احمد فردید سانحه آدمیوار بود که همه چیز منفی از دروغ و ریا گرفته تا پلیدی و خبث طینت و جنونی از تیز هوشی مخرب داشت. او روشنفکری بود، جدا دیوانه. هیچ کس در افسار گسیختگی ذهنی به پای او نمیرسید…
این نخستین توصیف نیشداری بود که از جانب آرامش دوستدار یکی از شاگردان سابق و حاظران در مکتب فردید، در زمان حیات این فیلسوف جنجالی و پرحاشیه ایران، به عمل آمد. آخرین نوع از این قبیل توصیفات در باره فردید، احتمالا متعلق به عبدالکریم سروش باشد که او را دارای «مالیخولیای سیاسی» و «قانقاریای اخلاقی» نامید!
همه این توصیف ها، در مقایسه با بد دهنیها و زشت خوییها و زشت گوییهای احمد فردید در حق دیگران و به خصوص منتقدان، هیچ است. او تا جاییکه که جا داشت در کلاسهای درس و محافل علمی به دیگران میتاخت و به آنها برچسب ماسونی، یهودی و غربزده میزد. اگر موقعیت و شرایط اقتضاء میکرد، از فحشهای اسافلی نیز ابایی نداشت!
گاهی که آرامتر میشد، شیوههای مودبانهتری برای تخریب رقیبان به کار میبست. مثلا خود او ادعا کرده که در نامهای به آیت الله خمینی «هشدار دادم که سروش با ترویچ افکار کثرت گرایانه کارل پوپر، انقلاب اسلامی را منحرف خواهد کرد»! درباره اصل تعلق و تقید فردید به اسلام، حرف و حدیثهایی وجود داشت. حالا فردی مثل او که تا قبل از انقلاب، میخواست کاندیدای حزب رستاخیر برای ورود به پارلمان آریامهر شود، چگونه دغدغه اسلام و انقلاب گرفت؟! پرسش تامل برانگیزی بود که پاسخ نمیداد.
- دیکته ننوشته فیلسوف شفاهی
فردید همه نوشتههای نویسندگان زمانه خود را بیرحمانه به نقد میکشید، اما خود او اهل نوشتن نبود. از نوشتن هراس داشت هرچند مریدانش میگفتند او عمدتا نمینویسد تا «حرف او به جای کاغذ بر دلها نشیند»! از این رو، فقط حرف میزد و به فیلسوف شفاهی و سقراط ایران مشهور بود. محمد مدد پور، یکی دیگر از شاگردان فردید، مجموعه این درس گفتارها و یا حرفهای پراکنده او را در قالب کتابی با عنوان «دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمانی» تدوین کرده بود، لحن فردید در این کتاب به قدری هتاکانه و زننده بود که هیچ ناشری، حاضر به چاپ آن نمیشد. او به راستی که بود؟ خود او میگفت من هیچی نیستم و «یک ناچیز بزرگم»!
احمد مهینی یزدی معروف به «سید احمد فردید»، بعد از فراگیری زبانهای عربی و فرانسه وتحصیل مقدماتی در ایران و همچنین شاگردیِ نزد «شریعت سنگلجی»، در سال۱۳۲۶ با بورس دولتی برای ادامه تحصیل در رشته علوم تربیتی به دانشگاه سوربن فرانسه رفت و از آنجا با فیلسوف مشهور آلمانی «مارتین هایدگر» آشنا شد که از منتقدین مدرنیته و تمدن صنعتی غرب بود و با آدولف هیتلر، رهبر حزب نازی دوستی و همکاری داشت.
- تاثیر مارتین هایدگر بر فردید
چند سال قبل از عزیمت فردید به غرب، فخرالدین شادمان، کتابی با عنون «تسخیر تمدن فرنگی» نوشته بود که روند پیشرفت تمدن غرب در جوامع شرقی و آسیایی را مورد نقد و هشدار قرار داده بود. از این کتاب، مفهومی بیرون زد با عنوان «غربزدگی» که سرمنشا چندین دهه آشوب فکری در ایران شد. «غرب زدگی» در واقع تخم لقی بود که شادمان در دهان امثال فردید و جلال آل احمد و علی شریعتی و دیگران شکست و جریان روشنفکری ایران را مسموم کرد و به انحراف کشید. هر چند منظور شادمان از غربزدگی چیز دیگری بود.
به هر حال، فردید با چنین نگاه زاویه داری نسبت به تمدن غرب، شروع به مطالعه آثار هایدگر و حتی هم سخنی با او کرد. مباحث هستی شناسانه هایدگر و نقد او به متافیزیک و تکنولوژی غربی، مورد اقبال فردید قرار گرفت. از نگاه هایدگر، متافیزیک سه دوره داشت. یکی دوران سقراط، دوم دوره میانه و سوم دوره جدید که از دکارت شروع شده و توسط هگل کامل شده و پایان یافته بود. متافیزیک در پایان دوره جدید، در قالب تکنولوژی و علوم مدرن ظاهر شده است و دیگر مثل دوره قبل از سقراط، کسی درباره چیستی جوهر وجود جهان هستی سوال نمیکند.
هایدگر در کتاب «پرسش تکنولوژی» این تفکر پوزیتیویستی که «علم به معنی حرکت از مجهول به معلوم است» را به نقد میکشد و میگوید: تکنولولوژی ابزاری برای آشکار کردن مجهولات و چیزهای مخفی نیست و اگر سیطره پیدا کند خودش میتواند با چیزها ارتباط پیدا کند و ماهیت آنها را تغییر دهد. به عبارتی ساده تر، تکنولوژی وسیلهای برای کشف حقیقت نیست، بلکه میتواند حقیقت را قلب کند و یا خودش به جای حقیقت بنشیند و «موجود» جای «وجود» را بگیرد.
- حکمت انسی و موعودگرایی
فردید میان این تفکر هایدگر با اندیشههای عرفانی محی الدین عربی (فیلسوف اسلامی قرن ۶ هجری)، رابطهای قائل شد و کوشید تا از اندیشه هایدگری، قرائت و تفسیر شرقی و عرفانی ارائه کند. از ترکیب اینها، «حکمت انسی» را پدید آورد تا آن را به جای علم و فلسفه غربی بنشاند. علم در فلسفه غرب پدیدهای حصولی یا اکتسابی است. در حکمت انسی فردید علم پدیدهای حضوری و شهودی شد. براساس این برداشت، جوامع شرقی مثل ایران دیگر نیازی به علم و تکنولوژی غربی و پیمودن راه آنها ندارند.
از نظر فردید تاریخ به چند دوره شامل پریروز (ظهور حضرت آدم و امت واحده)، دیروز (تمدن یونانی باستان)، امروز (تمدن غربی از رنسانس تاکنون)، فردا (انتظار برای تشکیل امت واحده) و پس فردا (ظهور ولیعصر و تشکیل حکومت عدل) تقسیم میشود. به نظر او علوم اسلامی و انسانی ذیل تمدن یونانی شکل گرفته و از علوم دوره قبل آن، چیزی را جذب و دریافت نکرده است به همین دلیل «غرب زده» است. این غرب زدگی از دوران مشروطه به بعد تاریخ، فلسفه و ادبیات ایران را تسخیر کرده است.
ایده تغییر علوم انسانی در سالهای بعد از انقلاب، که هنوز هم به تکرار طرح میشود تا حدی برگرفته از همین دیدگاه فردید بود. فردید میخواست میان پریروز و پس فردا پیونده ایجاد کند و ادوار میانه این دو، یعنی تمدن یونانی و غربی را نادیده بگیرد. تاکید بر فردا و پس فردا، او را به سمت تفکر موعودگرایی و آخرالزمانی کشاند. این تفکر در دوره احمدی نژاد (مستند بسوی ظهور) در حال احیاء بود و بخشی از بودجه صدا و سیما نیز در مسیر همین تفکر، صرف خرید فیلمهای آخرالزمانی هالیود شد.
- تفاوت غربگرایی فردید و آل احمد
به این ترتیب، فردید مفهوم «غربزدگی» یعنی یونان زدگی را وارد ادبیات سیاسی ایران کرد و جلال آل احمد از این مفهوم برداشت مارکسیتی ارائه کرد و غرب را محدوده خاص جغرافیایی در زمان امروز یعنی آمریکا و اروپا تعریف کرد که دول و ملل آن برای پیشرفت اقتصادی و صنعتی و همچنین گسترش رفاه خودشان، به دنبال استثمار جوامع غیر غربی هستند. برداشت آل احمد از مفهوم «غربزدگی» مورد نظر فردید، دارای تفاوتهایی بود، اما در این نقطه که «صنعت و تکنولوژی، نماد سلطه تمدن غربی است»، اشتراک داشت.
فردید هم متاثر از هایدگر باور داشت که نتیجه متافیزیک مدرن، همین علم و صنعت است که در آن هیچ خیر و برکتی نیست. او با استناد به آثار مخرب بمب اتم و جنگ افزارهای مدرن، تکنولوژی امروزی را نشانه قهر الهی میدانست که کره زمین را ویران میکند. او معتقد بود در آخر تاریخ که غضب خدا بر رحمت او پیشی دارد، علم و صنعت گسترش مییابد که علیرغم کشفیات «چون مبنایش باطل بوده وِزر و وبال بشر شده». او «شهوت آخرالزمان» را زمامدار تکنولوژی میدانست که دارد «تمام بشر را وارد مسابقه تسلیحاتی» میکند. از نظر او اگر روند به همین شکل پیش برود، سرانجام «بشر سروصدای ماشین را به جای ندای حق میگیرد»!
برخی فردیدشناسان مثل بیژن عبدالکریمی معتقدند که در زمینه ضدیت با تکنولوژی، بعضا فردید از استاد خود هایدگر هم عبور کرده است. به عبارتی فردید مثل هایدگر پست مدرن نیست بلکه افکار او متعلق به جامعه سنتی و ماقبل مدرن است. در عین حال، هر دوی آنها با ذات غرب مشکل داشتند و برخلاف روشنفکران نوگرایی ایران در دوره مشروطه که میخواستند خوبیها تمدن غربی را بگیرند و بدهیهای آن را وانهند. فردید معتقد بود که غرب کلیت یکپارچه است که میان تکنولوژی، صنعت، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر آن، امکان جدایی وجود ندارد. همه آنها قابل نقد و شایسته رد و فروگذاری است. نفی ارزشهای دموکراتیک در تمدن غرب و همسان گرفتن آن با بمب اتم و تسلیحات نظامی، از مشخصههای «اقتدار گرایی» در تفکر فردید بود که در ایران قبل و بعد از انقلاب هوادارانی داشت.
- فردید و حلقه روشنفکران غرب ستیز
فردید در سال ۱۳۳۴ بدون آنکه رساله دکتریاش را تمام کند ازپاریس به ایران برگشت. در آن ایام در ایران کودتای ۲۸ مرداد و سرکوب دولت ملی دکتر مصدق به وقوع پیوسته بود و به دلیل نقش آشکار آمریکا و انگلیس در آن واقعه، قاطبه روشنفکران ایرانی مستعد روحیه غرب ستیزی بودند. فردید از این فضا استفاده کرد و برای خود محفل علمی تشکیل داد که نقل مجلس آن مخالفت با تمدن غرب و پشت کردن به علم و تکنیک غرب باشد.
محفل فردید، بزودی توجهاتی را جلب کرد. سیدحسن نصر و احسان نراقی که هر دو رگههایی از غرب ستیزی داشتند و در دانشگاه تهران تدریس میکردند، از نفوذ خود استفاده کردند و کرسی استادی دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را به او سپردند. فردید در سال ۵۱ از دانشگاه بازنشسته شد و تا سال ۵۷ به مطالعات و نشستهای علمی و متفرقه حول اندیشههای پست مدرن و منتقدان مدرنیته، روی آورد. غرب ستیزی در آن مقطع، شعار شیکی بود که بسیار از نیروهای فکری بعضا متعارض اعم از مارکسیست ها، اسلام گراها، ملی گرایان و بوم گرایان ایرانی را به هم متصل میکرد.
- فردید سینه چاک انقلاب اسلامی
پیروزی انقلاب اسلامی با شعار مبارزه با امپریالیسم، آغاز درگیریها و خشونتها و نیز شروع جنگ، فضایی مساعدتری برای رشد اندیشههای غرب ستیزان فردید فراهم کرد. او نیز با فرصت طلبی ذاتی و عادت تعظیم در مقابل قدرت، که همواره در خود داشت به ناگاه و بدون هیچ سابقه مبارزاتی، در زمره مدافعان سینه چاک انقلاب اسلامی قرار گرفت و به گفته خودش «فره ایزدی» را در وجود بنیانگذار انقلاب اسلامی مشاهده کرد. طیف جدیدی از شاگردان تند و انقلابی را گرد خود جمع کرد که از آن جمله میتوان به رضا داوری اردکانی، علی لاریجانی، محمد رجبی دوانی، یوسفعلی میرشکاک، سهیل محمودی و مهدی صادقی فرزند شیخ صادق خلخالی اشاره کرد. با همین پشتوانه، کاندیدای اولین دوره مجلس شورای ملی شد، اما رای نیاورد.
فردید برای محو آثار تمدن غربی نه تنها فعالیتهای فکری مثل تغییر متون دروس دانشگاهی بلکه درجهای از خشونت برای حذف آن «لکههای فرهنگی» را نیز تجویز میکرد و به این ترتیب برآتش تندرویهای سالهای اول انقلاب میدمید. سالها بعد عبدالکریم سروش او را «تئوریسن خشونت» نامید. اخیرا مستندی هم با همین عنوان در باره زندگی او ساخته شده است.
- ویژگیها و اهمیت فردید
با همه اینها، احمد مهیمنی یزدی که به خاطر علاقه به واژه «فره ایزدی» خود را فردید و بدون تبار سیادت، از خود سید احمد فردید ساخت، آدم سراسر مخربی نبود. کتابخوان و کتابشناس بینظیری بود و به دلیل تسلطش به زبانهای خارجی، اغلب کتابهای فلسفی را به زبان اصلی خوانده بود. بسیاری از آثار مهم منتشر شده در غرب را شناسایی میکرد و برای مترجمان ایرانی میفرستاد. مسلما تمدن غربی همانگونه که فردید میگفت هیچ وقت یکسره قابل ستایش نبوده است. او این مسئله را خیلی زودتر از دیگران دریافت و از همه غرب رفتههای اخیر، تاثیر بیشتر و البته مخربتری بر فضای فکری ایران گذاشت. شاید اگر زبان و روش مناسبتری برای بیان دغدغههای خود پیدا میکرد، حرفهای او میتوانست تکان و هشدار سودمندتری ایجاد کند.
فردید همچنین، استعدادی عجیب در لغتشناسی و واژهشناسی و یا اتیمولوژی (درک تبار واژه ها) داشت. بسیاری از مفاهیم عمیق و محوری مثل «پدیدار شناسی»، «هرمونوتیک» و «مرگ آگاهی» را وارد واژگان فارسی کرد و بر فرهنگ نامههای بسیاری حاشیه نوشت هرچند هیچ کدام را آماده چاپ نکرد. داریوش آشوری فیلسوف و واژهشناس معاصر، از شاگردان فردید بود و از دانش لغتشناسی او بهرههای بسیار برد.
شناخت فردید از تمدن غرب سطحی نبود، اما شاید نفرت مضاعف او از غرب، مانع از معرفت دقیق و درست او شد. اشتباه فردید و بسیاری از متفکران هم سو این است که از دریچه سنت و با استفاده از نظریههای پست مدرن به نقد مدرنیسم میپردازند در حالیکه پست مدرنیسم و پست مدرنیستهایی همچون هایدر، خودشان مرحلهای از مدرنتیه اند.
- ضربه فردید و شاگردان به صنعت ایران
مشهور است که فردید «بد میفهمید و بد میفهماند». اگر فردید اندیشه هایدگر را درست فهمیده باشد وشاگردان فردید او را؛ مسلما پرچم مقابله با غرب که به نام فردید بلند شد و به ضدیت با صنعت و تکنولوژی کشیده شد، برای جامعه ایران بویژه جامعه صنعتی کشور بسیار پرهزینه و مخرب بود. زخم شمشیر فردید و آل احمد و شریعتی بعدها در جریان مصادرهها و تار ومار کردن بورژوازی صنعتی و توقف روند صنعت گستری در ایران، آشکارتر شد. سالها طول کشید تا شاگردان فردید در مناصب اجرایی بفهمند که صنعت و تکنولوژی منشا شر و قهر الهی نیست.
سید احمد فردید در ۲۵ مرداد ۱۳۷۳ در تنهایی در گذشت. فرزندان او هم مثل فرزندان اغلب علما و مسئولان و روشنفکران غرب ستیز ایرانی، در حال تحصیل و اقامت در غرب بودند. ۲۸ سال از مرگ او گذشته است، اما سه میراث او یعنی «خشونت گرایی»، «غرب ستیزی» و «ستیز با علوم انسانی» هنوز زنده است و قربانی میگیرند. تفکر فردید هم حالا حالاها میهمان محافل فکری و فلسفی ما خواهد بود.
عباس معارف از فردیدیان ایران در وصف او سرود:
آن پیر بلاجو که معارف شب طوفان
سرمست به گرداب زد و برد گهرها
سرحلقه رندان جهان احمد فردید
پیک فلق و قافله سالار سحرها
امید که خداونده بخشنده، احمد فردید را بیامرزد.