بعد از سخنرانی غیرمنتظره «خروشچف» در بیستمین کنگره بینالمللی حزب کمونیست و افشای پارهای از جنایات استالین، «مائو» که از آن همه قدرناشناسی و تجدیدنظرطلبی (رویزیونیسم) «رفیق» و مطیع دیروز نسبت به رهبر خود متعجب و سرخورده شده بود، کارزاری را در چین به راه انداخت که به کمپین «یکصد گل» مشهور شده است: «بگذار صد گل بشکفد و صد مکتب باهم رقابت کند.»
مائو که پیش از این، همه انواع «انتقاد غیرمسوولانه، پشت سر حرف زدن بدون پیشنهاد سازنده، سکوت در جلسات، شایعهپراکنی بعد از جلسه، نافرمانی از دستورات، اولویتِ توجه به عقاید فردی، بیتوجهی به انضباط سازمانی و…» را جملگی «انتقادهای بورژوایی» و سزاوار سرزنش اعلام کرده و سابقه برخوردهای خشن حکومت او با منتقدان، برای همگان آشنا بود؛ به یکباره اعلام کرد دولت میخواهد «نظرات واقعی شهروندان» را بشنود؛ زیرا «انتقاد، دولت را به سمت بهتر شدن میبرد» و راهی است برای شکوفایی اقتصاد، صنعت و هنر باستانی چین!
در اینکه هدف مائو از به راه انداختن سلسله گفتوگوهای انتقادی میان موافقان با مخالفان، شناسایی نقاط ضعف حکومت از زبان منتقدان و به قصد اصلاحات بوده که در ضمن آن میشد با اقامه برهان و اثبات حسن نیت، آنها را جذب کرد یا صرفا حیلهای برای شناسایی مخالفان و دشمنان بالقوه، تردید وجود دارد.
بسیاری معتقدند مائو از همان ابتدا در پی این بود تا به بهانه باز کردن فضای سیاسی، مخالفان را شناسایی و شکار کند. البته بهرغم تبلیغات صورت گرفته، خود او در همان ابتدا اعلام کرده بود از اهداف اصلی این کمپین «کمک به مردم برای تشخیص «گلهای خوشبو» از «علفهای سمی» است». بنابراین برای جلوگیری از گمراه شدن جوانان در تشخیص «گلهای خوشبو» از «علفهای هرزی» که ممکن بود از دهان منتقدان بیرون آید! شش معیار مشخص کرده بود که اولین آنها «گفتار و کردار باید به وحدت ملیتهای مختلف ما کمک کند، نه اینکه باعث تفرقه آنان شود» بود. از میان معیارهای مشخص شده هم به تصریح خودش: «راه سوسیالیستی و رهبری حزب از همه مهمتر است.»
در مقابل اما سادهلوحی و خوشبینی منتقدان باعث شد تا راهاندازی این کارزار را نشانهای از نرمش مائو برای باز کردن فضا با هدف «همزیستی میان ایدئولوژیهای متناقض» و قبول میزانی از پلورالیسم بیابند و طبعا مباحث داغی در فضای فکری و روشنفکری چین شکل گرفت که خواهناخواه در مواردی، بنیانهای حکومت و شخص مائو را هدف گرفت.
با این حال تنها چندماه بعد از آغاز این کمپین بود که روی دوم سکه «شکفتن گلها» رخ نمود و مائو به این بهانه که بورژوازی از این فرصت سوءاستفاده و حملات خود را به حزب کمونیست و سیستم سوسیالیسم در مطبوعات آغاز کرده و «در پارهای نقاط حوادث نامطلوبی رخ داد و مدافعان حزب و سوسیالیسم مورد حمله و ضرب و شتم قرار گرفتهاند» فرمان «حملات متقابل» را صادر کرد.
به این ترتیب تودهها فرصت یافتند به روشنی آنهایی را که انتقاداتشان بدخواهانه بود تمییز دهند و برای حمله متقابل در زمان مناسب نیرو جمع کنند.
«برخی میگویند این یک نقشه پنهانی بود اما ما میگوییم این یک نقشه کاملا آشکار بود؛ زیرا ما آن را قبلا برای دشمن روشن کرده بودیم. بگذارید ارواح و هیولاهای مهیب خودشان را ظاهر کنند، آن وقت میتوانید نابودشان کنید! تنها هنگامی که به علفهای سمی اجازه دهید از خاک جوانه بزنند میتوانید ریشهکنشان کنید. مگر دهقانان هر سال چندینبار وجین نمیکنند؟»
نیرویی که مائو از آن نام میبرد چیزی جز لشکر جوانان، تهیدستان شهری، روستاییان و دانشآموزانی که بازوبندهای سرخ میبستند و برای برخوردهای سخت و خشن با منتقدان، استادان دانشگاه، روزنامهنگاران و روشنفکران، مهیا و تحریک شده بودند؛ نبود. از آن زمان به مدت بیش از ۱۰ سال خیابانها، دانشگاهها، تئاترها و … جولانگاه حضور این جمعیت هیجانزده و خشن بود تا در فضای رعب و وحشتی که آفریده شد؛ کلیه عناصر میانهرو حزبی به جرم «تمایلات بورژوازی» اخراج و به همراه روشنفکران و دگراندیشان یا به قتل برسند یا برای «بازآموزی» به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شوند.
«به کار نابودی ضد انقلاب ادامه دهید و آنها را در هر کجا یافتید، از بین ببرید. رفتار طبق قانون به معنای آن نیست که دست و پایمان بسته باشد… هر جا که ضد انقلابیون یافت شدند، آنها را از بین ببرید و اطمینان داشته باشید که طبق قانون رفتار کردهاید.» تنها زمانی به این وضعیت خاتمه داده شد که درگیریهای درونگروهی در گارد سرخ به نقطه خطرناکی رسید و درحالی که چین در ورطه قحطی و مرگ میلیونها انسان بر اثر گرسنگی افتاده بود؛ سایه سنگین تجاوز خارجی نیز کیان حکومت را تهدید میکرد. / روزنامه دنیای اقتصاد