این خیزش و اعتراضات پسالحظهمهسایی آتشفشانی بود از دل انباشت پرتنشِ محتویات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مدنی این جامعه که در هر فرصتی میتوانست این آتشفشان فوران کند؛ در واقع بازتابی بود از مطالبات سرکوبشده، امیال فروخورده، انتظارات تأمیننشده و برنیامده و تغییراتی است که در جامعه اتفاق افتاده؛ مانند تغییرات جمعیتی، ظهور گروههای جدید اجتماعی، تغییر در سواد، شهرنشینی، ارتباطات، تغییرات جهانی و بازتاب آن در ایران، تغییرات و پویاییهایی در خود جامعه ایران که من در کتاب مسئله ایران با آنها به تفصیل درگیر بودم. محتویات اجتماعی، اندیشهای، معرفتی، عاطفی و سیاسی در ایران به یک چگالی بحرانی (Critical mass) رسیده است؛ یعنی مردمانِ آموزشدیده با مقیاس بیشتر، گروههای نسلی و جنسیتی جدید به عرصه آمدند، فنّاوریهای اطلاعات و ارتباطات فضاهایی را آزاد کرده، شهرنشینی و پیچیدگی جمعیتی ایران هم مزید بر علت است.
مشکل این بود و هست که مجموع این تغییرات جامعه مانند سواد، تحصیلات، جنسیت، نسل و بقیه مدیریت نمیشود و سیاستها و ساختارهای مناسبی برای این تغییرات تمهید نمیشود. جامعه شهریشدهای که بهشدت و گاهی حتی بیرویه شهری میشود و تغییر و پویشهای درونی بسیار باشتاب و گستردهای دارد و از سوی دیگر ساختارهای آن روستایی و متصلب است و ساختارها با این محتوا خیلی همزمان نیست؛ یعنی سیستم مستقر سیاسی، سیاستگذاری، حکمرانی، مدیریتهای اجتماعی، قوانین و نظامنامهها و پروتکلهای حقوقی این جامعه مناسب با این محتوا نیست. یک دوگانه زیملی شکل و محتوا در جامعه ایران سالهاست به وجود آمده است.
محتوای زندگی جامعه، سبک زندگی، خواستهها، رؤیاها، امیال، تحولخواهیها، ارتباطی که با دنیا داریم، تحرک اجتماعی (mobility) که به وجود آمده و در نتیجه با خود جامعهای واجد پویاییهای درونی، متراکم، متشنج، پرتنش با کثرت روزافزونی را ایجاد کرده است. این محتوای کثیر نامتقارنِ بسیار متحول و پرتحرک با مشکلی مواجه است که شکل آن با این محتوا آشنا و همزمان هم نیست و میتواند خودش را با این محتوا جفتوجور کند. مثلاً سیاستهای فرهنگی آن و مداخلاتی که میخواهد در فرهنگ، زندگی، دینداری، سبک زندگی، تفریحات، هنر، سینما و فرهنگ، دانشگاه و نهادهای مدنی مردم کند، با محتوای زندگی جامعه همخوان نیست. در نتیجه تضاد بزرگی شکلگرفته است بدین صورت که بخشهای مهمی از جامعه با سیستم سازگار نیست، سیستم هم با جامعه سازگار نیست. بهویژه وقتی فساد و نابرابریها، مدیریت غیرعقلانی، خبط و خطای زیستبومی، سرخوردگیهای مختلف اقتصادی، تحریمها، انسدادهای دیپلماتیک با جهان، همه تلنبار گشته و بر جامعه ایران و زندگی -حیات مادی، فرهنگی و معنوی- آن تحمیل میشود.
در ایران یک تنش درونی بسیار متراکمی وجود دارد که گاهی در سال ۱۳۹۶، گاهی در اعتراضات سال ۱۳۹۸، گاهی در سال ۱۳۸۸ به صورتهای مختلف انتخاباتی خود را بروز میدهد. یک بار مردم از صندوقها ناامید میشوند و انتخاباتی با آرای محدود و در صندوقهای مخدوش جفتوجور میشود و مردم سرخورده و ناراضی میشوند؛ یک وقتی توسل مردم به صندوق به یک جنبش اجتماعی منجر میشود و چون حکومت با آن رفتار درستی نمیکند دوباره یک نارضایتیهایی انباشته و سرکوب میشود؛ حاصل این زنجیره معیوب گروههای جمعیتی گرفتار تلههای جمعیتی فقر هستند و انواع فراموششدگان اجتماعی که رؤیتپذیر نیستند، زندگی رضایتبخشی ندارند، ابتداییترین فرصتهای آموزشی، رفاهی، اجتماعی، رفاه اجتماعی و کیفیت زندگی آنها مخدوش است.
پس از لحظه مهسایی ما شاهد مقیاس بزرگی از بروز تنش متراکم بودیم. پس من در ابتدا خواستم بگویم به نظرم منطقی نیست که این خیزش را منشأ داستانهای بعدی بدانیم؛ بلکه خود این خیزش معلول حلقههای قبلی بوده و البته خودش هم بهنوبه خود تحولخواهی در مقیاس بیشتری را در پی داشت که یک رنسانس درونی و بیداری اجتماعی و مطالبات تازه و دوبارهای را سبب میشود؛ ولی به هر حال بخش بزرگی از تبوتابها در دل این کوه اجتماعی ایران وجود دارد.
منبع: چشمانداز ایران شماره ۱۴۰