علی میرزامحمدی : نکاتی درباره جایگاه علم در نظامهای استبدادی
✍علی میرزامحمدی
درباره جایگاه علم در نظامهای استبدادی نکات زیر قابل ذکر است:
۱- نظامهای استبدادی برخوردی گزینشی با علوم دارند؛ بر این اساس علومی که بتوانند به بقای آنها کمک بکنند به استخدام گرفته میشوند. برای مثال در آلمان نازی، اثر علمی که در عمل به نفع حزب نازی بود تشویق و در راس همه آثار علمی قرار میگرفت و بودجههای تحقیقاتی نیز بر مبنای همین سیاست تخصیص مییافتند.
۲- در نظامهای استبدادی، علوم تجربی بر علوم انسانی ارجحیت پیدا میکند و در میان علوم انسانی نیز، علومی مانند جامعه شناسی، حقوق، فلسفه و علوم سیاسی که جنبه انتقادی بیشتری دارند در لیست سیاه حکومت قرار میگیرند.
۳- با گسترش تسلط نظامهای استبدادی بر عرصه های مختلف زندگی مردم، از دانشمندان و اساتید دانشگاهها همانند دیگر افراد خواسته میشود برای اثبات وفاداری خود به حاکمیت، وابستگی خود به تمام هنجارهای دانشگاهی و علمی را که به نظر مقامات سیاسی با هنجارهای حاکمیت در تضاد است، کنار بگذارند. این نوع نظامها معتقدند هنجارهای اخلاق علمی باید به نفع ملاکهای سیاسی قربانی شوند.
ستیز اینچنین نظامهایی با دانشمندان و اساتید دانشگاه تا حدودی از ناسازگاری بین اخلاق علمی و قانون سیاسی جدیدی ناشی میشود که بدون مراعات مرام شغلی بر همه تحمیل میشود. بر اساس اخلاق علمی، نظریهها بر حسب ثبات منطقی و میزان انطباق با واقعیت، ارزیابی میشوند؛ در حالی که قانون سیاسی، واردکننده معیارهای بیربط غیر علمی و مرام سیاسی در این ارزیابیها است.
بنابراین، گسترش کنترل سیاسی بر دانشمندان و اساتید دانشگاه، وفاداریهای متضاد و ویرانگری را از آنها میطلبد. این مساله موجب میشود در نظامهای استبدادی، دانشمندان بر اساس دلبستگی به حکومت و وفاداری و تایید ساختار حکومتی موجود، دستهبندی شوند. در این دسته بندی، اندیشمندان منتقد ساختار، طرد می شوند و جای آنها را افراد سرسپرده و مطیع حاکمیت میگیرند.
۴- نظامهای استبدادی در دست و پا زدن برای بقای خود، با طرد و ناامنسازی اندیشمندان منتقد، به فرار و مهاجرت آنها به دیگر کشورها دامن میزنند. در نتیجه نظام های استبدادی در عمل به تنزل دهنده جایگاه علمی و غنای فکری کشور خود و پرورش دهنده اندیشمندان خلاق برای کشورهایی تبدیل میشوند که داعیه ضدیت و مخالفت با آنها را دارند!
نمونه بارز این مساله را میتوان در وضعیت آلمان از سال ۱۹۳۳ به بعد جستجو کرد. در این دوره برخی دانشمندان مجبور به تایید و موافقت با اظهارات غیر علمی و بی پایه رهبران سیاسی درباره موضوعات علمی میشدند. نتیجه این سیاستها، همگرایی جریانهای سیاسی برای سد فعالیتهای علمی بود که بر اساس آن دانشمندان و اساتید دانشگاههایی که اعتقادی به اهداف حزب نازی نداشتند از دانشگاهها و موسسات علمی حذف شدند.
از آنجا که این اخراجیها شامل تعداد قابل توجهی از دانشمندان برجسته میشدند نتیجه غیر مستقیم چنین پاکسازی، تضعیف علم در کشور آلمان و تقویت غنای علمی کشور تازه به قدرت رسیده آمریکا( در نتیجه مهاجرت نخبه ها) بود.
۵- در نظامهای سیاسی استبدادی، نوعی جریان ضد روشنفکری استیلا دارد که با تحقیر نظریه پردازان و تجلیل از اهل عمل و تکنسینهای علوم همراه است.
به عبارت روشنتر، در نظامهای استبدادی، کاربرد علوم بر ترویج و توسعه علوم پایه و محض ارجحیت پیدا میکند. در نتیجه تکنسینهای دارای مدرک بالا بر اندیشمندان دارای نظریه و ایدههای خلاقانه اولویت پیدا میکنند.
به ویژه اگر اینچنین افرادی در پیوند با گفتمان ایدئولوژی حاکم، دارای توانمندیهایی چون سخنوری، مدیریت نیروی انسانی و حمایتگری از رهبران سیاسی کشور باشند، به سرعت در ساختار سیاسی ارتقا یافته و به بازیگران سیاسی مطرح کشور تبدیل میشوند.
– اقتصاد قدرت در نظامهای سیاسی استبدادی ایجاب میکند تکنولوژیهای وارداتی و مهندسی معکوس اهمیت پیدا کند و کسب دانش پایهای لازم برای تولید تکنولوژی، ضروری دانسته نشود و علوم در جهتی که بقای صنایع نظامی مورد نیاز حاکمیت را تامین کنند توسعه پیدا کنند.
برای مثال علم شیمی و فیزیک در ضمن جنگ جهانی اول و دوم در راستای تولید سلاحهای کشنده و ابداع شیوههای ارزانتر تجهیزات منفجره توسعه پیدا کرد. در این میان، هابر( شیمیدان آلمانی)، لقب «پدر سلاح شیمیایی» دریافت نمود. ابداع این شیمیدان در تولید آسانتر آمونیاک به طولانیتر شدن جنگ انجامید. هابر انستیتوی شیمی برلین را در اختیار ارتش آلمان گذاشت. او انستیتو را چنان مهیا کرد که بتواند در اسرع وقت سلاح شیمیایی برای ارتش آلمان بسازد. در این میان اندیشمندانی بودند و هستند که نسبت به سو استفاده از علوم بر علیه زندگی انسان ها هشدار دادهاند. نامه مشهور استاد شهریار به انیشتین درباره خطر ساخت بمب اتمی، تلنگری به سو استفاده از نبوغ علمی این اندیشمند بود.
7- در نظامهای استبدادی مدرک گرایی بر کسب دانش و سواد واقعی استیلا دارد. در اینچنین نظامهایی مردان قدرت و حامیان آنها با رانت به راحتی میتوانند مدارج علمی را طی کنند و از قدرت خود برای نفوذ در مراکز علمی و دانشگاهی بهره بگیرند. نتیجه این موضوع، تنزل رشد علم و طرح مباحثی سطحی و به دور از واقعیتهای علمی است که کاربست عملی آنها در سیاستگذاری، فاجعه بار است.