۱۴ سالست نظام هر ضربه ای می خورد، اوّل می گوید وای از ۸۸ ! حتی در اعتراضات سال مهسا، نظام گویا خطر را هنوز در جریان اصلاحات و معترضان ۸۸ می جوید. در روزگاری که موسوی مدتهاست از اصلاح عبور کرده، طالب رفراندوم بین المللی برای تعیین نوع نظامست. در زمانه ای که حتی خاتمیِ همیشه امیدوار هم، امیدی نمی بیند. در ایامی که جوانان نه گوششان به خاتمی بدهکارست نه نگاهشان به موسوی نگران! در روزگاری که دیگر سالهاست هیچ آدم موجهی امیدی به اصلاح این قُبُل منقل ندارد!
پس چرا دردِ سیلی ۸۸ ، التیام نمی یابد؟
بگمانم توجه به چند نتیجه جنبش ۸۸، به یافتن پاسخ کمک می کند:
۱- افولِ مشروعیت دینی حکومت
ولایت فقیه انتخاب جریانِ اصلیِ حوزهٔ شیعی در مسالهٔ حکومت نبوده و نیست. قبلا درین باب نوشته ام. اما به هر حال با غلبهٔ آ خمینی بر حکومت ایران، گفتمان ولایت فقیه نزد تودهٔ شیعی، سطحی از مشروعیت یافت. در نهضت سبز موجی از ایرانیان بر علیه ولی فقیه به خیابان ریختند که غالبا مذهبی بودند. وقتی سرکوب خشن در سراسر کشور شروع شد، شعارها از مطالبهٔ حق رای فراتر رفت و تدریجا مسلمانان سبز به موضع ایرانیان غیر مذهبی در مطالبهٔ پایان حکومت دینی، نزدیک شدند. کم کم رهبران جنبش بالاخص موسوی هم بهمین راه رفتند. ج ا تتمه اعتبارِ دینیِ نسبی خود را در میان بخش بزرگی از مسلمانان ایرانی از دست داد. مسلمانانی که ولایت فقیه را نه متناسب با منافع ایران می دیدند نه همخوان با تعالیم اسلام. حالا حکومت سکولار دموکراتیک، تنها مطالبهٔ بی دین ها نبود!
۲- عریان شدن ذات حکمرانی
ج ا هیچگاه حکومت اخلاق مندی نبود. اما در ۸۸ در سطح کل کشور تقریبا همهٔ جامعهٔ شهری از نزدیک شاهد و متاثر از سطح نازل و خشنی از اخلاق حکمرانی شد. سازماندهی هزاران اوباش جهت سرکوب تظاهرات و عملکرد قضاتی مثل مرتضوی و ایجاد کهریزک ها، آبرویی برای نظام نگذاشت. کمتر فامیل ایرانی، تجربهٔ دست اولی از خشونت حکومت دینی بر تن و بدن عزیزانش نداشت. حتی زنان به کرات در خیابان کتک خوردند. ارتباط عاطفی بخش بزرگی از ملت با سپاه و بسیج که در زمان جنگ شکل گرفته بود، گسست. پس از ۸۸، نظام لخت و عور و نازیبا در وسط معرکه ایستاده بود.
۳- تسری بی اعتمادی در قاعدهٔ نظام
از ۸۸ به بعد آنهاکه به دلایل مذهبی با ج ا همراه بودند مدام در معرض فرسایش اند. این دسته از حزب الهی ها، سرمایه اصلی نظامند. آنها با مسلمانان متدین و روحانیونی روبرویند که گاهی در گوشی و زمانی علنی از مضرات حکومت دینی و هتک حرمت مذهب می گویند. حکومت که قبلا با محمود سالاری کم اعتبار شده بود حالا با قدرت گیری نظامیان هر روز از محیط زیستی ها تا آبان تا مهسا تا اوقاف افتضاح جدیدی بار می آورد و حجت را تمام می کرد. ریزش در جامعه مذهبی ادامه داشت و دارد.
۴- ریزش اعتبار بین المللی
جهان فرض می کرد اکثریت مردم ایران، حامی نظامند. وقایع ۸۸ و راهپیمایی سکوت، اعتبار هسته اصلی قدرت را در دنیا شکست. تا جایی که وقتی نظام تصمیمگرفت با دنیا تعامل کند، مجبور شد دست بدامن دولتی شود که وامدار جنبش سبز بود. دنیا روحانی و ظریف را رفرمیست می دید که با آنها در آن سطح تعامل کرد.
۵- ترس از رفراندوم بین المللی
نظام بهتر از من و شما می داند نهضت اصلاحات تمام شده است. اما باور دارد تودهٔ عظیمی که برای حرکت بسوی یک زندگی بهتر بدان دل بستند و ناامید شدند، نمرده اند. مردمانی که ربع قرن از صندوق نیمه جان ناامید نشدند، هنوز راه حل بدون خشونت را ترجیح می دهند. اما دیگر گول شعبده انتخابات استصوابی را نمی خورند.
نظام می بیند این مردم از رفتار اپوزیسیون در ماههای اخیر ناامیدند اما می دانند ادامه دیکتاتوری موجود هم دارد کارِ ایران را تمام می کند. ملت می داند باید فورا کاری بکند تا کشور نپاشد! اما چکار؟ بگمانم نظام از گزینهٔ رفراندوم تحت نظر نهادهای مستقل بین المللی خوف دارد. می ترسد روزی مطالبهٔ عمومی این باشد و اپوزیسیون معتبری در داخل ایران برای تامین آن شکل گیرد. شاید فکر می کند ممکنست حتی امثال موسوی روزی تسهیلگر این امر شوند. البته با این ملت چل تکه و این حکومت متصلب، این گزینه از دید شخص من دور ازدسترس می نماید.
بهرحالی حق بدهید آقایان سیلی ۸۸ را فراموش نکنند. بعد از آن بارشان، بار نشد که نشد.