پس از سفر اخیر رییسجمهور چین به منطقه و بیانیههایی که منتشر کردند، برخی نیروها از خواب بیدار شدند و به نحو عجیبی نسبت به این اتفاق اعتراض کردند.
یکی از مسوولان دفتر رییسجمهوری قصهپردازی کرد و گفت: «همکاران چینی به یاد داشته باشند که وقتی سعودی و امریکا از گروههای تروریستی داعش و القاعده در سوریه حمایت و با تجاوز نظامی وحشیانه یمن را ویران کردند، این ایران بود که با تروریستها جنگید تا ثبات و امنیت در منطقه مستقر شود و تروریسم به شرق و غرب تسری نیابد.»
معلوم است که این مجموعه درک درستی از مساله روابط خارجی نداشته و نمیدانند که اگر ضرورت منافع ملی کشورها اقتضا کند با داعش هم، همکاسه میشوند و در یمن هم وارد جنگ خواهند شد چه رسد به اینکه با عربستان توافقنامه امضا کنند.
اخلاقیات به این معنایی که در این سخن آمده است، در روابط خارجی جایگاهی ندارد. وجود چنین رویکردهای نامتعارفی است که وضعیت ایران را به مرحله کنونی رسانده است.
۲۰ ماه پیش و هنگامی که موضوع قرارداد بلندمدت میان ایران و چین طرح شد، در یادداشتی مخاطرات سیاست خارجی ایران را در زمینه روابط بلندمدت و راهبردی با چین متذکر شدم. در بخشی از آن نوشتم که: «اگر برجام به سرانجام نرسد یا از آن خارج شویم و شرایط به پیش از آن برگردد، بهطور قطع چین، هیچنوع همکاری با ایران نخواهد کرد همچنان که پیش از برجام چنین نمیکرد. چون چین برجام را امضا کرده و به قطعنامههای قبلی علیه ایران رای داده است… همچنین بدون حضور در FATF آنها با ما همکاری نخواهند کرد. اصولا آنان با کشوری همکاری راهبردی میکنند که در مسیر نظام بینالمللی باشد. چین نه فقط در سطح بینالملل، بلکه در سطح منطقهای نیز حاضر به همکاری راهبردی با ایران علیه اسراییل، امارات و عربستان نخواهد بود. وزیر خارجه چین پیش از سفر به ایران، به امارات و عربستان رفته بود. پس شرط لازم این همکاری ورود نسبی به ساختار نظام بینالملل است. اگر این را نمیخواهید یا نمیپذیرید، وارد همکاری راهبردی با چین نشوید که فقط اتلاف وقت است. شرط لازم این نیز، احیای برجام است. ظاهرا برخی از اصولگرایان درک دقیقی از این مساله ساده ندارند.»
در ادامه یادداشت تاکید کردم که: «اگر این توافق با شکاف سیاسی و بیاعتمادی مزمن موجود میان اجزای حکومت یا حکومت و مردم همراه باشد، به سرعت یا شکست میخورد یا تبعات منفی آن نصیب مردم خواهد شد… بنابراین تنها راه، شفافیت و اصلاحات سیاسی در داخل کشور است، بهطوری که تصمیمات سیاسی به ویژه خارجی نه براساس منافع فردی یا گروهی، بلکه براساس منافع ملی اتخاذ شود. بدون اصلاحات سیاسی داخلی، توافقاتی اینچنینی میتواند با هدف تغییر موازنه قوای داخلی و نه افزایش تولید و رفاه پایدار صورت گیرد.»
این یادداشت نشان میدهد که مساله امروز از پیش روشن بود و نه فقط چین که هر کشور دیگری از جمله روسیه و اروپا و ایالات متحده و نیز کشورهای همسایه ایران همین راه را میروند. مساله داشتن اعتماد به یک کشور یا بیاعتماد بودن به کشور دیگر نیست. اصولا اعتماد به این معنا در روابط خارجی وجود ندارد. آنچه هست منافع کشورها و نیز کمیت و کیفیت قدرت هر کشوری است.
هنگامی که ایران خود را از بازار انرژی بیرون برده است و قدرت اقتصادی کافی برای اثرگذاری بر کشورها ندارد، چرا فکر میکند که کشورهای دیگر باید براساس ملاحظات اخلاقی یا منطقی ایران رفتار کنند؟
این مواضع چین حتی فراتر از مفهوم روابط میان دو کشور است و به نحوی نشانگر تغییر رویکرد آنان نسبت به آینده ایران و تحولات داخلی آن نیز هست. آن روزی که همه تخممرغهای خود را در سبد ناپایدار سیاست خارجی قرار دادید، نسخه استقلال سیاسی را در عمل پیچاندید.
جالبتر از همه اینکه حکومت در خصوص این چرخش چین نه اطلاعات اولیه داشت و نه حتی تحلیلی از احتمال رخ دادن آن. این مساله برای سیاست خارجی ایران خطرناکتر است که درکی از مهمترین مسائل پیشروی سیاست خارجی کشور ندارد.
دولت چین به دولتمردان کنونی ایران یاد داد که منافع ملی یعنی چه؟ و این خدمت بزرگی است، البته اگر این درس را گرفته باشند. این آغاز ماجرا است و مرحلهای برای دوشیدن بیشتر ما و منطقه. باید نگران خدمت و درس دادن کشورهای دیگر از جمله روسیه شد که به همین شکل با آنها رابطه داریم. به نظرم نه چین و نه روسیه و نه هیچ کشور دیگری را نباید محکوم کرد، آنان وظیفه دارند که منافع ملی خود را تامین کنند. اروپا و امریکا هم چنین هستند، مشکل از خود ماست.