دانستن تاریخ برای درک مشکلات و مسائل یک جامعه و یک کشور لازم است. بلکه با تأکید باید گفت که به قدر آموزش زبان مادری و مهارت در آن برای مدیران و تصمیمگیران و به ویژه رهبران سیاسی و دولتی الزام دارد. چگونه میتوان یک کشور و سوابق مشکلات و تحولات آن را به درستی نشناخت و برای اعتلا و توسعه و مدیریت آن برنامهریزی کرد؟
ایران سرزمین پهناور و متکثری از شیوههای زندگی در جبال و جنگل و استپ و کویر و بنادر ساحلی و جزیرههای بزرگ است که وسعت برخی از آنها از یک کشور بیشتر است. این اقلیم شامل جمعیتی بیش از هشتاد و شش میلیون و چند میلیون مهاجر میشود که در پایتخت و کلانشهرها و شهرستانها و بخشها و روستاها و جمعیت قابل توجهی از عشایر کوچنشین و اخیراً ساکنان نامرئی حاشیههای شهرهای کبیره ساکناند و در مجموع از پیچیدهترین جوامع جهان محسوب میشوند.
با این مقدمه، باید مقایسه کرد میان دورههای ثبات و پیشرفت و قدرت کشورمان، با دورههایی که ناپایداری و اضطراب همه چیز را درنوردیده و موجب درجا زدن یا آسیب و ضعف بوده است. منظورم اصلاً این نیست که این دوران را با گذشته قیاس کنیم و ارزشگذاری نماییم که کدام بهتر است!؟ قصد اصلی بهرهگیری از تجربه و افق سیاستگذاری است که در هر زمانی الزامات خاصی دارد اما برای ایران و ایرانی برخی بنیانها تغییر ناپذیر است و محور وحدت و استواری و بقای این مردم و این سرزمین بوده است.
مثلاً ما هموطنان گرانقدری از پیروان ادیان و مذاهب دیگر در همسایگی و گوشه و کنار میهن داریم، اما مذهب اکثر و رسمی تشیع اثنیعشری است. عاملی که باعث همزیستی و بقای این وحدت در عین کثرت بوده و موجب افتخار ماست، مدارا و تساهلی است که نگرش تمدنی به ملت ما اعطا کرده و فرهنگ همزیستی و امنیت و رواداری اعتقادی را نهادینه ساخته است. بجز این امر، لهجههای بسیار زیاد و چند زبان دیگر همچون ترکی آذری و ارمنی و آشوری و عربی شیرین در مناطقی از حاشیه جنوب شرقی را هم داریم که زبان ملی ایرانیان یعنی فارسی در تعامل و تعادلی تاریخی از آنها بهره برده و پرتوهای فرهنگ و شعر و زیبایی بدان بخشیده است.
زبان فارسی هم همانند مورد مذهب، در همزیستی و رواداری با لر و کرد و ترک و گیل و عرب و طبری و بلوچ و بندری و بختیاری و…، بالیده و موجب پایایی خود و دوام آنها بوده است. اینها ستونهای قدرت و انسجام ماست و توازنی تاریخی و سودمند ایجاد کرده که نتیجه آن بقا و دوام تاریخی ایران بوده است. تاریخ این درسها را با جزئیات به زمامدار و دولتمرد و نماینده میآموزد اگر البته اهل دانش و خواندن باشد.
وحدت ملی و اجتماعی، با این پایهها استوار شده و بیتوجهی به هر کدام یا خدشهدار کردن حیثیت و اعتبار این امور اساسی، لطمه به کل موجودیت ماست. درست مثل کثرت و تنوع زیستی و جغرافیایی میهن که اگر جنگل یا رود و دریاچه، یا جبال و ساحلش را معدوم کنیم، اساس موجودیت زیست بیولوژیک و تمدنی در آن به خطر میافتد.
بیتوجهی به هر کدام یا خدشهدار کردن حیثیت و اعتبار این امور اساسی، لطمه به کل موجودیت ماست. درست مثل کثرت و تنوع زیستی و جغرافیایی میهن که اگر جنگل یا رود و دریاچه، یا جبال و ساحلش را معدوم کنیم، اساس موجودیت زیست بیولوژیک و تمدنی در آن به خطر میافتد.
زیست اجتماعی هم در این جامعه متنوع و متکثر، مستلزم پذیرش تنوع و شیوههای متفاوت زندگی است. نسلهای تازه در پرتو تحولات تکنولوژیک حساستر و آسیبپذیرتر شدهاند؛ اما اینها همه، به رغم سبک و سلایق ظاهراً متفاوت، لایههای گوناگون و بخشی از قدرت اجتماعی و ملی ما بوده و هستند.
ایران هیچگاه تعلق به یک گروه و اقلیت، ولو قدرتمند و ظاهراً ذینفوذ، نداشته است اما همیشه زیاده خواهی و خشونت و دردسرهای این اقلیتهای متغافل و ظاهرا پرشور و زور را فریفته، اما با شکیب و درایتی تاریخی از قافله تاریخ پیاده کرده است. پس در تصمیمات، در برخوردها، و در منع و نهی و گیر و بستها کمی درنگ لازم است.
ایران سرزمین ملتی با تاریخی کهن و سرشار از تجربههاست.
ایران، مادر ماندگارترین واحد ملی و میهنی است و زیباترین ادبیات و جلوههای فرهنگ را به تاریخ بشر ارزانی کرده است.