سالهاست که حیات و ممات ما ایرانیان با محرم گره خورده است. کودکی، نوجوانی، جوانی، بزرگسالی، میانسالی و پیری ما در انتظار محرمی از پس محرمی دیگر سپری شده است. محرم برای ما ایرانیان، ماهی متفاوت از سایر ماههاست. گردشگرانی که در این ایام به ایران سفر میکنند، این تفاوتها را به خوبی احساس میکنند.
محرم برای ما ایرانیان دو وجه دارد؛ وجهی آشکار که جنبه مادی، ملموس و عینی دارد و وجهی پنهان که جنبه ارزشی و معنایی و ذهنی دارد. پرچم، کتل، علم، سنج، طبل، زنجیر، عزاداری، لباس مشکی، تعزیه، نوحه سرایی، غذای حسینی و… همان وجه آشکار و بعد عینی و نمادهای محرم است که هر چند در گذر زمان کاستیها و فزونیهایی یافتهاند، اما آشنای هر ایرانی بوده، به نحوی که محرم را با آنها میشناسد و شهر و دیار خود را با آنها میآراید.
اما محرم وجه دیگری هم دارد، که کمتر به چشم میآید؛ ولی آثارش به مراتب عمیقتر و شدیدتر است. حریت، مسئولیتپذیری، حقطلبی، ظلمستیزی، عدالتخواهی، اعتراض، اصلاحطلبی، مبارزه با تحجر و… همان وجه پنهان محرم است، که بعد ارزشی و معنایی آن را شکل میدهند، که البته مانند همه پدیدههای اجتماعی جدا از یکدیگر نبوده، بلکه به یکدیگر وابسته و در واقع، دو روی یک سکهاند.
اما یکی از مباحث مهم در باب محرم، جایگاه آن نسبت به حاکمیتهای سیاسی است. در این رابطه این سئوال مطرح است که؛ نسبت محرم با حاکمیتهای سیاسی زمانه چگونه است: خنثی و بیتفاوت است؟، مؤید و تأیید کننده است؟ و یا معترض و منتقد حاکمیتهای سیاسی است؟ به بیان دیگر، چه هنگام محرم نسبت به حاکمیتهای سیاسی، خنثی و بیتفاوت، چه هنگام مؤید و تأیید کننده و چه هنگام معترض و منتقد آنها است؟
با کمی اغماض تلاش میشود با استفاده از دو مفهوم «تشیع علوی» و «تشیع صفوی» و نیز نسبت ابعاد مادی و معنوی یا عینی و ذهنی پدیدههای اجتماعی با یکدیگر، به این سئوال پاسخ دهم. به عقیده من همین نسبتها و چگونگی ارتباط ابعاد مختلف مادی و معنوی پدیدههای اجتماعی است، که تشیع علوی را در تقابل با تشیع صفوی شکل و جهت داده است.
به بیان دیگر هر گاه نسبت عناصر مادی و معنوی پدیدههای اجتماعی – مذهبی تشیع، به ویژه محرم، به درستی استفاده گردیده و نمادهای مادی در بستر معنویت و در طول ارزشهای تعریف شده آن، قرار گرفتهاند، جسم و روح «این الطالب بدم المقتول بکربلا» در هم تنیده شده و پیوستگی جسم و روح، به حد اعلای خود میرسد، به نحوی که جسم در خدمت روح و روح در راستای تعالی بخشی جسم قرار میگیرد. در این حالت، محرم بیدارگر است و منتقد، ظلم ستیز است و عدالت خواه، دست گیرنده است و آزادی خواه، مسئولیتپذیر است و متعهد و سرانجام، وفادار است و اصلاحگر.
در چنین فضایی و متأثر از مناسک آیینی محرم در دستگاه معنویت و ارزشهای برساخته حسینی، قدرت یکپارچه و هدفمند جامعه، در قالب اعتراضات و شورشها، حاکمیتهای مستبد و فاسد را در معرض تهدید و فروپاشی قرار میدهد.
در گذشته تاریخ، هر زمان که تناسب صحیح و منطقی عناصر مادی و معنوی محرم، صورت گرفته است، شاهد جوش و خروشهایی در جامعه بودهایم، که ماحصل آنها، تزریق خونی تازه در کالبد بیرمق جامعه بوده است. از نمونههای برجسته آن میتوان به قیام توابین، مختار، سربداران، انقلاب مشروطه، قیام ۱۵ خرداد، ۱۷ شهریور و وقوع انقلاب اسلامی در ایران اشاره کرد.
اما هر زمان، این نسبتها رعایت نگردیده و جسم فارغ از بالندگی روح به حرکت و تکاپو در آمده است، حماسه حسینی به سطوح نازلی چون «مظلومیت»، «عطش» و «اربن اربا» فروکاهیده شده و فطرت قیام، به فترت و تشیع علوی، به تشیع صفوی مبدل گردیده است. در تشیع صفوی که به مثابه «نخل بیسر» است، صرفا بر بعد مادی و این جهانی، تاکید میشود. جسم را نشانه میرود و روح را وا میگذارد. سرشار از شور و هیجان و حرکت است، اما فاقد هدف و برنامه است.
به همین جهت، هر چند انرژی جنبشی فراوانی ایجاد میکند و فرد و جامعه را به تلاطم وا میدارد، اما باعث صعود و تعالی فرد و جامعه نمیشود و با خاتمه ایام سوگواری و مناسک مذهبی، به خاموشی گراییده و فرد همان «فرد» و جامعه همان «جامعه» باقی میماند. به مردابی میماند که در نتیجه انداختن سنگ به داخل آن هر چند مواج شده، اما موجهای بیهدف، قادر به تغییر وضعیت نبوده و آب در پس امواج، همچنان راکد باقی میماند.
فضاهای ایجاد شده در پس چنین محرمهایی که بعد ارزشی و معنوی آن مغفول مانده است، از آن نظر که منجر به تخلیه خشم و فشارهای روانی فروخورده جامعه، که بخشی از آن ناشی از عملکرد نادرست حکومتها است، میگردد، غالبا به سود حاکمیتهای سیاسی موجود تمام میشود. بنابراین، حاکمیتهای سیاسی نه تنها از برگزاری این نوع مناسک ممانعتی به عمل نمیآورند بلکه با بکارگیری ابزارهای مادی و تبلیغاتی خود به گسترش این جریان کمک هم مینمایند و همین امر، یعنی حمایت مستقیم حاکمیت سیاسی از هیئتهای مذهبی مردم نهاد، نه تنها به سلب استقلال هیئتهای مذهبی ختم شده، که آنها را وامدار حاکمیت سیاسی و بالطبع دعاگوی آن مینماید.
تأمل و واکاوی در برگزاری مناسک آیینی محرم در اعصار گذشته، مبین آن است که در غالب موارد، این تفکر تشیع صفوی بوده است که بر محرم و مناسکش، حاکمیت و استیلا داشته است و به ندرت شاهد نقش آفرینی تفکر تشیع علوی در ایام محرم و مناسک آیینی آن بودهایم، که این تفاوت، خود مبنای سئوالی اساسی است، که پاسخ اجمالی آن را میبایست در عملکرد حاکمیتهای سیاسی وقت، که مصلحت خویش را در تداوم مناسک آیینی محرم بدون توجه به ابعاد ارزشی و معنایی آن میدیدند، جست و جو کرد.
در واقع، نسبت و جایگاه محرم و دیگر مناسک آیینی با حاکمیتهای سیاسی، به این نکته اساسی باز میگردد و آن این که؛ سخن از محرم؛ «ماه خون» و «ماه پیروزی خون بر شمشیر»، هنگامی تعین یافته و به بار مینشیند که فلسفه برگزاری مناسک محرم حسینی را بدانیم. به بیان دیگر، هر گاه سخنرانیها، نوحه خوانیها، مداحیها و حرکت دستههای سینه زنی و زنجیر زنی، در راستای تبیین زندگانی امام حسین و دلایل قیام ایشان استوار گردد و شور حسینی در امتداد شعور حسینی تبیین شود و نقد حاکمیتهای زمانه با معیار «حسینی بودن و زینبی بودن» مد نظر قرارگیرد، محرم در جایگاه واقعی خود که همان مسئولیتپذیری، حق طلبی، عدالت خواهی و حریت است، قرار خواهد گرفت.
در این حالت، ارزش «امر به معروف و نهی از منکر» که اساس دعوت امام حسین (ع) است آشکار میگردد. به بیان دیگر، امام حسین (ع) نه برای حکومت، که برای جاری نمودن ارزشهایی چون «مطالبهگری»، «امر به معروف و نهی از منکر» و «پاسخ گو» نمودن حاکمیت زمانه نسبت به اعمال خویش است، که حرکت خود را آغاز کرد. اما در این جا سئوال دیگری نیز مطرح میشود و آن اینکه آیا محرم و فرهنگ اعتراض آن متعرض حاکمیتهای سیاسی دینی نیز میشود یا خیر و صرفا حاکمیتهای سیاسی غیر دینی را نشانه رفته است؟
در پاسخ به این سئوال، کافی است نظری اجمالی بر قیام امام حسین (ع) داشته باشیم. بررسی زندگانی این امام همام، مبین آن است که حسین (ع) هنگامی به پا خاست و قیام خود را آغاز کرد که حاکمیت اموی در نتیجه تلاشهای بیوقفه معاویه در اخذ بیعت از بزرگان و قبایل جامعه، نه حاکمیتی سکولار که حکومتی به شدت دینی شناخته شده، که فرزندش یزید به عنوان خلیفه خدا و رسول، زمام امور را در اختیار دارد و از بالاترین سطح مشروعیت برخوردار است.
به بیان دیگر اعتراض حسین (ع) به حکومتی دینی است که به زعم خود، جانشین خدا و رسول است و از بالاترین سطح مشروعیت دینی و مردمی برخوردار است. بنابراین، حسین (ع) درون حاکمیتی دست به قیام میزند که متصف به دیانت اسلام و جانشینی پیامبر است و نه حکومتی سکولار، چرا که به زعم وی، چنین حاکمیتی با همه نمادهای دینیاش، نتوانسته است به وظایف خود نسبت به جامعه عمل نماید، راه را بر هر گونه انتقادی بسته، نه امر به اصلاح دارد و نه اصلاح میپذیرد و بنابراین، شایسته حمایت نیست، تا درسی برای آیندگان باشد که فارغ از اسم و رسم حکومتها، سیاست و عمل آنها را به چالش بکشند، درسی که شوربختانه در هزارتوی نمادهای آیینی که هر سال بر تعداد آن افزوده میگردد، مغفول مانده و به حاشیه رانده شده است.
موارد فوق مبین آن است که به طریق اولی و به سیره معصوم، جامعه محق است علیه هر حاکمیتی از جمله حاکمیت دینی ـ که مع الوصف میبایست تامین کننده خیر دنیا و آخرت افراد جامعه باشد ـ، در صورتی که قادر به تحقق خواستهها و وعدههای داده شده (در حال حاضر و در چارچوب قانون اساسی)، نبود، دست به اعتراض زند.
مطالعه تاریخ معاصر ایران مبین آن است که در مقاطعی از تاریخ، محرم عصاره فرهنگ اعتراضی ایرانیان و فریاد رسای آنان علیه ظلم و بیعدالتی بوده است و آن دورههایی بوده است که فضای حاکم بر محرم، نه از آن تفکرتشیع صفوی که در آن فطرت به فترت گراییده و مناسک، کعبه آمال و شعور به شور حسینی فروکاهیده شده است، بلکه این تفکر تشیع علوی، که ظلم و بیعدالتی را بر نمیتابد، میدان دار صحنه گردیده است.