کیان پیرفلک به شهادت می رسد. پسر عموی مادر وی به دنبال انتقام برمیآید و بعد از شهادت سروان محمد قنبری خود کشته میشود. فرض بگیریم که این ها همه درست است و بعد از شهادت کیان پیرفلک هم عدالت بلافاصله رعایت شده است. اما چرا باز هم نارضایتی وجود دارد؟ چرا حتی زمانی که نظام به گفته خود عدالت را به خوبی رعایت میکند باز هم نارضایتی باقی میماند؟ جواب در «حس بی عدالتی» است!
عدالت و انتقام
مولوی در مثنوی و در مدح اخلاص حضرت علی (ع) به داستان عمرو بن عبدود اشاره می کند که در آن به صورت مبارک امیرالمومنین (ع) خدو میاندازد و این حضرت برای چند لحظهای عمرو بن عبدود را رها و سپس عدالت را به جای میآورد. زمانی که پیامبر (ص) از چرایی این توقف جویا شده و علت را از حضرت علی (ع) پرسیدند وی پاسخ میدهد: «به مادرم دشنام داد و به صورتم آب دهان انداخت. پس ترسیدم مبادا با انگیزه نفسانى او را بکشم. رهایش کردم تا خشمم فرو نشست. سپس به خاطر خدا او را کشتم».
اما در بحبوحه جنگ و با علم به اینکه سرنوشت عمرو بن عبدود در هر صورت چیزی جز مرگ نخواهد بود چه احتیاجی به این توقف وجود داشت؟ پاسخ در تفاوت بین عدالت و انتقام است. تا زمانی که جاهلیت حاکم بود، انتقام حکم بود اما با ظهور اسلام حالا بشر شخصیت پیدا کرده بود و عدالت حاکم شده بود.
در تفاوت میان انتقام و عدالت باید گفت که عمل انتقام شبیه به عمل خوردن است. اگر ملاک تنها خوردن قرار بگیرد، دیگر نیازی به چه خوردن و چگونه خوردن نیست. هدف انتقام مقابله به مثل است و با چه و چگونه مقابله به مثل کردن دیگر کاری ندارد. عدالت اما انتقام را انسانی می کند درست به مانند حکم حلال و دیگر سنت ها که با اعمال آن به فعل خوردن جامه انسانی بر آن می پوشاند.
حضرت علی (ع) در توصیف عدالت می فرماید: «عدالت کارها را بدانجا مى نهد که باید» بدین معنی که با نهادن هر چیزی سر جای خود یک نوع «نظام» در عمل به عدالت به وجود می آید و خود نظام هم باعث شکوفایی هرچه بیش تر عدالت می شود. زمانی که نظم و نظام و عدالت مختل شوند، افراد شروع به سوال در مورد جایگاه یک چیز یا یک نفر می کنند. برای مثال، اگر در یک تیم ورزشی فردی با استفاده از زور یا ثروت خود را وارد آن تیم کند و تبدیل به یکی از اعضای اصلی آن شود، تماشاگران صدای خود را به نشانه اعتراض بلند خواهند کرد و به این بی عدالتی واکنش نشان خواهند داد.
در تفاوت عدالت با انتقام باید گفت که انتقام عملی احساسی و عدالت عملی منطقی است. در حالی که انتقام را می توان یک «واکنش» به بی عدالتی دانست، باید گفت که عدالت یک «پاسخ» به بی عدالتی است. به همین دلیل هم هست که در انتقام نوعی احساس رضایت شخصی و لذت از ضربه زدن است در حالی که در عدالت هدف اجتماعی و/ یا الهی است (دقت فرمایید که حضرت علی (ع) می فرماید «سپس به خاطر خدا…»).
معیار بعدی تفاوت اهداف در انتقام و عدالت است. هدف انتقام شخصی یا قبیلهای است در حالی که عدالت علاوه بر تسکین شخصی اهداف اجتماعی هم در نظر دارد. بخاطر همین هم هست که حتی اگر شخصی کشته شود در حالی که هیچ اعضای خانواده یا دوست و آشنایی در این جهان نداشته باشد، باز هم جامعه به دنبال عدالت خواهی برای آن شخص خواهد بود چرا که تعادل اجتماعی که بر عدالت استوار بوده باید دوباره برقرار شود.
اما معیار آخر را باید در توقف چرخه خشونت دانست. در حالی که انتقام باعث ادامه کنش و واکنش خواهد بود، ورود عدالت سبب می شود تا این چرخه خشونت متوقف گردد و جامعه به زندگی خود ادامه دهد. همین هم باعث می شود تا مساوات و تعادل در جامعه برقرار شود و افراد حقوق خود را محفوظ ببینند بی آن که به دنبال اجرای حکم شخصی باشند. حضرت علی (ع) خطاب به یکى از فرمانداران خود می فرماید: «کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز که ستم رعیت را به آوارگی وادارد و بیدادگری شمشیر را در میان آرد». اگر عدالت از میان برود انتقام با شمشیر احساسی خود وارد چرخه خون و خونریزی می شود و زندگی اجتماعی را از بین میبرد. به همین دلیل هم هست که عدالت از چنان اهمیتی در اسلام برخوردار است که قرآن کریم در آیه شریفه ۵ سوره مبارکه نسا می فرماید: «ای اهل ایمان، نگهدار عدالت باشید و برای خدا گواهی دهید هر چند بر ضرر خود یا پدر و مادر و خویشان شما باشد…».
از طرفی اما عدالت بدون «احسان» خشک و بی روح است چرا که در عدالت نوعی خشکی ذاتی وجود دارد که باعث آرامش و اطمینان خاطر افراد می شود (نشان شمشیر عادل در دادگاه ها را به یاد بیاورید که باعث آرامش خاطر ستمدیدگان و ترس ستمگران است).
برای درک بهتر احسان بیایید تا به مثال خوردن در اول این مقاله بازگردیم. همه ما گرسنه میشویم و نیاز به غذا داریم، اما تنها غذا نیست که به دنبال آن هستیم. در شرایط مطلوب، شکل غذا، شکل ارائه آن و نوع هم سفره هم اهمیت دارد. این شرایط حتی تا جایی میتوانند مهم باشند که فرد بخاطر عدم ارائه مناسب غذا و یا همنشینی با فردی ناخوشایند حتی از خوردن غذا سر بزند یا به کمتر راضی شود. حتی بسیار پیش میآید که تناول به همراه همنشینی ارزشمند باعث سیری میشود در حالی که خوردن بسیار بیش تر از آن غذا نمیتواند احساسی مشابه را به همراه داشته باشد. اینجاست که متوجه می شویم صرف دسترسی به غذا خواسته ما نیست درست مثل آن که صرف عدالت خواسته ما نیست.
احسان معانی مختلفی دارد. در قرآن کریم، احسان به سه معنای انجام دادنِ کار نیک و اعمال و رفتار صالح، نیکی کردن به دیگران و انجام دادن نیکو و شایسته یک کار در شکل کامل آن به کار تعریف شده است. اما آن چه در اینجا مد نظر میباشد معنی «انجام دادن نیکو و شایسته یک کار در شکل کامل آن» است که در آیه شریفه ۷ سوره مبارکه سجده به آن اشاره گردیده: «کسی که هر چیز را که آفرید، نیکو آفرید». مثال قرائت قرآن را در نظر بگیرید. هر اندازه هم که قرآن به حق باشد، باز هم نسبت به قرائت نیکوی آن دستور داده شده است.
حس بی عدالتی
زمانی که عدالت به نیکویی یعنی با احسان اجرا نشود، هر اندازه هم که اصرار بورزیم عدالت انجام شده است باز فرد دادخواه احساس رضایت نخواهد کرد و این هم به دلایل مختلفی اتفاق میافتد که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد. اما در ابتدا بیایید نگاهی به مفهوم «حس/ تجربه بی عدالتی» داشته باشیم. احساس رضایت افراد امروزه یکی از معیارهای قضاوت در رابطه با کارکرد موسسات مورد استفاده قرار میگیرد.برای مثال، در اندازه گیری میزان فساد شاید مواردی باشد که هیچ وقت نتوان آن ها را به طور دقیق اندازه گیری کرد: چگونه می توان رفتار مطلوب تر یک مقام اداری با یک شهروند نسبت به شهروند دیگر را اندازه گرفت؟
یا چگونه می توان تبعیض رفتاری با یک شهروند که هویت قومی متفاوتی دارد را اندازه گرفت؟ همین هم باعث شده که در بسیاری اوقات میزان تبعیض یا فساد «حس شده» در نظرسنجی ها مورد سوال قرار گیرد تا بدین ترتیب افراد بتوانند مشخص کنند که آیا احساس تبعیض یا فساد دارند و یا خیر.
در بحث «حس / تجربه بی عدالتی» هم باید گفت که این تجربه جدا از اجرای عدالت است که تنها به عنوان اجرای یک حکم محسوب می شود. در مواردی، فرد ستمدیده شاید شاهد صدور حکمی عادلانه برای ترمیم ستمی که علیه وی روا شده باشد اما باز هم احساس رضایت نداشته باشد. مثلا بخاطر شدت ستم، فرد ستمدیده شاید فکر کند که حکم و یا مجازات سنگین تری باید نسبت به ستمگر در نظر گرفته میشد. همچنین فرد ستمدیده شاید فکر کند که عدالت به نیکویی اجرا نشده و بنابراین حق وی به خوبی اعاده نشده ولو اینکه از نظر قانونی همه چیز به درستی انجام شده باشد. در مواردی مشابه، فرد شاید حس کند که بخاطر زیان هنگفتی که متحمل شده حکم صادر شده کافی نخواهد بود. در هر حال، آن چه مهم است قضاوت از طرف خود ستمدیده است که باعث می شود تا احساس رضایت از روند دادخواهی و نظام قضایی حاصل گردد.
مهسا امینی و کیان پیرفلک
آن چه در رابطه با حوادث تلخ مهسا امینی و شهید کیان پیرفلک که منجر به وقوع حوادث تلخ دیگر شد باید انجام شود در وهله اول اجرای عدالت و بعد احسان در اجرای آن نسبت به خانواده متوفیان است. حتی بر فرض اینکه عدالت در ماجرای مهسا امینی و کیان پیرفلک به دقت رعایت شده باشد، وظیفه نظام، دولت و مردم است تا سعی در برطرف کردن حس بی عدالتی باشند. در اینجا خواسته نه تنها اجرای عدالت بلکه فراتر از آن است چرا که در نبود عدم رضایت از اعمال انجام شده، هر اندازه هم که ادعا کنیم عدالت رعایت شده است، بدون جلب اعتماد و ترمیم رابطه میان دولت و شهروندان، باز هم شاهد نارضایتی از طرف مردم خواهیم بود. به یاد داشته باشیم که انسان ها بی روح نیستند. هر انسانی می خواهد تا شنیده و دیده شود. برای مثال، ممکن است حتی در صورتی که حکمی عادلانه اجرا شود، باز هم فرد ستمدیده از خود بپرسد که چرا در لحظه وقوع ستم مامور پلیس در آن جا نبوده یا از آن ها به خوبی مراقبت نکرده است. شاید از خود بپرسد که چرا در مقایسه با حوادث مشابه نسبت به این حادثه اهمیت کم تری داده شد. فرد ستمدیده شاید بپرسد که چرا بعد از اتفاق ناگوار با وی همچون دیگر خانواده های داغدیده رفتار نشده است. این احساس بی اهمیتی، رهایی و غفلت نه ضرورتا به معنای بی اهمیتی نظام به فرد ستمدیده و خانواده وی است بلکه احساس و سوالاتی است که می تواند برای هر انسانی پیش بیاید. هر چه حادثه عمیق تر باشد (برای مثال مرگ فرزندان)، حس بی عدالتی هم همان قدر بیش تر میشود.
در مواردی هم که فرد متعلق به اقوام و یا اقلیت ها باشد این حس تشدید می شود تا جایی که فرد ستمدیده و یا خانواده وی عملا فکر می کند که هیچ ارزشی برای نظام و دولت و کشور ندارد. در اینجاست که باید گفت در بسیاری از مواقع عدالت و احسان می تواند از زیان های جانی و اجتماعی جلوگیری کند. حتی احتیاجی به بودجه های هنگفت نیست. کافی است که نظام، دولت و هم میهنان پای درد دل ستمدیده بنشینند، به وی نشان بدهند که ارزشمند است و اطمینان خاطر بدهند که هموطن شان فراموش نشده است