میگویند: «نئوانقلابیها» نمیدانستند که هرچه از سبد مقبولیت/ محبوبیت «اصلاحطلبان» کم شود، به «براندازها» اضافه میشود؟ اما بهنظرم «نئوانقلابیون» کاملاً آگاهانه، میدانستند در حالِ دستزدن بهچه قماری هستند. و خیلی خوب هم میدانستند به چه مسیری قدم گذاشتهاند! برای آنها صدالبته «برانداز»، ارجح و افضل است بر «اصلاحطلبی درونِ نظام» یا به تعبیر دیگرش «اصلاحطلبانحکومتی»!
«نئوانقلابیون» در تصوّرِ و تخیّلِ محالِ خود، حاضر و بل آمادهاند -که بهوقت ضرور- «قدرت» را نصیبِ هر مُدل و گونهای از «برانداز» کنند، اما بهشرطیکه «رقیبِ داخلی» (اصلاحطلبان) حتی حوالی «صدارت» و «قدرت بیشتر» هم پیدایش نشود و اصلاً چه بهتر که اساساً سر به تنِ این «دوستان سابقِ حکومت» نباشد.
چرا؟ ماجرا امّا نهتنها یک مسئلهی پیچیدهی سیاسی نیست که کاملاً برعکس، این رفتار و رویهی مبسوط و شایع، نتیجهی یک آشفتگی و اختلالِ روحی-عاطفیست! که احتمالاً آمیختگیاش با زُمختیِ سیاست و قدرت، مضاعف و صدچندان میکند عداوت و پدرکُشتگیها را!
چونان مَردی قدرتمند و بانفوذ که زخمِ دو «خنجر» را بر تن مجروحش حَمل و تَحمّل میکند، یکی از «برادری سابقاً شریک» و دیگری از غریبه؛ شاید از «غریبه» بُگذرد -ولو با وجود شدت و حدّت عمیقترِ جراحت- اما از گُناهِ «برادر» بههیچوجه چشمپوشی نخواهد کرد؛ حاشا و کلّا! «برادر» را دیگر، آن یارِ معصومِ دوران طفولیت نمیداند که نظیر و همسانِ «گرگی خونخوار» میبیند!
ادامه یادداشت
@Sahamnewsorg