هروقت ازپیچ کوچه میگذشتی و وارد بازارچه میشدی قشقرقی برپا بود. وسط بازارچه حوض کوچکی بود که چند ماهی قرمز توی آن این طرف و آن طرف میرفتند و اسباب خوبی برای بازی و سرگرمی بچهها تا مادرانشان به آسودگی بتوانند مایحتاج روزانه را از مغازهدارها و دستفروشهای بازارچه تهیه کنند. دور حوض چند کوزه قلیان و دو سه گلدان گل بود و درحالیکه هر روز صبح کربلائی عباس سنگفرش بازارچه را آب پاشی میکرد بوی خاک و نسیم ملایم و طراوت گلهای اطراف حوض و بوی سبزیهای تازه از راهرسیده و کوزههای ماست و طشت پر دوغ و نان سنگک تازه که شاطر امرالله انصافا خیلی خوب آنها را میپخت حال و هوائی داشت که نمیشود آن را توصیف کرد انگار که آدم توی بازارچه احساس آرامش و امنیت میکرد زن ها غالباً هم را میشناختند و بازارچه «محله ما» جای مناسبی بود برای مطلع شدن از آخرین اخبار روز گذشته که در محله واقع شده بود. از خواستگاری فاطمه دختر اکرم خانم آمده تا وسیله تازهای که آقای الیاسی برای خانهاش خریده، تا اطلاعات جسته و گریختهای که از مستأجر جدید و تاز ه به محله آمده خانه بزرگ و مستأجر نشین حاج رسول تا این تاریخ بدست آمده! هم محلهایها به همه چیزِ هم کارداشتند، از بیماری و مرگ و عروسی و دعوای پدر و پسر و بدهکاری و… هرچیزی که فکر کنید، انگار که عقد دوستی و برادری آنها را توی آسمانها بسته بودند. اطلاع و دخالت در کار یکدیگر را یک فریضه میدانستند و هیچ ابائی از اظهارنظر و ارائه راهحل و دعوت به دعوا یا آشتی با فلان کس را نداشتند. خود من حتی تا سالهائی که بزرگتر شده بودم و بفهمی نفهمی عقلم میرسید هنوز نمیدانستم که بعضی از خانوادهها هیج نسبت خویشاوندی با ما ندارند و تنها پیوند ما با آنها اینست که همسایه ما هستند. آنقدر با هم یکی بودیم و رفتوآمد ما زیاد و آشنائی دقیق از نام و نشان و شغل و میزان تحصیلات و… تا هفت لایه نسبی! آنها داشتیم که نمیشد باور کرد این میزان از پیوند و درهم آمیختگی تنها به یمن همسایگی و هم محلهای بودن حاصل شده است. نمیدانم آیا حق دارم بگویم افسوس که امروز کسی پیدا میشود که نام همه همسایگان کوچه خود را بداند که حتی کسانیکه در آپارتمانها زندگی میکنند در حالیکه گوئی در یک ساختمان اما در اتاقهای متعدد بهسر میبرند. به طرز شگفتآوری پس از گذشت ماهها و شاید سالها نام ساکن آپارتمان طبقه بالا یا پائین خود را نمیدانند چه رسد به آنکه به درد هم برسند. دگرگونی مناسبات اجتماعی در پرتو تحول تکنولوژی و اشاعه رسانههای گروهی گونهای دیگر از الزامات اجتماعی را طلب میکند. تمامی کسانیکه به اعتلاء فرهنگی جامعه میاندیشند و دغدغه استمرار سلامت روابط انسانی را دارند بجا خواهد بود تا در نظام کنونی شهری از تمامی پدیدههای نوظهور دنیای جدید در راستای اصلاح ساختار رابطه انسان و ماشین و رابطه انسان و نظامات و الزامات جامعه شهری بهره گیرند. نشریه محله ما با این هدف پای به عرصه مطبوعات گذاشته و ولادت یافته است. نام محله ما با این امید برگزیده شده که یادآور عاطفهها، دوستیها، پیوندهای همدلانه و جوانمردیها باشد. دستهایمان را دراز کردهایم به آن امید که دستهائی آنها را بگرمی بفشرند و چشمان امیدوارمان نظارهگر یاریها و همراهیهاست. اکنون این شما و این نشریه «محله ما» به آن امید که درآیندهای نه چندان دور احساس کنیم که محله ما بواقع «محله ماست».
نقل از کتاب ماجراهای محله ما- برنده جایزه اول داستان طنز از سومین جشنواره طنز تهران- محمدجواد مظفر- انتشارات کویر