در زمانهایی که ماجراجویی رونق داشت، آفاناسی نیکیتین، بازرگان اهل روسیه قصد هندوستان میکند و برای رسیدن به سرزمینی که نه تنها روسها بلکه اروپاییان در قصههایشان از آن شنیده بودند پا به سفر میگذارد. حاصل این سفر، حدود هفت سال تجربه میشود تا این بازرگان اهل شهر توِر روسیه از اولین اروپاییانی باشد که به هند میرود. سه سال از این سیاحت در هندوستان و بقیه آن هم در راه سپری میشود که قسمت زیادی از آن در ایران بوده تا جایی که آفاناسی خوش مشرب حتی تا حدودی زبان فارسی را در کنار کمی ترکی و عربی نیز یاد میگیرد!
تاریخ سیاحت این ماجراجوی روس به بیش از پانصد سال پیش و میان سالهای ۱۴۶۸ تا ۱۴۷۵ میلادی باز میگردد، یعنی زمانی که آققویونلوها (سپیدگوسپندان) به رهبری اوزون حسن (حسن دراز به ترکی) بر ایران حکمرانی میکردند. اوزون حسن پدر بزرگ شاه اسماعیل یکم صفوی بود که به مدت بیست و پنج سال بر سرزمین مرکزی ایران، آذربایجان، عراق و شرق آناتولی سلطنت کرد. در آن زمان، شمالیترین شهر ایران دربند بود که به دست ساسانیها ساخته شده بود و هم اکنون جنوبیترین و قدیمیترین شهر در روسیه است.
آفاناسی نیکیتین، شرح سفر خود را در کتاب کوچکی به نام «سفر به دیگر سوی سه دریا» بیان میکند که از شهر مادری خود شروع میشود، تا «دریای دربند» که یکی از نامهای دیگر دریای کاسپین است ادامه پیدا میکند، به خلیج فارس و اقیانوس هند میرسد تا از آنجا به هندوستان برود و در بازگشت هم پس از عبور از سرزمینهای ایرانی و سیاحت در دریای سیاه وارد روسیه میشود تا کمی قبل تر از رسیدن به توِر دارفانی را وداع گفته و سفر نهایی خود را آغاز کند.
امروزه از وی به عنوان یکی از ماجراجویان روس و سفرای فرهنگی در تاریخ این کشور یاد میشود. کتاب وی اگرچه توضیحات دقیقی از شهرها و مکانهای آن زمان ارائه نمیدهد، اما با این وجود اطلاعاتی جذاب از برخی اتفاقات در حین سفر میدهد. خود سفر هم از این جهت که برای اولین بار یک ماجراجوی روس شرح مسافرتی غیر از مسافرت زیارتی را ارائه میکند در تاریخ ادبیات روسیه حائز اهمیت است. همین قصد تجاری و سیاحتی و دوری از مراسم و شعائر دینی برای آفاناسی که فردی عمیقا معتقد بوده آن چنان سنگین گشته که باعث شده تا ماجراجویی خود را «گناه آلود» بخواند. البته، همواره بحثهایی بر سر این بوده که آیا این بازرگان روس به دین اسلام گرویده یا نه! سه نسخه از کتاب «سفر به دیگر سوی سه دریا» وجود دارد که در یکی از این نسخهها میتوان اصطلاحاتی چون «بسم الله الرحمن الرحیم»، «الله اکبر»، «خدا را شکر»، بخشی از اسماء الهی و همچنین آیات شریفه ۲۲ و ۲۳ سوره مبارکه حشر را مشاهده کرد! همین هم باعث برانگیخته شدن سؤالاتی درباره گرایش آفاناسی به دین اسلام شده است که جواب آن تا امروز رمزآلود باقی مانده است.
سفرنامه آفاناسی نیکیتین به فارسی ترجمه نشده است. نسخه انگلیسی و روسی آن در اینترنت قابل دسترسی است که تورق آن حتی به شکل مجازی خالی از لطف نیست. در یکی از نسخههای روسی که به سال ۱۹۵۸ میلادی در زمان شوروی چاپ شده، اطلاعات جانبی در پاورقیها هم قابل توجه هستند که خواندن را شیرینتر میکند.
اما همسفر بشویم با آفاناسی نیکیتین.
سفر این بازرگان روس به همراه گروهی دیگر از بازرگانان از کلیسای جامع توِر شروع میشود که پس از اجازه از حاکم از راه رودخانه و با قایق به سمت دریای دربند میروند، اما در میانه راه وسایل و اشیای و حتی کتابهای مذهبی خود را در حادثه راهزنی از دست میدهند. همین هم یکی از دلایلی میشود تا آفاناسی برای درخواست کمک به دیدار حاکم شروان برود که نومیدانه و بدون حمایت خاصی مجبور به ادامه راه از دریای دربند میشوند تا به چپکرود در مازندران میرسند. پس از شش ماه اقامت در چپکرود، شش ماه در ساری، و چند ماه در آمل، آفاناسی به دماوند و بعد شهرری میرود، جایی که به گفته وی «شاه حسین و فرزندان وی» شهید شده است و «به سبب نفرین او هم ۷۰ شهر نابود شده اند.»
البته به نظر میرسد این بازرگان روس که آشنایی کامل با زبان نداشته، واقعه عاشورا را به خوبی متوجه نشده است و فکر کرده که امام حسین (ع) در شهر ری به شهادت رسیده است، در حالی که ری تنها به عمر بن سعد وعده داده شده بود.
پس از عبور از شهرهایی چون کاشان و نائین، ماجراجوی روس چند ماهی را هم در یزد سپری میکند و بعد به سیرجان و طارم میرود که با تعجب میبیند در آنجا کشاورزان و دامپروران «به دام خرما میدهند»! این راه از شمال به جنوب گویا مسیر تجارتی و مسافرتی کاروانها بوده و طارم هم در آن زمان قطب صادراتی خرما محسوب میشده است.
با عبور از طارم، آفاناسی به لار رفته و از آنجا به «بندر» میرسد که «در تنگه هرمز» قرار داشته است.
بندر که در آن زمان گویا به بندرعباس کنونی گفته میشده و یا منظور وی هرمز بوده محل بسیار مهمی به شمار میآمده است. این چنین به نظر میرسد که جزیره هرمز به نوعی چهار راه تجاری میان هندوستان و اروپا محسوب میشده است. آفاناسی درباره هرمز میگوید: «هرمز یک جزیره است و دریا دو بار در روز آن را سیلاب میکند. من اولین عید پاک را اینجا گذراندم، چهار هفته زودتر به اینجا رسیدم. من به شهرهای دیگر اشاره نکردهام، چرا که تعداد آنها بسیار زیاد است. گرمای خورشید در هرمز شدید است، آدم را میسوزاند. یک ماه در هرمز ماندم […] با چند اسب نر [یکی از اقلام صادراتی ایران در آن زمان] در اقیانوس هند با یک جهاز به راه افتادم [در اصطلاح دریانوردی سنتی در جنوب، جهاز نام عمومی انواع شناورهای چوبی منطقه است که بادبانبندی لچکی داشتهاند].»
گرمای هرمز آن چنان در خاطر این ماجراجو نقش میبندد که حتی آن را تا هندوستان در یاد خود نگه میدارد تا جایی که در خاطرات خود راجع به هندوستان میگوید که آنجا چندان گرم نیست! اگرچه آفاناسی روس از گرمای هوا «در جده، باکو، مصر، عربستان، لار» و حتی خراسان میگوید، اما گویا اقامت طولانیتر در هرمز نسبت به دیگر شهرها و احتمالا مواجهه با باد سَمُوم که بادی داغ، خشک و خفقانآور است که هنگام بهار و تابستان عمدتا در صحرای آفریقا و خاورمیانه میوزد، باعث شده تا گرمای جنوب برای وی بسیار تعجب آمیز باشد. جالب است که ایوان مینایف، هندشناس و شرق شناس روس هم درباره گرمای سَمُوم صحبت میکند و میگوید که هوا آن چنان گرم میشده که مردم خیابانها را با حصیر و حتی فرش میپوشاندهاند تا از گرمای سوزان در امان باشند و به دور دیوار خانهها پارچه میکشیدهاند تا گرما به داخل خانه نفوذ نکند. اغلب اوقات هم که از فرط گرما مردم یا در دریا و یا در استخرهای خانهها و اطراف در آب پناه میگرفتهاند.
البته تنها گرمای هوا نبوده که هرمز را دیدنی میکرده است! گرمای تجارت هم آن را به منطقهای منحصر به فرد تبدیل کرده بوده است.
در تعریف از یگانگی هرمز، آفاناسی نیکیتین بعدها میگوید: در هرمز «همه جور آدمی از مذاهب، بازرگانان و مسافران از سراسر جهان شناخته شده آن زمان را دیدیم. هر چیزی انواع و اقلام وسایل گران قیمت و کمیاب در اینجا خرید و فروش میشد…ساکنان به راحتی و ظرافت در لباس و موسیقی علاقه داشتند…انگشترهای طلا با سنگهای قیمتی آنها و قیطانها، گوشها، گردن، بازوها و پاهای آنان را تزئین کرده بود…هرمز شهر تجملات و لذتهای مختلف بود و لذتهای مختلف…حتی غیر قابل کشت بودن خاک محلی با عرضه مداوم محصولات مختلف از سرزمین اصلی احساس نمیشد: خوشمزه ترین غذاها در اینجا به وفور یافت میشد» […]
آفاناسی همچنین به میزان بالای مالیات در هرمز اشاره میکند و میگوید که مقدار آن یک دهم از هر کالایی است.
گویا جدا از این، هرمز مرکز داد و ستد مروارید هم بوده است چرا که این تاجر روس از «کاتوباگریم» به روسی هم یاد میکند که همان «قطیف و بحرین» بوده که وابسته به هرمز به شمار میآمده تا جایی که به هنگام صحبت از گرمای هرمز در یک مورد میگوید که «گرما در هرمز و بحرین، جایی که مروارید متولد میشود» بسیار شدید است. تدوین گران آکادمی علوم شوروی هم که کار تدوین این نسخه را انجام داده اند بر این موضوع تاکید میکنند که بخشی از سود حاصل از صید مروارید در قطیف و بحرین به ملک هرمز داده میشده است. به گفته این محققین، حتی هرمز چنان اهمیتی داشته که جمهوری جنوا طرحی را به ارغون خان، فرمانروای ایلخانان پیشنهاد میکند که در آن مسیر تجارت کاملا از هرمز بگذرد تا جایی که فرمانروای ایلخانی با کشتیهای نظامی خود کشتیهایی را که به سمت دریای سرخ و مصر میرفتهاند مجبور میکرده تا تغییر مسیر دهند و به هرمز بیایند تا بقیه مسیر را از آنجا ادامه بدهند.
آفاناسی نیکیتین از اهمیت فرهنگ ایرانی و اسلامی در هند هم میگوید. جمعیت قابل توجه طبقه «خراسان» در میان نخبگان و اشراف در هند باعث شده تا آفاناسی در مشاهدات خود بگوید که «شاهزادهها در سرزمین هند همه خراسانی هستند و همه اشراف هم همین طور»! این میزان از نقش برای فرهنگ ایرانی و زبان فارسی حتی باعث میشود تا آفاناسی در هند برای خود نام «خواجه یوسف خراسانی» را انتخاب و خود را به دیگران با این اسم معرفی کند. گویا در این دوره سلطان نشین بهمنی که از نخستین خاندانهای مسلمان حاکم در هند بوده بر مناطق بزرگی از هند حکومت میکرده است. بهمنیان گرایشات شیعی داشته و علاقه بسیاری به عرفا، ادیبان، صنعتگران، شعرا، دانشمندان و در کل به فرهنگ ایرانی داشتهاند.
زبان دربار این خاندان فارسی بوده و علاءالدین حسن بهمنشاه خود را از سلاله بهمن (اردشیر) فرزند اسفندیار از شاهان اساطیری ایران معرفی میکرده است.
آفاناسی نیکیتین پس از هند به اتیوپی میرود و چند روزی را در آنجا سپری میکند. سپس به مسقط و از آنجا دوباره به هرمز و شهرهای دیگر ایران از جمله یزد، شیراز و قم میرود و در راه بازگشت در شمال ایران اخبار تصرف سیواس و آماسیا (در ترکیه امروزی) به دست نیروهای اوزون حسن را دریافت میکند. سپس به دریای سیاه «یا دریای استانبول در فارسی» میرود و سرانجام ماجرای خود را با دعا و آیاتی از قرآن کریم که گویی با عجله و آگاهی از مرگی زودهنگام است به پایان میرساند.