وظیفه خبرنگار در تمام دنیا دیدن، شنیدن، مشاهدهکردن و سپس روایتکردن است برای مردم و دولت. دولت، برای آنکه بشنود و در اصلاح امور بکوشد. مردم، برای آنکه در جریان قرار بگیرند و بدانند و از دولت بخواهند که به رفع کاستیها قیام کند. دولتمردان ما اما نیازی به شنیدن در خود احساس نمیکنند و چنان در برج عاج نشستهاند که آنچه را تمام دنیا پذیرفته، قبول ندارند. خیال میکنند خبرنگار جز منتقلکردن حرفهای آنان وظیفه دیگری ندارد و هر کاری غیر از آن جرم است. از زمانی که قانون مطبوعات در این کشور تصویب شد، برای آنکه آزادی مطبوعات مورد تحدید قرار نگیرد، بنا را بر این گذاشتند که مدیرمسئول در برابر آنچه منتشر شده است، پاسخگو باشد. در دولت ایران برای آنکه آزادی مطبوعات را هرچه بیشتر محدود کنند، پا را فراتر گذاشتند و علاوه بر مدیرمسئول، خبرنگار، دبیر و سردبیر را هم مسئول قرار دادند.
قانون برای حفاظت از حقوق مردمان است. مجلس ما معنی قانون را نمیداند. خیال میکند اگر با قیام و قعود چیزی را تصویب کرد، میشود قانون. نمیداند آنچه تصویب کرده، گاهی ضد قانون است. قوه قضائیه که لابد با قوانین آشناست، خوب میداند که الهه محمدی و نیلوفر حامدی تنها رسالت حرفهای خود را انجام دادهاند. بنابراین پس از حدود یک سال بازداشت، در آستانه دادگاه اعلام میکند «اتهام این دو خبرنگار ارتباطی با گزارش مرگ مهسا و حرفه خبرنگاری آنها ندارد». پس به چه ربط دارد؟ نمیدانم چرا دستگاه قضا فکر نمیکند که جامعه ایران بهمثابه یک هیئتمنصفه ناخوانده، آنجا نشسته است و دارد همه چیز را میبیند و از این طرز عدالت زیر لب میغرد. برخی فکر نمیکنند در جامعهای که عدالت برقرار نباشد، هیچ چیز برقرار نیست.
دولت ما کارش از قوه قضائیه و مجلس هم متفاوتتر است. در جامعهای مثل جامعه ایران که مردمانش در تلاش مدرنسازی کشور از دولت پیشی گرفتهاند، رفتار دولت با مردم چنان نخوتآمیز است که میخواهد آنان را تا زمان اصحاب کهف پس براند و کسی هم دم برنیاورد. نمیداند دولتی که از مردمش عقب افتاده باشد، بیخبر از حال مردمان است و به کار جامعه نمیآید. الهه محمدی در دردنامهاش نوشته است که دولت با رفتار خود مرجعیت خبری را به خارج از کشور منتقل کرده، اما وضع بدتر از آن است. دولت با این رفتار، فضای مجازی را جایگاه بروز افکار عمومی کرده است که از هر نوع پاسخگویی و اصول و اخلاق رهاست. دولت نمیداند که این به حالش زیانمند است. مردم میخواهند خطاکاران مجازات شوند؛ اما گفته میشود باید کسانی را مجازات کرد که فیلم خطاکاران را پخش میکنند. فضای مجازی مدام دارد به این حرفها میخندد. این دره عظیم میان دولت و مردم را اگر کوه بریزد هم پر نتواند کرد. هیچکس هم نیست بپرسد چرا دولتی باید در تمام نهادهایش این همه از مردمش فاصله بگیرد؟ دولت از ۴۰ سال تجربه خود با مردم و با جهان هم پند نمیگیرد. سالها برخلاف افکار عمومی خود با جهان رفتار کرده و حاصلش را دیده و دیده که هیچ دولتی با این روند همراه نیست، اما عبرت نمیگیرد.
بدتر این است که با همه اینها میخواهد ظواهر مدرنسازی را هم رعایت کند. مثلا روز خبرنگار، روز معلم، روز فلان و بهمان برگزار میکند. این است که در چنین مواقعی، خبرنگاری زنگ میزند که آقا یادداشتی برای ما بنویسید.
میپرسم به چه مناسبت؟ میگوید روز خبرنگار دیگر! دو روز دیگر روز خبرنگار است. میگویم آقا کدام خبرنگار؟ کدام روز؟ روز چی؟ وقتی روزنامهنگار در زندان است، روز خبرنگار چه معنی دارد؟ ما را دست انداختهاند، شما چرا جدی گرفتهاید؟
به خدا این دو خبرنگار، الهه محمدی و نیلوفر حامدی، دلسوز به حال این کشور و این مردماند. لابد شما هم دردنامه الهه محمدی را خواندهاید. یک کلمه حرف نامربوط در آن نبود. از هر غیظ و غرضی خالی بود. فکر نکنید چون در بند بود از بیم جان با احتیاط نوشته بود؛ هیچ احتیاطی در آن نبود، اتفاقا خیلی قرص نوشته بود و برای این قرص نوشته بود که درس روزنامهنگاریاش را خوب خوانده است. بیشتر روزنامهنگاران ما در این دو، سه دهه چنیناند. به خدا اگر من جای دولت بودم، میرفتم این خبرنگاران را از زندان درمیآوردم که بیایند طرز حرفزدن را به برخی مدیران یاد بدهند. راستگفتن، صریحگفتن، بیغرضگفتن، با مطالعه گفتن و صبوری را به آنها بیاموزند. ولی به جای این کار، همسر نیلوفر را هم از کار برکنار میکنند.
الهه میگفت بابا من خبرنگارم و در تمام مدت کار حرفهایام، غیر از اینکه حرف مردم را بزنم و قدمی در راه بهترشدن زندگیشان بردارم، هیچ کار دیگری نکردهام. من هیچ ارتباطی با هیچ دولت خارجی نداشتهام و افتخار میکنم که در کنار مردم ماندهام تا صدایشان باشم ادامه متن