آخر دبیرستان و در دانشگاه تشکیل شده باشد. اگر در این سازمانها موفق شوید هدفی را که برای آن معین شده است با صداقت و صمیمیت پیش ببرید و جلوی نفوذ نظریات سیاسی و آلودگیهای خارج را بگیرید، مسلماً بعدها در اجتماع نیز موفق به پیش بردن هدفهای ملّی و سیاسی و حزبی خواهید گشت وجلوی مفاسد اجتماعی و خیانتهای ایادی بیگانگان را خواهید گرفت.
وظیفه انحصاری و اقتصادی سیاست
علاوه بر این، سیاست یک وظیفه انحصاری و اختصاصی دارد که شغل دیگری عهدهدار آن نیست و آن حفظ هماهنگی و همبستگی عمومی بوده، باید جلوی تضعیف و تکثیرهای خارج از قاعده و جلوی تجاوز و تحلیلها را گرفته و با استفاده از گذشته، تعادل دقیق جامعه را در حال حاضر نگاه دارد و برای آینده پیشبینی تغییر و تکامل را بنماید. سایرین اگر چشمشان به خود و به داخل است، حکومت به هیچ وجه نباید مصروف به خود باشد؛ بلکه باید محافظ داخله و مراقب خارجه بوده و در مکان و زمان تقریباً بینهایت که مربوط به تاریخ و جغرافیای کشور و دنیا میگردد، عمل کند.
زمامداری و ریاست
البته زمامداری و ریاست و وزارت هم مشاغلی هستند که احتایج به آنها از بین نمیرود. اما هر قدر مردم بهتر به وظایف مربوطه عمل نمایند، انجام این مشاغل آسانتر و تعداد شاغلین آنها کمتر میشود. تا به جایی که در حد مسلماً صفر شده، یک اجتماع رشید صالح بدون رئیس و وزیر راه سعادت خود را طی خواهد کرد و رژیم عادلانه مترقی که آرزوی تمام احزاب است، عملاً برقرار میشود؛ یعنی سیاست ایدهآل و مرتبه کمال اجتماعی دنیا، فقدان و زوال سیاست است.
بازی جوانان با سیاست
این مطلب در جهت عکس هم صحیح است. یعنی اگر در اجتماع یک مشت از ورزیدهترین و پاکترین زمامداران و سیاستمداران را جمع کنید ولی افراد آن جامعه که اجراکنندگان و پذیرندگان را تشکیل میدهند مهمل و فاسد بودند، یقین بدانید قدمی جلوتر نخواهید گذاشت و کوچکترین دردی دوا نخواهند شد. حال اگر بنا باشد (و اصول دموکراسی چنین است) از میان همین اجتماع بیکار و فاسد، رؤسا و زعما بیرون بیایند، معلوم نیست تکلیف چه خواهد شد!
دو کلمه با دوستان خود در احزاب
ایراد ما به جوانان پاکدل نیست؛ گِله از شما دوستان و احزاب داریم. تعقیب جوانان مدارس از طرف احزاب روی یکی از سه نظر ذیل بوده است:
۱- تکثیر جمعیت و وسیله برای تبلیغ در جامعه؛
۲- تربیت جوانان طبق مرام حزبی و تأمین کادر آتیه؛
۳- دفاع جوانان کشور در مقابل تبلیغات احزاب مخالف.
نظریات فوق اعم از آنکه با حسن نیت یا از روی مقاصد و دستورات خاص اتخاذ گردیده و در بعضی موارد نتایج مفیدی نیز از لحاظ مصالح کشور از آن گرفته شده باشد، به طور کلی و در عمل سه اثر ذیل را داده است:
۱- انصراف جزئی یا کلی جوانان از تحصیل؛
۲- اخلال فوقالعاده در امر تعلیم و تربیت و در ادارۀ مدارس؛
۳- اغتشاش در کشور و هرج و مرج در سیاست.
طرف شدن با شاگرد و کشاندن اطفال معصوم دبیرستان و دبستان (و حتی کودکستان) به جنجالهای زهرآکین سیاسی که حقیقتاً شرمآور است؛ میخواهم عرض کنم اغوا کردن آموزگاران و مأموریت حزبی دادن به دبیران و استادان هم خیلی شرافتمندانه نیست. اگر بنده مثلاً آموزگار یا دبیر طبیعیات شدهام، انتخاب بنده روی تحصیلات و سوابقی بوده است که در علوم طبیعی کسب کردهام و اگر احیاناً داوطلب معلمی تاریخ میشدم، چون صلاحیت آن را نداشتم، انتخابم نمیکردند. بنابراین حق ندارم تاریخ یا ریاضیات یا فلسفه درس بدهم و شما حق ندارید به من مأموریت تلقینات و تعلیمات سیاسی (که آن هم به جای خود علم شریف و تخصص دقیقی است) بدهید! همچنین خود شما هم که لیدر حزب هستید، اگر فرزندی داشته باشید او را یقیناً برای فرد حزبی شدن به مدرسه نمیفرستید(خصوصاً فرد حزب دیگری شدن). میخواهید فعلاً نوشتن و خواندن و حساب و تاریخ غیره یاد بگیرد.
بیاید محض رضای خدا و خدمت به ایران از این یک دسته افراد و از این یک وسیله عمل حزبی صرف نظر کنید. شاگردان مدارس با به ما و ما را به آنها واگذار کنید. قول میدهیم در دفتر حزبتان اسم بنویسیم. فرد حزبی میشویم و در کادر عمومی و سیاست کشور انجام وظیفه میکنیم؛ ولی نخواهید که در محل خدمت به اصول تعلیم و تربیت و به پدران و مادرانی که جوانانشان را به ما سپردهاند، خیانت بکنیم.
حتی احزاب افراطی هم دلیل ندارد با سایرین همعهد نشوند که محیط فرهنگ و دانشگاه را محیط مقدس شناخته، بگذارند فکر جوانان آزادانه رشد کند.
انتظار کشور این است که نه تنها از مدارس چشم بپوشید، بلکه میخواهیم با یک هماهنگی و نهضت ملی عظیمی که در قطع ایادی اجنبی نفت به کار بستید و با تأیید خدا و همت مردم موفق شدید جبهه مشترکی نیز برای دفاع از فرهنگ و دانشگاه تشکیل داده، در حالی که شما از خارج آن را در مقابل عوامل خارجی و سیاست حفظ میکنید، از ما بخواهید که در داخل به بهترین وجه وظایف تعلیماتی و تربیتی خود را انجام داده، نهالهای باطراوتی را که مملکت به دست ما میسپارد، برومند و بارور تحویل جامعه بدهیم.
🔷 این اثر به صورت کتابچهای در قطع رقعی، در مهرماه ۱۳۳۱ توسط کتابفروشی چهر، (تهران- روبروی دانشگاه) چاپخانه آفتاب، چاپ و منتشر شده است.