لالهزار را میتوان استعاره تحول شهرسازی ایران دانست. و اگر قرار باشد به اختصار و در حد طرح مساله با نگاهی جدید به این استعاره بپردازیم، میشود سرفصلهای زیر را مطرح نمود.
- نخست اینکه به باور من، لالهزار شکل متحول و پیشرفته بازار سنتی ایران است. بازاری که برای عصر خودرو ساختهشده، تناسبات تردد سواره در آن رعایت شده و سقف ندارد. هرچند از نظر کالبدی، ساختار کاملا مشابه با ساختار بازار سنتی شهرهای تاریخی را دارد.
- دوم آنکه، لالهزار، درست مثل بازار در شهرهای تاریخی، مکانی صرفا برای کسبو کار نیست. یک «عرصه شهری» است. بالاتر از «فضای شهری» است. لالهزار تجسم شکل متکامل عرصه شهری بازار به عرصه شهری نوین است.
- سومین نکته که کم از دو نکته پیشین نیست، تجسد تفکرات جدید مدنی و اجتماعی در لالهزار در تحول آن از بازار سنتی به بازار جدید و شهری است. این نکته را با دقت مطرح خواهمکرد.
- لالهزار در تحول خود از بازار سنتی به به یک عرصه شهری، محتوای تازهای به مناسبات مدنی ایران میدهد و با این محتوای تازه است که خود را از بازار جدا میکند. در عین حال که ادامه بازار است، با تحول در محتوای مدنی خود، راهش را از بازار سنتی جدا میکند. این نکته بسیار مهم و عبرتانگیزی است. اگر معماری و حتی مدنیت اجتماعی ما تحولی چنین میداشت و با منطق دیالکتیکی درستی بر روی شکوه مدنی گذشته تاریخی ما بالا میآمد و با تحول درونی خود از گذشته جدا میشد، امروز ما سرنوشت بهتری داشتیم.
نظر به سرفصلهای فوقالذکر، لالهزار را باید با نگاهی تازه ببینیم. این نگاه نوستالژیک نیست، تحلیلی و منطبق بر دادههای تاریخی است. در یک مقاله علمی لازم است استناداتِ این نگاهِ تازه بسیار غنی و متنوع باشد، ولی برای گزارشی ساده که هدف اصلیاش طرح دیدگاه تازه به لالهزار است به تک فاکتهایی اشاره میشود برای نشاندادن شیوه جستجو در اسناد و مدارک تاریخی و کتابخانهای.
- تکامل کالبدی
شهرهای تاریخی ما، عموما، ساختار شکلشناسانه مشابهی دارند. نخ تسبیحی به نام بازار داریم که شالوده شهر را تشکیل میدهد و لایههای چسبیده به آن از تجاری به خدماتی و از آن به مسکونی توسعه مییابند. این شکل از کالبد شهری را هم در تبریز میبینیم هم در کاشان و یزد و بسیاری دیگر از شهرها. البته با تفاوتهایی در قواره و تناسبات که ناشی از اندازه شهر و جمعیت است.
این کالبد در شهر تاریخی تهران که عنوان پایتخت را دارد، کمی خاصتر میشود. رابطه مسجد سلطانی، دربار، قیمت کالاهای عرضهشده در بازار و، بعدها، تشکلهای مدنی بازاریان تعیینکننده شکل عمومی بازار میشود. بر همین اساس است که در بازار بزرگ امیر طلافروشان را در راس و ابتدای بازار و در جوار دربار داریم و کاهفروشان و مارفروشان را در انتهای بازار که به دروازه خروجی شهر ختم میشود. و در همین ارتباط است که مسجد سلطانی در مجاورت دربار ولی جدا از آن ساختهمیشود که ضمن نشاندادن تعلق دربار به اعتقادات مردم، در موقعیتی باشد که نیاز به رفتن تو دل جماعات و مردم نباشد. در همین ساختار است که خانههای اعیان و اشراف در شعاعی از دربار و بخش گران بازار مستقر میشوند. از اودلاجان با اشرافیت خاص خودش شروع میشود و به چال میدان میرسد.
و از آنجا که متاسفانه حکومتهای ایرانی متکی به مردم نبودند، عموما مقر خود را در کنار و لبه بیرونی شهر و آبادی قرار میدادند. در تهران نیز دقیقا همینگونه بود. به تبع دربار، درباریان و اشراف نیز چنین میکردند و خانههای خود را بر گرد امنیت دربار میساختند. هر آنگاه در اثر رشد جمعیت و بزرگشدن شهر خانهها و زندگی مردم به دم در دربار میرسید، دربار جابهجا میشد. برای اجتناب از تطویل کلام، به خط سیر کاخهای سلطنتی از گلستان به مرمر، و از آنجا به سعدآباد و نیاوران اشاره میکنم.
بازار در کنار این ویژگی عمومی شهری، دارای عناصر، تقسیمات و پهنهبندی خاص خودش است. مفاهیمی چون راسته، سرا، حیاط، تیمچه و غیره از این دست هستند. ضمن آنکه سکانسبندی فعالیتی هم دارند. مثل راسته یا بازار آهنگران، بازار زرگران، بازار نوشتافزار و الی آخر.
بازار وقتی به جهان امروز میرسد، میشود لالهزار. راسته اصلی را خود خیابان تشکیل میدهد و جای تیمچهها و سراها را پاساژها و کوچهها میگیرند و چون نیازی به پوشش سقف نیست، تناسب کف با ارتفاع هم عوض میشود. هرچند در ابتدا جداره لالهزار عموما ساختمانهای یک طبقه بود، ولی به مرور ارتفاع جداره متناسب با عرض معبر افزایش مییابد و استقرار خطی فعالیت تجاری و خدماتی استقرار عمودی هم پیدا میکند و تعریف تازهای از مکان تجاری و خدماتی ارائه میکند. با نگاهی کمی سادهسازانه، خیابان صاحبالامر تبریز هم تحولی مشابه لالهزار دارد: بیرون آمدن مغازهها از معبر مسقف به لبه خیابانِ بدون سقف. استعارهای از گشودگی جامعه به بیرون از فضاهای بسته. اینهمه بالکن بر جداره خیابانهای مرکزی تهران هم یادگار آن گشایش فرهنگی و مدنی بعد از جنبش «روشنگری» و مشروطیت هستند.
- لالهزار و بازار شهر، عرصه شهری
برخی از پژوهشگران و مورخان برداشت سادهای از بازار در شهرهای تاریخی دارند و آن را مکانی تکساحتی برای فعالیت بازرگانی میدانند. اینان عموما معتقدند «بازار محل اختصاصی کسب وکار است. بر حسب شغلهای مختلف تقسیم شده: بازار زرگرها، بازار کفاشها، مسگرها و . . بر اساس آماری که داریم از دوره ناصری بازار تهران هم شروع به رشد میکند. رشد موازی با شهر. چون بازار هم از نظر محلی جایی واقع شده که وسط این پنج محله است، به طوری که از همه این محلات دسترسی به بازار آسان بود، و البته در آن زمان صنعت خاصی که متعلق به تهران باشد گزارش نشده، نه قالیبافی، نه مسگری و نه زرگری. یعنی آنچنان وجه صنعتی ندارد و در واقع یک جور استفاده محلی داشت، هرچند که هر محلهای مغازه و دکان داشت.»
ولی میتوان بازار را کاملتر از این تصویر دید. در دورههای متمادی، بازار یعنی کل شهر و تمام اتفاقات شهری و کشوری در آن میافتاد. از تشکلهای صنفی و اجتماعی تا مناسبات سیاسی و مردمی. این ویژگی است که بازار را تبدیل به «عرصه» شهری میکند. بنا به تعریف یانگِل شهرساز و شهرشناس اروپایی، یکی از بزرگترین مسئولیتهای طراح و برنامهریز شهری، آن است که برای جایگزینی هرچه بیشتر رفتارهای اجتماعی شهر با رفتارهای اجباری مردم برنامه بریزد. از دید او اگر رفتن به پزشک یا سرِکار و مدرسه رفتاری اجباری است، رفتن به پارک و قدم زدن در خیابان رفتاری ارادی است که نبودش سبب مشکل در زیست مردم نمیشود. ولی در جامعه امروز، برای این رفتارها فضا و کاربری تعریف میشود. مثل پارکها و فضاهای پیادهمحور. اینها «فضاهای شهری» هستند. اما فراتر از فضای شهری، «عرصه» شهری داریم که موجد و پذیرای رفتارهای اجتماعی و فرهنگی مردم است. مثل کلوبها و مراکز فرهنگی و هنری و البته سیاسی. در حقیقت رفتار اجتماعی با رفتار ارادی این تفاوت را دارد که در رفتار اجتماعی هدف فقط پرشدن اوقات فراغت نیست، هدف ارضای نیازی فرهنگی و مدنی است. به همین خاطر است که میگویند اگر سینماهای کشور را درست طراحی کنیم، تبدیل به عرصه شهری میشوند چون مخاطب سینما با انتخاب نوع فیلم به آنجا میرود.
در تاریخ شهرهای ما، بازار اصلیترین عرصه شهری بود. همیشه، اصلیترین حرکتهای اجتماعی و سیاسی در بازار شکل میگرفت. مرور ساده رویدادهای قبل و بعد از جنبش مشروطیت و حتی جریانات انقلاب اسلامی، به خوبی اثبات میکند که بازار تهران یک عرصه شهری بود و هست. این عرصه شهری انواع نیازهای مادی و غیرمادی اهالی پایتخت را در بر میگرفت. از گعدههای سیاسی تا کتابفروشی، از نوشخواری تا فروش محصولات فرهنگی. به همین خاطر است که هم سفارتخانه در بازار داریم هم مسجد و کتابفروشی. سفارتخانه انگلیس در دل بازار است و سفارتخانه پروس در کوچه مروی، کنار بازار. آن هم بازاری با تنوع فراوان فعالیتی. هینریش بروکش، دبیر اول سفارت پروس در تهران در زمان ناصرالدین شاه، میگوید «ایرانیان کلا عکسها و تابلوهای رنگی را دوست دارند و در غالب دکانهای بازار، هر نوع کالایی که بفروشند، عکسها و تابلوهای رنگی را هم برای فروش عرضه میکنند و این عکسها و تابلوها به هر زمانی که مربوط شود و هر مضمونی که دارا باشد، خریدار و طالب زیاد دارد. و هر از گاهی مقادیر مصرفنشدهای از عکسهای رنگی و پوسترهایی که در اروپا و در مناسبتهای مختلف چاپ میشود و غالبا مدتها در راه میماند، به ایران میرسد و با استقبال زیادی از مردم مواجه میشود. عکسهای زیادی که در زمان اقامت ما در بازار تهران عرضه میشد، عکس ویکتور امانوئل پادشاه ایتالیا با آن سبیلهای بلند و معروف و کلاه گاریبالدی بود. این عکسها به مناسبت استقلال ایتالیا بر اثر مجاهدتهای گاریبالدی به چاپ رسیدهبود و اینک پس از مدتها در تهران به فروش میرسید. در میان عکسهای رنگی عرضهشده، عکس پادشاه پروس هم در دوران ولایتعهدی وجود داشت.»
این حرف نشان میدهد بازار تهران مرکز بدهبستان فرهنگی بزرگی بود و آخرین رویدادهای جهانی به شکل خبری یا هنری در آن منعکس میشد.
آیا لالهزار وجهی متفاوت از این داشت؟ اصغر بیچاره، عکاس خاطرهانگیز سینمای ایران میگوید «آن زمان در لالهزار یک کافه لالهزار داشتیم که مثل کشورهای اروپایی که کافههایی دارند که فقط نسکافه و قهوه و چای سرو میکنند و غذا ندارند (خب تهران هم نگین یک ملت و نگین این تهران هم لالهزار بود). آقایان هنرمندان از صبح ساعت نه در این کافه جمع میشدند. از ساعت ده و ده ونیم مطبوعاتیها میآمدند و جلسهای داشتند و گپ و گفت و اینها؛ بعد از یکی دو ساعت تایمشان تمام میشد، میرفتند و شعرا میآمدند. شعرا میرفتند و هنرمندان تئاتر پیدایشان میشد. بعد اینها اکثرا کارشان در کافه که تمام میشد، میآمدند به عکاسخانه من»
تصویر بهخوبی نشان میدهد لالهزار مکانی برای صرف اوقات فراغت با بنمایه فرهنگی و اجتماعی بود. این را گردشگران خارجی هم به کرات گفتهاند.
«جهودها در جلوی مغازههای عتیقهفروشی کوچک خود خیابانهای لالهزار و شاه نشستهبودند، آفتاب میخوردند و مواظب دیپلماتها و خارجیهایی بودند که از آنجا رد میشدند. آنها به محل رنگ دیگری دادهبودند و اشیاء قدیمی و بعضی عتیقهجات محل را جالب و تماشایی کردهبود. این کاسبها کمک میکردند مسافرین خارجی مقداری وقتگذرانی کنند و هیئتهای دیپلماسی مقیم تهران و خارجیها که تنها با خانوادههای ایرانی محدودی رفتوآمد داشتند، میتوانستند با سرکشی به این مغازهها کمی تفریح کنند و درد دوری از وطن را فراموش نمایند». (سفری به دور ایران | کنتس مادفون روژن | ترجمه علیمحمد عبادی | انتشارات پاژنگ | چاپ اول ۱۳۶۹ | صفحه ۲۳۷)
از سوی دیگر، تقریبا مثل بازارهای شهرهای تاریخی، لالهزار موطن فعالیتهای سیاسی هم بود. نصرتالله کریمی نقل و اشارهای دارد به کوچه سیرک «یک کوچه بنبست. . . . که سابقا ته آن سیرک بود. و در روبروی آن هم خانهای هست که سابقا طرفداران احمد کسروی (کسرویون) آن را اجاره کردهبودند. اینها معروف بودند به «پاکدینان» و بعدها در سالهای بیست و قبل از کودتای ۲۸ مرداد هم «خانه صلح» بود و لنکرانی و دوستانش ادارهاش میکردند که وابسته به حزب توده شد و بعد از ۲۸ مرداد آتشش زدند».
طبعا از این مثالها زیاد است. غرض آن بود که وجه تشابه عمده بازار با لالهزار را تاکید کنیم. لالهزار نه یک فضای شهری بلکه یک عرصه شهری است. نقشی در تاریخ معاصر ایران بازی کرده که قبل از آن بازار به عهده داشت. اما آنچه که وجه تمایز لالهزار را با بازار برجسته میکند، پشتوانه و درونمایه مدنی و جنس تفکر پشت آن است.
- تفکرات جدید
شاید برای این بخش از ویژگی لالهزار بد نباشد بازهم بازار را به کمک بگیریم. میدانیم وقتی بازار شکل تقریبا کاملش را پیدا کرد، در میانه سلطنت قاجارها، در عصر«روشنگری» ایران، که با تاخیری یک سدهای از اروپا به ایران رسیدهبود، پای کتابفروشیها در بازار باز شد. بازار سلطانی، بازار بینالحرمین و تیمچه حاجبالدوله مکان این کتابفروشیها بود (این طنز تلخ تاریخ است که حاجبالدوله که این مکان را با هدیه سلطان به خاطر نقشش در شهید کردن امیرکبیر گرفت و ساخت، مکانی شد برای نخستین کتابفروشیهای تهران). «دارالکتب اسلامیه» اگر نه اولین از اولینها بود، در همین تیمچه مستقر شد. اما وقتی دارالفنون اوج گرفت، ناصرخسرو و کوچههای آن تبدیل به راسته ناشران، کتابفروشان و خدمات وابسته شد. و در اوجگیری مناسبات سیاسی جدید و نقش احزاب و مجلس شورای ملی در سرنوشت کشور، شاهآباد (جمهوری اسلامی) از میدان بهارستان تا میدان مخبرالدوله بدل شد به راسته غنی و انبوه کتاب و کتابفروشی. و البته بعدها کوچ کردند مقابل دانشگاه. اما آنچه که در مرحله کوچ کتاب و کتابفروشی از ناصر خسرو به شاهآباد روی داد، تغییر ماهوی محتوای فکری غالب کتابها بود. تاثیرات تحولات اجتماعی سبب شد نوع تفکر و اندیشه غالب بر انتشارات آن دوره کاملا با نسل و دوره پیشین متفاوت باشد. بهنقل از نصرالله حدادی بنمایههای فقهی و دینی، عموما، جای خود را به ادبیات و دانش مدرن جهانی داد. این اتفاق در روند تحول بازار به لالهزار با وضوح فراوان دیده میشود.
ادبیات و مدنیت رایج در لالهزار تفاوت ماهوی با متناظر بازار دارد. جهان تازهای در لالهزار تصویر میشود. اگر غالب تشکلهای بازار صنفی و مذهبی هستند، تشکلها و تفکرات رایج در لالهزار هنری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است آن هم با بنمایه نوین. ما در لالهزار تئاترها و تماشاخانهها و سینماها را در تناظر با هیئتها و نمایشهای سیاهبازی بازار داریم. اگر در دوره شکوه بازار درویشخان و نیداوود باید هویت شخصی و دینی خود را انکار میکردند و ساز را زیر عبا جابهجا میکردند، در لالهزار رفتن به کنسرت و نمایش جزو تشخصهای اجتماعی افراد بود.
اینجا، به شیطنت، میشود یک پرسش کناری را هم مطرح کرد آیا کالبد شهری و معماری لالهزار سبب این فرهنگ جدید شد یا فرهنگ جدید بود که این فضاها را خلق کرد.
- سیر تکامل درونی
تحول بازار به لالهزار، یک عبرت تاریخی بزرگ برای جامعه معماران و شهرسازان و برنامهریزان شهری دارد: اگر تحول درونی باشد، مرحله جدید در تعارض با گذشته قرار نمیگیرد. شکلگیری لالهزار کاملا بطئی، درونی و منطبق با روند تاریخی شکلگیری شهر بود. با افزایش جمعیت شهر و پیدایش سطوح جمعیتی جدید، اینبار نه پهنه جنوبی دربار (بازار) بل پهنه شمالی آن موطن اشراف و ثروتمندان میشد. لالهزار نخ تسبیح این کوچ جمعیتی به پهنه جدید بود. کوچ کاملا نظاممند. در این دوره است که نمایندگیهای خارجی نیز از محله بازار و دولت به خیابان عینالدوله (فردوسی) کوچ میکنند، به گونهای که در برخی نقشهها آن را خیابان سفارتخانه نام گذاشتهاند. مبلمان و طراحی شهری جدید هم متناسب با نیازهای نوظهور آن زمان در لالهزار شکل میگیرد. مثلا «زمانی میخواستند آن قسمت سنگفرش خیابان را مثل بلوار گلکاری کنند که اهالی خیابان اعتصاب کردند و گفتند باید اینجا ماشین رفتوآمد داشتهباشد» به عبارت دیگر، اگر در عرف تاریخنگاری، تاریخ جدید را به عصر اتومبیل، عصر راهآهن و عصر هواپیما تقسیم میکنند، لالهزار را هم میتوان سرآغاز دوره اتومبیل در سامانه فضایی شهری تلقی کرد.