جنگ بر سر آب زودتر از آ نی که تصور می شد آغاز گردیده است . دیر زمانی است که رابطه ایران و حکومت افغانستان ، بر سر آب شکرآب گردیده است . اخیرا و با قرار گرفتن طالبان بر سریر قدرت ، انتظار می رفت با توجه به نقش ایران در شکل گیری حاکمیت دینی متصلب اما غرب ستیز جدید ، مسئله حقابه ایران از هیرمند مورد تمکین حاکمان افغانستانی قرارگرفته و مرعا شود و بدین سان بحران پیش آمده حل و فصل گردد ، اما هر سال دریغ از پارسال.
به نظر می رسد حاکمیت اسلامی طالبان در تنها موردی که با دولت غرب گرای اشرف غنی اشتراک نظر دارد و سازشان کوک است ، مسئله حقابه ایران و سهم سیستان از رود هیرمند است . آن ها نیز به مانند حاکمیت سابق و بر خلاف قواعد و توافقات صورت گرفته ، با ایجاد سد و موانع متعدد و انحراف رود به داخل افغانستان ، از رها سازی آب به داخل ایران خودداری نموده و با ایما و اشاره ، دادن حق السهم ایران از رود هیرمند را مشروط به دریافت نفت رایگان نموده اند
تکرار درخواست نا به جا و دور از نزاکت و عرف بین الملل ی و نیز تشدید روند خشکسالی سیستان که می تواند فاجعه عظیم انسانی و در پی آن مهاجرت گسترده اهالی سیستان را به همراه داشته باشد ، دولت ایران را وادار به واکنش نموده تا جایی که رِئی س جمهور در سفر به سیستان و بلوچستان بر حقابه ایران تاکید و دولت را متعهد به دفاع از حقوق مردم ایران به هر نحو ممکن دانست.
از آن سوی ، برخی طالبانی ها مانند آن «خراسانی» نام جا مانده از هویت ، که نه تبار ایرانی خویش را می شناسد و نه فرزندان زردشت را ، دیوانه وار بر طبل جنگ کوب ی د ه و به سان دیکتاتور عرب ، متو همانه قادسیه ای دیگر را جست و جو می کنند . در چنین فضای آکنده از تبلیغات ا یدئولوژیک ، برخوردهای مرزی امری اجتناب ناپذیر خواهد بود .
در این میان آن که فقط تاوان می دهد و صدایش به جایی نمی رسد ، مهاجران افغانستانی اند ؛ چه آن که با وخیم تر شدن اوضاع سیستان و مردمانش و ورود برخی دیگر از دولتمردان ایرانی به موضوع ، زبان تهدید ابعاد وسیع تری یافته تا آن جا که برخی در واکنش به عدم تامین حقابه ایران از سوی طالبان ، به کوچ اجباری میلیون ها افغانستانی مقیم ایران به سرزمینشان پرداخته و بر آن به عنوان اهرم فشار تاکید نموده اند .
اگر در تاریخ فلسطین روز ۲۴ اردیبهشت ۱۳۲۷ برابر با ۱۴ مه ۱۹۴۸ میلادی ، به عنوان روز « نکبت » شناخته می شود ، در تقویم مهاجران افغانستانی ، از زمان اشغال افغانستان توسط شوروی سابق ( ششم دی ماه ۱۳۵۸برابر با ۲۷ دسامبر ۱۹۷ ۹ ) تا امروز که دولت ها یکی پس از دیگری در افغانستان آزاد شکل گرفته اند ، « محنت » در این سرزمین لانه گزیده است .
فلسطینی ها از فردای اشغال سرزمین فلسطین و تشکیل دولت غاصب اسراییل ، همواره مورد حمایت ملل عرب و اسلامی بوده اند ، در حالی که افغانستانی ها هرگز از چنین حمایتی چه در زمان اشغال کشورشان توسط شوروی سابق و چه در دوره پس از اشغال که نیازمند سرمایه گذاری ، بازسازی و اصلاح بوده اند ، برخوردار نشده اند و همین مسئله باعث گردیده تا نه تنها از میزان مهاجرت افغانستانی ها در دوره پس از اشغال کاسته نشود ، که ابعادی گسترده تر نیز پیدا نماید . اگر در گذشته ، مهاجرت افغانستانی ها محدود به کشورهای همسایه – ایران و پاکستان – می گردید ، امروزه این مهاجرت ، دیگر کشورها و از جمله کشورهای اروپایی را نیز در بر می گیرد .
بحران آب در روابط ایران و طالبان و امتناع طالبان از رهاسازی حقابه ایران از هیرمند ، امری سیاسی است که حل آن نیازمند گفت و گوهای سیاسی و دیپلماتیک میان دولت ایرا ن و طالبان است و ربطی به ملت رنج کشیده افغانستان ندارد . بنابراین ، وجه المصالحه قرار دادن مهاجران افغانستانی و تهدید آنان به کوچ اجباری به منظور تحت فشار قرار دادن طالبان ، صرف نظر از آن که نشانه ضعف سیاسی دولت جمهوری اسلامی خواهد بود ، امری مذموم و غیر اخلاقی است .
آنانی را که به سبب سیاست های داخلی و بین الملل ، نه در سرزمین خود جایگاه و پناهی دارند و نه برخوردار از حضوری با ثبات در کشورهای همسایه ، نه در مملکت خود از حقوق معمول شهروندی برخوردارند و نه در سرزمین های همسایه از زیستی عادلانه ، بیش از این نرنجانیم . با این اوصاف ، آیا روزگار محنت برای مهاجران افغانستانی به سر خواهد آمد؟