هنوز نمیتوانم شلاق زدن به رویا حشمتی، آن هم در روز مادر را درک کنم. هر اندازه که این کار زشت است، خود مجازات شلاق هم زشت است و باید برداشته شود. گویا هدفها را گم کردهایم و راه درست را فراموش کردهایم. در واقع راه و هدف هر دو با یکدیگر مرتبط هستند. شریعت (که از شارع به معنای «راه، روش، طریقه» برگرفته شده است) برای رسیدن به هدفی قرار داده شده است.
این هدف هم جز تعالی بشر نیست که باید با آزادی و انتخاب وی صورت گیرد. نمیتوان کسی را به زور شلاق به بهشت فرستاد! حتی حیوان را هم نمی توان با شلاق به چراگاه برد! این هدفی که با شلاق به آن رسیده میشود برداشت «هدف وسیله را توجیه می کند» میباشد که تفسیری کاملا مادیگرا از دین است که از معنویت (از معنی) به دور است. با این توجیه است که مادیگرایی اخلاقی «پیامدگرایی» را سرلوحه خود قرار می دهد و برای رسیدن به پیامدِ نیک حتی حاضر است به عملِ شر تن دهد. درست یا غلط بودن یک عمل هم تنها با نتیجه آن سنجیده می شود، مثل نظریه سودمندگرایی جان استوارت میل که در آن هدف همواره وسیله را توجیه میکند.چنین به نظر میرسد این برداشت پیامدگرا که در عمق خود نگاهی مادیگرایانه دارد، خلاف آموزه های اسلام است که تاکید بر وظیفه انسانی و اخلاقیات میکند. اسلام هدف نیکو را همان قدر ارج مینهد که عمل نیگو را گرامی
میدارد.
یادداشت زیر که در آن از
قسمتهایی از شرح تلخ شلاق زنی خانم رؤیا حشمتی هم استفاده شده برای یادآوری حرمت و کرامت انسانی و یادآوری ارزش انسان نوشته شده است.
«از گیت ورودی که رد شدیم حجابم رو برداشتم. وارد سالن شدیم. صدای فریاد و ضجهی زنی از راه پله میاومد که داشتن میبردنش پایین. شاید داشتن میبردنش برای اجرای حکم…
وکیلم گفت رؤیا جان دوباره بهش فکر کن. اثراتی که شلاق میذاره تا مدتها میمونه باهات…»
بدنمان را با خود حمل می کنیم. شاید حتی بتوان گفت که بدن خودمان را حمل می کند. بدن قسمتی از این «خود» است. خط های درد، رنج، شادی و لذت داستان زندگی بر روی این دفتر نوشته می شوند. هر آنچه در آن نگاشته می شود معنی دارد.
به راستی اگر بدن را از آدم بگیرند چه می شود؟ درست مثل روح آدم، بدن هم محترم است. می گویند که دوگانگی روح و بدن برای ادیان غریبه بوده و از تفکرات فلسفی خود را به اندیشه ما باز کرده است. قبل از آن، انسان یگانه بوده: «جان»! جان او هم روح او بوده و هم تن او! حتی حیوانات هم نوعی «جان» دارند. آن جا که سعدی (علیه الرحمه) می گوید:
«میازار موری که دانهکش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است/ سیاه اندرون باشد و سنگدل/ که خواهد که موری شود تنگدل». بخاطر همین «جان» هم هست که اسلام حتی اجازه زدن حیوانات را نمی دهد. حتی اجازه آزار حیوانات را هم نمی دهد! حتی اجازه دشنام به حیوانات را هم نمی دهد! همسر مرحوم علامه طباطبایی میگوید که روزی برای علامه یک طوطی در قفس آورده بودند. علامه نتوانست چند روزی بیشتر دیدن این «جان» در قفس را تحمل کند. می گوید یا باید آزاد شود و یا اینکه به صاحبش برگردانده شود. این «جانِ» حیوان است، «جانِ» انسان را که دیگر چه میتوان گفت! آیات شریفه ۱۲ تا ۱۴ سوره مبارکه مومنون، از «انسان» این گونه یاد می کند: «و یقینا ما انسان را از [عصاره و] چکیده ای از گِل آفریدیم، سپس آن را نطفه ای در قرارگاهی استوار [چون رحم مادر] قرار دادیم. آن گاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به صورت پاره گوشتی درآوردیم، پس آن پاره گوشت را استخوانهایی ساختیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم؛ پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است». این همه توضیح آفرینش انسان برای خدایی که در آیه شریفه ۸۲ سوره مبارکه یاسین می فرماید: «شأن او این است که چون پدید آمدن چیزی را اراده کند، فقط به آن می گوید: باش، پس بی درنگ موجود میشود» برای چیست؟
مگر جز برای نشان دادن بزرگی و زیبایی الهی است که در آفرینش «جان» انسان خود را نشان میدهد؟
گویی که خداوند متعال مخصوصا برای خلقت این «جان» وقت گذاشته است! گویی که مخصوصا آن را از همه «باش» های خلقت متمایز کرده است. گویی که بشر قرار بوده تا مُهر خلقت باشد.
«مرد از بین دسته ی شلاقهایی که پشت در بود یه شلاق چرم مشکی رو برداشت، دو دور پیچوند دور دستش و اومد سمت تخت.
قاضی گفت خیلی محکم نزن. مرد شروع کرد به زدن. شونههام. کتفم. پشتم. باسنم. رونم. ساق پام. باز از نو. تعداد ضربهها رو نشمردم.
زیر لب میخوندم به نام زن، به نام زندگی، دریده شد لباس بردگی، شب سیاه ما سحر شود، تمام تازیانهها تبر شود…
تموم شد. اومدیم بیرون. نذاشتم فکر کنن حتی دردم اومده. حقیرتر از این حرفان».
اما بدن تنها حامل «نفس» یا «خود» نیست.
بدن حامل «روح» هم هست، آنجا که در آیه شریفه ۷۲ سوره مبارکه ص می فرماید: «پس آن گاه که او را به خلقت کامل بیاراستم و از روح خود در او بدمیدم بر او به سجده در افتید». این بدن حامل روح هم هست! بخاطر همین هم بود که چون کعبه ی سنگی که مملو از وجود الهی است مورد سجده قرار گرفت، آن هم از طرف فرشتگان! آری! هر بدنی مثل کعبه است. حتی وقتی که پر از شرک هم بشود، باز نباید آن را تخریب کرد. نباید حرمت آن را شکست. نباید آن را نابود کرد. حتی اگر صدها بت هم در دل این کعبه قرار بگیرد، باز هم نباید آن را تخریب کرد! بدن آدمی حرمت دارد، چون آدم حرم است و درون او روح الهی جاری است. این کعبه سنگی مملو از تقدس الهی است و باید با حرمت با آن رفتار کرد.
می گویند، روزی پیامبر اکرم (ص) در مسجدی نشسته بودند که به عنوان مدرسه، محل مشورت، پذیرایی از مهمانان و محکمه قضایی هم استفاده می شد. جمعی از یاران دلیر، فرمانبردار و دانای حضرت پیغمبر (ص) هم به دور وی نشسته بودند که یک فرد بادیه نشین از روی بیخبری در یک طرف مسجد ایستاده و ادرار می کند!
یاران و صحابه پیغمبر (ص) که نمی توانستند چنین صحنه ای را در داخل مسجد نبوی، آن هم در حضور پیامبر بزرگ اسلام، ببینند با صدای بلند فریاد زدند: «مَه مَه» یعنی این کار را نکن!
پیامبر مهربانی که این صحنه را دید به یاران خود فرمود: «کارش را قطع نکنید، او را به حال خودش بگذارید»!
آن ها هم مرد صحرانشین را به حال خود گذاشتند تا ادرار کند. مسجد بود و حرم! خیلی از کارها از جمله ادرار که در جای عادی هم مجاز نبود در آنجا قطعا جایز نبود. پیغمبر (ص) و یاران وی هم در آن جا بودند. می توانستند وی را تحقیر کنند، زنجیر به پایش کنند و به این شکل «نهی از منکر» کنند. میتوانستند او را به جرم فساد در جایی ببندند و یا اینکه حتی در شهر بچرخانند. حتی میتوانستند از مرد بادیه نشین اعتراف بگیرند تا ببیند که قصد و غرض او از این کار چیست. اما «رحمه للعالمین» برای این ها نیامده بود. رحمه للعالمین آمده بود تا حرم ها را پاک کند و عزیز بدارد، نه اینکه آن ها را نابود کند. بعد از آن که مرد بادیه نشین کار خود را تمام کرد، حضرت محمد (ص) وی را طلب کرد و به آرامی به او توضیح داد: «در مسجد ادرار و پلیدی مناسب نیست، مساجد برای ذکر خداوند، نماز و خواندن قرآن کریم است». سپس، پیامبر مهربانی از یاران خود خواست تا ظرفی از آب بیاورند و بر روی نجاست بریزند تا آن مکان پاکیزه شود! تدبر و مهربانی آن حضرت بود که مشکلات را چون برف در آفتاب با مهر خود از میان بر می داشت.
این را گفتم تا یادآوری کنم که نه تنها حرم بلکه آن کس که حرم را هم ناپاکیزه کند نباید تحقیر یا نابود شود. انسان حرم است. باید حرمت وی را نگه داشت. فرقی نمی کند کسی دین دار است یا بی دین، موافق است یا مخالف، بی حجاب است یا محجبه، باید حرمت وی را نگاه داشت. آنجا که امام حسین (ع) می فرماید «اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی ترسید، لااقل در دنیا آزاده و جوانمرد باشید» تفسیر دیگری هم دارد و آن این است که حتی اگر کسی دین هم نداشته باشد باید با وی جوانمردانه رفتار کرد و حداقل وسایل مورد نیاز برای زندگی آزادانه را برای وی فراهم کرد، چرا که مولای متقیان (ع) می فرماید: «مردم دو نوعاند؛ یا برادر دینی تو هستند و یا در خلقت با تو برابرند